کانال شهید مدافع حرم رضا عباسی
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی 🔘 #قسمت_هجدهم برترین اعمـا
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ
🖋 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی
🔘 #قسمـت_نوزدهـم
💠نیّـت
"وکتـاب اعمـال آنـان در آنجـا گـذارده میشود. پس گناهـکاران را می بینی در حالی که از آنچـه در آن اسـت ترسـان و هراسـان هستند و میگویند: وای بر ما ،این چه کتـاب اسـت که هیـچ عمل کوچـک و بـزرگ را کنار نگذاشتـه، مگر اینکه ثبـت کرده است. اعمـال خود را حاضـر می بیننـد و پروردگارت به هیچ کس ستـم نمیکند"( کهف ۴۹) صفحات را که ورق می زدم، وقتی عملی بسیار ارزشمنـد بود، آن عمل درشـت در بالای صفحه نوشتـه شـده بـود.در یکی از صفحات، به صورت بسیـار بزرگ نوشتـه شده بود: #کـمـک_به_یـک_خانـــواده_فقـیـر
شرح جزئیـات و فیلـم آن موجود بـود، ولـی راستش را بخواهیـد من هرچی فکر کردم به یـاد نیاوردم که به آن خانـواده کمک کـرده باشـم! یعنی دوسـت داشتم، اما توان مالی نداشتـم که به آن ها کمک کنم. آن خانـواده را میشناختـم. آن ها در همسایگی ما بودنـد و اوضـاع مالـی خوبی نداشتند. خیلی دلم میخواسـت به آنها کمک کنم، برای همیـن یک روز از خانه خارج شـدم و به بازار رفتـم. به دو نفـر از اعضـای فامیـل که وضـع مالـی خوبـی داشتند مراجعـه کـردم .من شـرح حال آن خانـواده را گفتـم و اینکـه چقـدر درمشکلات هستنـد، اما آن ها اعتنایـی نکردنـد .حتی یکی از آن ها به من گفـت: بچـه، این کارا به تـو نیومـده. ایـن کار بزرگترهـاسـت.
#کانال شهید مدافع حرم جاوید الاثر رضا عباسی
@Shahidrezaabasi
کانال شهید مدافع حرم رضا عباسی
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ 🖋 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی 🔘 #قسمـت_نوزدهـم 💠نیّـت "وک
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ
🖋 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی
🔘 #قسمـت_بیستـم
آن زمـان۱۵ سال بیشتر نداشتـم، وقتی این برخـورد را بـا مـن داشتنـد، من هم دیگـر پیگیری نکردم. اما عجیـب بـود که در نامه عمل من، کمـک بـه آن #خانـواده_فقـیـر ثبـت شده بود! بـه جوان پشـت میـز گفتم: من که کاری برای آن ها نکردم؟ او هم گفـت: تو نیّـت ایـن کار را داشتی و در این راه تـلاش کردی، اما به نتیجـه نرسیدی. برای همین، نیّت و حرکتی که کردی، در نامـه عملـت ثبـت شـده. یاد حدیـث رسـول گرامـی اسـلام در نهـج الفصاحـه، صفحـه ۵۹۳ افتادم: خدای والا میفرمایـد: وقتی بنده من کار نیکـی اراده کند و نکنـد (یا نتواند انجام دهد) آن را یک کـار نیک بـرای وی ثبت میکنم... البته فکـر نیّـت کـار خـوب، در بیشتر صفحات ثبـت شده بـود. هر جایی کـه دوست داشتم کـار خوبـی انجـام دهـم ولی تـوان و امکانـش را نداشتـم، اما برای اجرای آن قـدم برداشتـه بودم، در نامـه عمل مـن ثبـت شده بود. ولـی خدا را شکـر که نیّـتهای گناه و نادرست ثبت نمیشـد. در صفحات بعـد و جـای جـای ایـن کتـاب مشاهـده می کردم کـه چنیـن اتفاقی افتاده. یعنی نیّـت های خـوب مـن ثبـت شـده بـود. البتـه بـاز هم مشاهده می کردم کـه اعمـال خـوب خـودم را بـا ندانـم کاری و اشتباهـات و گناهانـی که بیشتر در رابطـه بـا دیگـران بـود از بیـن می بـردم. هـر چـه جلـو می رفتـم، نامـه عملـم بیشتـر خالـی می شـد! خیلی از ایـن بابـت ناراحت بـودم. از طـرفی نمی دانستم چـه کنــم.
#کانال شهید مدافع حرم جاوید الاثر رضا عباسی
@Shahidrezaabasi
کانال شهید مدافع حرم رضا عباسی
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ 🖋 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی 🔘 #قسمـت_بیستـم آن زمـان۱
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ
🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی
🔘 #قسمت_بیست_و_یکم
ای کاش کسـی بـود کـه میتوانستـم گناهانـم را به گـردن او بیندازم و اعمـال خوبـش را بگیـرم! اما هر چه میگذشت بدتـر می شد. نکتـه دیگـری که شاهـد بودم اینکه؛ هر چه به سنین بالاتـر می رسیدم، ثواب کمتـری از نمـازهای جماعت و هیئت ها در نامـه عملم می دیدم! به جوانـی که پشت میـز نشسته بود گفتم: در این روزها من همگی نمـازهایـم را به جماعـت خواندم .من در این شـب ها هیئت رفته ام .چـرا این ها در نامـه عملم نیست؟ روبـه من کرد و گفت :خوب نگـاه کن .هر چه سـن وسالـت بیشتر میشـد، ریا و خودنمایـی در اعمالـت زیاد می شد. اوایـل خالصانـه به مسجـد و هیئـت میرفتـی اما بعـدها ،مسجـد میرفتی تا تو را ببینند. هیئت میرفتی تا رفقایت نگوینـد چـرا نیامدی! اگر واقعاً برای خـدا بود، چـرا به فلان مسجـد نمی رفتی؟ چـرا در فـلان هیئت که دوستانت نبودند شرکت نمی کردی؟ بعد ادامه داد: اعمـالی که بـوی ریـا بدهـد پیش خـدا ارزشـی ندارد. کاری که غیـر خـدا در آن شریک باشـد به درد همان شریک میخورد نه به دردخـدا. اعمـال خالصـت را نشان بده تا کار شما سریـع حل شود. مگـر نشنیده ای:"اَلاعَمـالُ بِالنیـات.اعمـال به نیّـت ها بستگی دارد."
#کانال شهید مدافع حرم جاوید الاثر رضا عباسی
@Shahidrezaabasi
کانال شهید مدافع حرم رضا عباسی
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی 🔘 #قسمت_بیست_و_یکم ای کاش ک
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ
🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی
🔘 #قسمت_بیست_ودوم
💠نجـات یـک انسـان
همین طور که با ناراحتـی،کتاب اعمـالم را ورق می زدم و با اعمـال نابـود شده مواجـه می شـدم، یکبـاره دیـدم بالای صفحه با خــط درشــت نوشتـه شـده: <#نجـات_یـک_انسـان> خوب به یاد داشتـم که ماجـرا چیسـت.این کـار خالصانه برای خـدا بود. به خودم افتخـار کردم و گفتم :خـدا را شکـر. این کار را واقعـاً خالصانه برای خـدا انجـام دادم. ماجرا از این قرار بود که یک روز در دوران جوانـی با دوستانم برای تفریـح و شنا کردن، به اطراف سـد زاینـدهرود رفتیم. رودخانـه در آن دوران پـر از آب بـود و ما هم مشغول تفریـح. یکباره صدای جیغ زدن یک زن و فریادهای یک مرد همه را میخکـوب کرد! یک پسـر بچـه داخل آب افتاده بود و دست و پا می زد، هیچکس هم جرأت نمی کرد داخل آب بپـرد و بچـه را نجات دهد. من شنـا و غریـق نجات بلد بودم. آماده شـدم که به داخل آب بروم اما رفقایم مانع شدند! آن ها میگفتند: اینجا نزدیک سـداست و ممکن است آب تو را به زیر بکشد و با خودش ببـرد. خطرناک است و... اما یک لحظه با خودم گفتم: فقط برای خـدا و پریـدم توی آب.خدا را شکر که توانستم این بچـه را نجـات بدهم.هرطوربـود او رابه ساحـل آوردم وبـا کمـک رفقـا بیـرون آمدیم.پـدرومـادرش حسابـی از من تشکر کردنـد.خودم را خشـک کردم ولباسـم را عوض کردم.آماده رفتـن شدیم.خانـواده این بچـه شماره تمـاس و آدرس من را گرفتند.این عمـل خالصـانه خیلی خوب در پیشـگاه خـداثبـت شده بـود.مـن هم خوشحال بـودم.
@Shahidrezaabasi
کانال شهید مدافع حرم رضا عباسی
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی 🔘 #قسمت_بیست_ودوم 💠نجـات یـک
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ
🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـیـد ابـراهـیـم هـادی
🔘 #قسمت_بیست_و_سـوم
لااقل یک کار خوب با نیّت الهـی پیدا کردم. می دانستم که گاهی وقت ها، یک عمل خـوب با نیّت خالـص، یک انسان را در آن اوضاع نجات می دهد.از اینکه این عمل،خیلی بزرگ در نامه عملم نوشته شده بود فهمیدم کار مهمی کرده ام. اما یکباره مشاهده کـردم که این عمـل خالصانـه هم در حال پاک شدن است! با ناراحتی گفتم: مگه نگفتید فقط کارهایی که خالصانه برای خدا باشه حفظ می شه، خُب من این کار رو فقط برای خـدا انجام دادم. پس چرا داره پـاک می شه؟! جـوان پشت میـز لبخندی زد و گفت: درست میگی، اما شما در مسیر برگشت به سمت خانـه با خـودت چه گفتی؟
یکباره فیلم آن لحظات را دیدم. انگار نیّت درونی من مشغـول صحبت بود.من با خودم گفتم :خیلی کارمهمی کردم.اگه جای پـدر و مـادر این بچه بودم، به همه خبر می دادم که یک جـوان به خاطـر فرزند ما خودش رو به خطر انداخت.
اگه من جای مسئولین استان بودم، یک هدیه حسابی تهیه میکردم و مراسـم ویـژه میگرفتم. اصلاً باید روزنامـهها و خبرگـزاریها با من مصاحبه کنند. من خیلی کار مهمـی کردم.
#ادامــه👇👇
#کانال شهید مدافع حرم جاوید الاثر رضا عباسی
@Shahidrezaabasi
کانال شهید مدافع حرم رضا عباسی
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـیـد ابـراهـیـم هـادی 🔘 #قسمت_بیست_و_سـوم لااقل
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ
🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـیـد ابـراهـیـم هـادی
🔘 #قسمت_بیست_و_چهـارم
💠 #سفـر_کربـلا
حسابـی به مشکل خورده بودم. اعمـال خوبم به خاطـر شوخی های بیش از حد و صحبتهای پشت سر مردم و غیبت ها و...نابـود میشد و اعمـال زشـت من باقی می ماند. البته وقتی یک کـار خالصانه انجام داده بودم، همان عمل باعث پاک شدن کارهای زشت می شد. چرا که در قــرآن آمده بود :"اِنَ الحَسنات یُذهِبنَ السَیئات".(هودآیه۱۱۴) اما خیلی سخت بود. اینکه هر روز مادقیـق بررسـی و حسابرسی میشد. اینکه کوچک ترین اعمـال مورد بررسی قرار می گرفت خیلی مشکل بود. همین طور که اعمـال روزانه بررسی میشد، به یکی از روزهای دوران جوانی رسیدیم .اواسط دهه هشتاد. یکبـاره جوان پشت میز گفت:به دستور آقا اباعبـدالله علیـه السـلام پنج سال از اعمـال شما را بخشیدیم.
این پنج سال بدون حسـاب طـی میشود . با تعجب گفتم: یعنی چی ؟گفت: یعنی پنـج سال گناهـان شما بخشیده شده و اعمال خوب تان باقی می ماند. نمی دانید چقـدر خوشحال شدم. اگر در آن شرایط بودید، لذتی که من از شنیـدن این خبر پیدا کردم را حس می کردید. پنج سال بدون حسـاب و کتـاب؟! گفتم: علت این دستور آقا برای چی بود؟ همان لحظه به من ماجـرا را نشان دادند.در دهه هشتادو بعد از نابـودی صـدام، بنـده چندین بار توفیق یافتم که به سفـر کربـلا بروم. در یکی از این سفـرها ،یک پیرمرد کـرولال در کـاروان ما بود. مدیـرکـاروان به من گفت: می توانی این پیرمـرد را مراقبت کنی وهمـراه او باشـی؟
#کانال شهید مدافع حرم جاوید الاثر رضا عباسی
@Shahidrezaabasi
کانال شهید مدافع حرم رضا عباسی
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـیـد ابـراهـیـم هـادی 🔘 #قسمت_بیست_و_چهـارم 💠 #سف
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ
🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـیـد ابـراهـیـم هـادی
🔘 #قسمت_بیست_و_پنجـم
من هم خیلی مثل خیلیهای دیگر دوست داشتم تنها به حـرم بروم وبا مولای خودم خلـوت داشته باشم، اما با اکراه قبول کردم. کار از آنچه فکـر می کردم سختتر بود. این پیرمرد هوش و هواس درست و حسابـی نداشـت .او را باید کاملاً مراقبت میکردم. اگر لحظه ای او را رها می کردم گم می شد. خلاصه تمام سفر کربلای ما تحـت الشعـاع حضور این پیرمرد شد. این پیرمـرد هر روز با من به حـرم می آمد و بر میگشت. حضور قلب من کم شده بود .چون باید مراقب این پیرمرد میبودم. روز آخر قصد خرید یک لباس داشت. فروشنـده وقتی فهمیدکه او متوجه نمیشود، قیمت را چند برابر گفت. من جلو آمدم و گفتم: چی داری می گی؟ این آقا زائر مولاسـت. چرا اینطوری قیمت می دی؟ این لباس قیمتـش خیلی کمتره. خلاصـه اینکه من لباس را خیلی ارزان تـر برای این پیرمرد خریدم. با هم از مغازه بیرون آمدیم. من عصبانی و پیرمرد خوشحال بود. با خودم گفتم: عجـب دردسـری برای خودمون درست کردیم. این دفعه کربـلا اصلاً به ماحال نداد. یکباره دیدم پیرمرد ایستـاد .روبه حـرم کرد و با انگشت دست، مرا به آقا نشان داد وبا همان زبان بی زبانی برای من دعـا کرد .جوان پشت میز گفت: به دعـای این پیرمرد، آقا امام حسین علیـه السـلام شفاعـت کردند و گناهان پنج سال تو را بخشیدند.بایددر آن شرایط قرار میگرفتید تا بفهمید چقدر از این اتفاق خوشحـال شدم. صدها برگـه در کتـاب اعمـال من جلو رفت. اعمـال خوب این سال ها همگی ثبت شدو گناهـانش محـوشده بـود.
@Shahidrezaabasi
کانال شهید مدافع حرم رضا عباسی
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـیـد ابـراهـیـم هـادی 🔘 #قسمت_بیست_و_پنجـم من هم
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ
🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـیـد ابـراهـیـم هـادی
🔘 #قسمت_بیسـت_و_ششـم
💠آزار مؤمــن
در دوران جوانــی درپایـگاه بسیـج شهرستـان فعالیـت داشتم. روزها وشب ها با دوستانمان باهم بودیم. شب های جمعـه همگی در پایگاه بسیـج دور هم جمـع بودیم وبعد ازجلسه قـرآن،فعالیت نظامـی وگشـت وبازرسـی و...داشتیم. درپشت محل پایگاه بسیـج، قبرستان شهرستان ماقـرارداشت. ماهم بعضـی وقت ها، دوستان خودمـان را اذیت می کردیم! البتـه تاوان تمام این اذیت ها را درآنجا دادم. برخی شبهـای جمعـه تا صبـح در پایگاه حضـور داشتیم. یک شب زمستانی، برف سنگینی آمده بود. یکی از رفقـا گفت:کی جرأت داره الان بـره تا تـه قبرستـون وبرگـرده؟ گفتـم: این که کاری نـداره. من الان می رم. او هـم به من گفـت: باید یک لبـاس سفیدبپوشی! من سر تا پا سفیدپـوش شـدم وحرکـت کردم. خس خس صـدای پای من روے بـرف،ازدورشنیـده می شد. من به سمت انتـهای قبرستـان رفتم! اواخر قبرستان که رسیدم، صـوت قـرآن شخصی را از دور شنیدم! یـک پیـرمـرد روحانـی که از سـادات بود، شـب های جمعـه تاسحر، در انتهای قبرستان ودرداخل یک قبرمشغول تهجـدو قرائـت قـرآن می شد.فهمیدم که رفقـا می خواستند بااین کار ،با سیـد شوخی کنند. می خواستـم برگردم اما باخـودم گفتم: اگه الان برگردم، رفقـا من رو متهـم به ترسیدن می کنند. برای همین تا انتهای قبرستـان رفتـم. هرچه صـدای پای من نزدیکتـر می شد،صدای قرائـت قـرآن هم بلندتـر می شد! از لحـن او فهمیدم که ترسیده ولی به مسیر ادامه دادم.
#کانال شهید مدافع حرم جاوید الاثر رضا عباسی
@Shahidrezaabasi
کانال شهید مدافع حرم رضا عباسی
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـیـد ابـراهـیـم هـادی 🔘 #قسمت_بیسـت_و_ششـم 💠آزار
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ
🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـیـد ابـراهـیـم هـادی
🔘 #قسمت_بیست_و_هفتم
تا اینکه به بالای قبـری رسیدم که اودر داخل آن مشغول عبـادت بود.یکباره تا مرا دید فریـادی زد وحسابی ترسید.من هم که ترسیده بودم پا به فرارگذاشتم. پیرمردسیـد، رد پای مرا در داخل برف گرفت ودنبال من آمد. وقتی وارد پایگاه شد،حسابی عصبانی بود. من هم ابتدا کتمان کردم،اما بعد،ازاومعذرت خواهی کردم.اوهم با ناراحتی بیرون رفت.حالا چندین سال بعد از این ماجرا،درنامه عملم حکایت آن شب را دیدم.نمی دانیدچه حالی بود،وقتی گناه یا اشتباهی را در نامه عملم می دیدم، خصوصاً وقتی کسی را اذیت کرده بودم،ازدرون عذاب می کشیدم.از طرفی در این مواقـع،بادسوزان از سمت چپ وزیدن می گرفت، طوری که نیمی از بدنم ازحـرارت آن داغ می شد!وقتی چنین اعمالی رامشاهده می کردم،به گونه ای آتش را درنزدیکی خودم می دیدم که چشمانم دیگرتحمل نداشت. همان موقع دیدم که آن پیرمرد سید، که چندسال قبل مرحوم شده بود،ازراه آمد وکنارجوان پشت میـز قرارگرفت.سید به آن جوان گفت:من ازاین مرد نمی گذرم. او مرا اذیت کرد. اومراترساند.من هم روبه جـوان کردم وگفتم:به خدا من نمی دونستم که سیددرداخل قبـر داره عبادت می کنه. جوان روبه من گفت:اما وقتی نزدیک شدی فهمیدی که ایشون داره قـرآن می خونه.چراهمون موقع برنگشتی؟ دیگه حرفی برای گفتن نداشتم.خلاصه پس از التماس های من،ثـواب دوسال عبـادت های مرا برداشتند ودرنامـه عمل سیـدقراردادند تا ازمن راضی شود. دوسال نمازی که بیشتربه جماعت بود.دوسال عبادت رادادم به خاطراذیت وآزار یک مؤمن!
@Shahidrezaabasi
کانال شهید مدافع حرم رضا عباسی
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـیـد ابـراهـیـم هـادی 🔘 #قسمت_بیست_و_هفتم تا این
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ
🔘 #قسمت_بیست_و_هشتم
اینجا بود که یـاد حدیث امام صادق علیه السلام افتادم که فرمودند: حرمت مومن حتی از کعبـه بالاتـر است. در لابه لای صفحات اعمال خودم به یک ماجرای دیگر از آزار مومنین بر خوردم. شخصی از دوستانم بود که خیلی با هم شوخی میکردیم و همدیگر را سر کار
میگذاشتیم. یکبار در یک جمـع رسمی با او شوخی کردم و خیلی بداو را ضایع کردم. خودم هم فهمیدم کار بدی کردم، برای همین سریع از او عذرخواهی کردم. او هم چیزی نگفت. گذشت تا روز آخر که می خواستـم برای عمل جراحـی به بیمارستان بروم. دوباره به همان دوست دوران جوانی زنگ زدم و گفتم:فلانی، من خیلی به تو بد کردم .یکبار جلوی جمع، تو روضایع کردم. خواهش می کنم من را حلال کن. من ممکنه از این بیمارستان برنگردم. بعد در مورد عمل جراحی گفتم و دوباره بهـش التماس کردم تا اینکه گفت:ان شاءالله که سالم و خوب برمی گردی. آن روز در نامه عملم، همان ماجرا رادیدم. جوان پشت میز گفت: این دوست شما همین دیشب از شما راضی شد.اگررضایـت اورا نمیگرفتی باید تمام اعمـال خوب خودت را میدادی تا رضایتش را کسب کنی، مگه شوخیه، آبروی یک مؤمن رو بردی. بعداشاره به مطلبی از رسول گرامـی اسلام(ص) نمود که فرمودند: روزی آن حضـرت به کعبه نگاه کردند و فرمودند:"ای کعبه! خوشا به حال تو، خداونـد چقدر تو را بزرگ و حرمتت را گرامـی داشته! و به خدا قسم حرمـت مؤمـن از تو بیشتر اسـت، زیرا خداونـد تنها یک چیز را از تو حرام کرده، ولی از مؤمـن سه چیز را حـرام کرده: مـال، جـان و آبـرو، تا کسی به اوگمـان بد نبـرد"
@Shahidrezaabasi
کانال شهید مدافع حرم رضا عباسی
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ 🔘 #قسمت_بیست_و_هشتم اینجا بود که یـاد حدیث امام صادق علیه السلام اف
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ
🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی
🔘 #قسمت_بیست_و_نهم
💠حسینیـه
می خواستم بنشینم و همان جا زار زار گریه کنم. برای یک شوخی بی مورد دو سال عبـادت هایم را دادم. برای یـک غیبـت بیمورد، بهتریـن اعمال من محو میشد.چقدر حساب خـدا دقیق است. چقدر کارهای ناشایست را به حسـاب شوخـی انجام دادیـم و حالا باید افسوس بخوریم. دراین زمـان، جـوان پشت میز گفت: شخصی اینجاست که چهـار سال منتظر شماست. ایـن شخص اعمال خوبی داشته و باید به بهشت برزخـی برود، اما معطل شماسـت. با تعجب گفتم: از کی حرف می زنی؟ یکی از پیرمردهای اُمنای مسجدمان را دیدم که در مقابلـم و در کنار همان جـوان ایستاده.خیلی ابراز ارادت کرد و گفت: کجایی؟ چند ساله منتظر تو هستم. بعد از کمی صحبت، این پیرمرد ادامه داد: زمانی که شما در مسجـد و بسیـج، مشغول فعالیت فرهنگی بودید، تهمتی را در جمع به شما زدم. برای همین آمدهام که حلالم کنید.آن صحنه برایم یادآوری شد. من مشغـول فعالیـت در
مسجـد بودم. کارهای فرهنگی بسیج و... این پیرمرد و چند نفر دیگر در گوشه ای نشسته بود. بعد پشت سر من حرفی زد که واقعیت نداشت. او به من تهمت زد. البته حرف خاصی هم نبود.او فقط نیت ما را از این کارها زیر سؤال برد.عجیب تر اینکه، زمانی این تهمت را به من زد که من ابتدای حضورم در بسیـج بود و نوجوان بودم !! آدم خوبی بود. اما من نامه اعمالم خیلی خالی شده بود. و به جوان پشت میز گفتم: درسته ایشون آدم خوبی بوده، من همینطوری از ایشون نمی گذرم. هرچی میتونی ازش بگیر. نامه اعمـال من خالیه.
@Shahidrezaabasi
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ
🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی
🔘 #قسمـت_سـی_و_یـک
💠#بیت_المـال
از ابتداے جوانـی و از زمانی کہ خودم را شناختم، به حق النـاس و #بیت_المـال بسیار اهمیت می دادم. پدرم خیلی به من توصیه میکرد کہ مراقب #بیت_المـال باش. مبادا خودت را گرفتار کنی .از طرفی من پاے منبر ها و مسجد بزرگ شدم و مرتب این مطالب را میشنیدم. لذا وقتـی در سپاه مشغول به کار شدم، سعی میکردم در ساعاتی کہ در محل کار حضـور دارم، به کار شخصی مشغول نشوم. اگر در طی روز کار شخصی داشتم و یا تماس تلفنی شخصی داشتم، به همان میـزان و کمی بیشتر، اضافه کارے بدون حقوق انجام میدادم کہ مشکلی ایجاد نشود. با خودم می گفتم:حقـوق کمتر ببرم و حلال باشد خیلی بهتر است. از طرفی در محل کار نیز تلاش میکردم کہ کارهای مراجعین را به دقت و با رضایـت انجام دهم. ایـن موارد را در نامـه عملم می دیدم .جوان پشت میز به من گفـت: خدا را شکر کن #بیت_المـال برگردن ندارے و گرنه باید رضایـت تمام مردم ایـران را کسـب میکردے! اتفاقاً در همان جا کسانی را میدیدم کہ شدیـداً گرفتـار هستند. گرفتـار رضایت تمام مـردم ، گرفتـار #بیت_المـال. این را هم بار دیگر اشاره کنم کہ بُعد زمان و مکـان در آنجا وجود نداشت. یعنـی به راحتی می توانستم کسانی را کہ قبل از من فـوت کردهاند ببینم، یا کسانی را کہ بعـد از من قرار بود بیایند. یا اگر کسی را میدیدم، لازم به صحبت نبود، به راحتی می فهمیدم کہ چه مشکلی دارد. یکباره و در یک لحظه می شد تمـام این موارد را فهمیـد.
#کانال شهید مدافع حرم جاوید الاثر رضا عباسی
@Shahidrezaabasi