eitaa logo
شهید روح اله صحرایی
507 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
19 فایل
سومین شهید مدافع حرم شهرستان هزار سنگر آمل مدیریت کانال توسط خانواده شهید صحرایی لینک کانال👇👇 @shahidsahrai ارتباط با ادمین @Mrasoul91
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺 گلایه واره ای منتظرانه 🌺🍃 خسته ای از ربنای عده ای خسته ایم از ادعای عده ای ما که مُردیم از غم دوری تو خوب شد اما برای عده ای بخل می ورزند و آناً بشکند دست های بی دعای عده ای گریه از هجر تو جایِ خود ولی... دلخوری از گریه هایِ عده ای معصیت ها دیدی و بیزاری از ظاهرِ مؤمن نمای عده ای سخت تنهایی و نامت میشود چلۂ مشکل گشای عده ای سوختیم و سوختیم و سوختیم بی تو آقاجان به پای عده ای می رسیدی با عدالت محوری می نشستی کاش جای عده ای جان بگیرد تا که تدبیر و امید با حضورت در عزای عده ای العجل آقا، که با ما سالهاست فرق دارد کدخدای عده ای میرسی و میدهی ما را نجات از ستم ها و بلای عده ای عاقبت مشکل گشایی میکند ندبه های بی ریای عده ای! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @shahidsahrai
🍃🌺 به امید فرا رسیدن عید ظهور 🌺🍃 بی تو از این رنگ و ریا خیری ندیدیم از شرّ انواعِ بلا، خیری ندیدیم در حسرت دیدار تو هر هفته طی شد از جمعه های بینوا خیری ندیدیم ای منجی انسانیت دریاب ما را برگرد ای مشکل گشا...خیری ندیدیم پروندۂ یکسالمان را گریه کردی هستیم بسکه بی وفا خیری ندیدیم غرقیم در چشم انتظاری های کاذب عمریست از این ادعا خیری ندیدیم بر غیبتت یک قرن دیگر شد اضافه از این غم ِ بی انتها خیری ندیدیم داریم در کنج گلو یک بغض سنگین اصلا از این حال و هوا خیری ندیدیم دلتنگ و سرگردان، حرم لازم، کلافه... از سالِ بی کرب و بلا خیری ندیدیم! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @shahidsahrai
هدایت شده از اشعار مرضیه عاطفی
🍃🌺 نذر میلاد باسعادت منجی موعود 🌺🍃 عیدمان آغاز شد، آمد بهارِ واقعی دل به آرامش رسید از این قرارِ واقعی ماه رؤیت شد در آغوش امام عسکری(ع) دل شد امشب صاحبِ دلدار و یارِ واقعی پر شد از عطر گل نرگس تمام سامرا تا به دنیا آمد آن امیدوارِ واقعی ناامید از من نشد، بخشید و با لبخند گفت میشود یکروز آخر افتخارِ واقعی حیفِ قلبم را که بسپارم به دست این و آن شد أباصالح(عج) برای من نگارِ واقعی نیمۂ شعبان رسید و وای بر من! برنگشت... اسم و رسمم باز هم شد شرمسارِ واقعی جشن میلادش کنار کعبه میشد دیدنی انتظارم بود اگر یک انتظارِ واقعی توبه هایم با دعای عهد بالا میرود میدهم جان پایِ این قول و قرارِ واقعی عاقبت می آید و واللهْ دارد لذتی در کنارش زندگی در روزگارِ واقعی! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 نذرمیلاد با سعادت کریم اهل بیت(ع) 🌺🍃 ریسه بندان کن، علیِ مرتضی(ع) بابا شده نیمۂ ماهِ خدا شیرخدا بابا شده میرسد امشب رطب از دستهای جبرییل روزه دارن! حیدرِ آل کسا، بابا شده حُسنِ مطلق رونمایی شد؛ حسن(ع) لبخند زد چون أمیرالمؤمنینِ شیعه ها بابا شده گفت امشب قلعۂ خیبر به تیغِ ذوالفقار باخبر هستی که شاهِ لافتی بابا شده؟! سفرۂ افطار با ذکر«حسن(ع)جان» پهن شد جانِ عالم؛ حضرت مشکل گشا بابا شده در فضیلت نیست امشب کمتر از شبهای قدر چون به یُمنِ مجتبی(ع) بابایِ ما بابا شده هست ذکر «یاعلیُ و یاعظیم ِ» اهل بیت(ع) سائلان خواندند او را «یاکریم اهل بیت(ع)» کوثر امشب صاحب دردانۂ أطهر شده حضرت أم أبیها حضرتِ مادر شده عرشیان و خاکیان و سائلان و عاصیان در کنار دست های کوچکش محشر شده چشم و ابرویش به حیدر رفته و دل می برَد قلبِ زهرا(س) بیقرارِ دومین حیدر شده شد نبی(ص) غرق سرور و شادمانی پدر- باعث آرامش ِ روز و شبِ دختر شده قوم و خویشیِ پیمبر(ص) باعلی(ع) شد بیشتر حالِ اصحابِ سقیفه بیشتر مضطر شده جاهلی هم سنگ آورده برای امتحان دید اما وقت رفتن صاحبِ گوهر شده هست آقایم کریم إبن کریم و تا ابد از تمام دست و دل بازانِ عالم سر شده دید دستِ خالی ام را داد عیدیِ مرا از میانِ جمعیت؛ زهرا(س) صدایم زد بیا... آمدم! نوکر شدم از برکت نام ِ حسن(ع) دام را انداخت؛ دل افتاد در دام حسن(ع) ابر و باد و ماه و خورشیدش تماشایی تر است فرق دارد آسمانِ آبیِ بام حسن(ع) با جزامی هیچکس دمخور نشد جز مجتبی(ع) همنشینی با ضعیفان هست پیغام حسن(ع) مرد شامی را به جای ناسزا لبخند گفت عاشقم! دیوانه ام کرده ست اسلام حسن(ع) نام او کام مرا طعم عسل داده ست و کاش... لحظه ای شیرین شود از نام من کام حسن(ع) در خیالاتم صدایش را تصور میکنم نسخۂ آرامشم شد لحن آرام حسن(ع) میشود صحن و سرایش بازسازی با ظهور میشوم در آستانش جزء خدام حسن(ع) شک نکن یکروز میگیرم برات کربلا از کنار پنجره فولادِ باب المجتبی(ع)! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @shahidsahrai
🏴🍃 نذر شهادت 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- آتش گرفت خیمه میسوخت پا به پایش خورشید شعله ور شد در آسمان برایش زنجیر می زدند و بزم عزا گرفتند ‌زنجیرهای بسته بر رویِ دست و پایش دستان عمه زینب(س) را بسته دید و بی شک هر آن از این مصیبت شد بیشتر عزایش در ازدحام شام و در تنگنایِ بازار در زیر دست و پا رفت در هر قدم عبایش یک روز داغ دید و یک عمر روضه خوان شد با لرزشی که افتاد از بغض، در صدایش میرفت سمت مسجد افتاد یادِ بابا از دست پیرمردی افتاد تا عصایش یادِ غروبِ گودال سر میگذاشت بر خاک آرام گریه میکرد با ذکرِ سجده هایش یادِ محاسنی که خون می چکید از آن یادِ تنی که پُر بود از زخم، جای-جایش لعنت به تیر و شمشیر، لعنت به ذات نیزه لعنت به خنجری که شد واردِ قفایش تصویرِ نعل تازه از خاطرش نمیرفت یک داغِ بیکران بود سوغاتِ کربلایش! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅