eitaa logo
🌹ڪٰانٰال‌شَھٖیداَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🌹
1.6هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
6.6هزار ویدیو
127 فایل
کانال #شهید_صالحی زیر نظر خانواده شهید بزرگوار اداره شده و مطالب توسط ادمین بارگذاری می شود. 🌐کانال شهید احمد صالحی مله: @shahidsalehi72 📍ارتباط با ادمین(ارسال خاطرات؛فیلم،عکس،صوت،متن): @shamesozan @abolfazlsalehii
مشاهده در ایتا
دانلود
* مناسبت اربعین حسینی (ع) از شبکه پنج پخش می‌شود* 💠 سفرنامه اربعینی دختران در «همسفر من» 💠سفرنامه «همسفر من» به همراه برپایی پویشی به همین نام یکی از تا‌زه‌های شبکه پنج سیماست که به مناسبت نزدیک شدن به ایام اربعین حسینی (ع) از چهارشنبه 8 شهریور روانه آنتن می‌شود. گزارش روابط عمومی شبکه پنج؛ مجموعه «همسفر من» با زیارت اربعین به شهدا گزارشی از سفر کاروان دختران نوجوان و جوان فعال در فضای مجازی با حجت‌الاسلام و المسلمین داوودنژاد است که در 10 قسمت به روی آنتن می‌رود. کاروان یک شهریورماه از تهران حرکت خود را آغاز می‌کند و سوم شهریور از مرز ایران خارج شده و به سمت نجف حرکت می‌کند. این مسیر چند تن از دختران کشورهای حوزه مقاومت اسلامی و فرزندان شهدا به این کاروان اضافه می‌شوند و سپس در طریق‌الحسین تا کربلا راهی می‌شوند. 💠«همسفر من» کاریست از مجازی شاهد که 8 تا 17 شهریور حوالی 22:40 پخش و روز بعد حوالی 15:45 بازپخش می‌شود. مجموعه هم‌زمان 20 و 13:30 از شبکه نیز روانه آنتن می‌شود. 🏴ڪانٰال‌شَھٖیداَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🏴 https://eitaa.com/shahidsalehi72 ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━
🏷 . 🩸بیاد علی اکبر ( ) ، ۲۵ .(🌷 شهادت ۴ دی ۶۵ کربلای ۴) . ▫️در ۲۶ مهر ماه 1334 در روستای « ترا» از بخش لاريجان شهرستان آمل بدنیا اومد.: شبی خواب دیدم، فردی نورانی، قنداقه ای را به من هديه می دهد و می گوید: اين فرزند شماست، بايد نام او را "علی اكبر" بگذاريد، اين فرزند پاک است و در آينده دارای مقامی والا می شود. با ديدن اين خواب تا تولد علی اكبر، شبی را بدون وضو سر بر بالين نگذاشتم. . 🔖 : یه روز بهم گفت خواهر جان! همیشه قبر گمنام و بی شمع و چراغ حضرت فاطمه زهرا (س) در نظرم می آید؛ دوست دارم روزی بشود که من هم جسدی نداشته باشم و گمنام بمانم. اگرهم دارم، يک مشت خاک بیشتر برای شما سوغات نیايد.۳۱ سال مفقود بود و یک مشت خاک از برادرم برگشت. . 🔖 : شبی که علی اکبر شهید شد ، من تو بیمارستان بودم و پسرم اکبر بدنیا اومد.بعد از شهادت علی اکبر شبی اکبر خیلی گریه می کرد به همراه اکبر بقیه بچه ها هم گریه می کردند منم خیلی خسته شده بودم بچه را زدم گفتم: من که مردم، بابات هم که رفت تو چرا داری جون منو می گیری؟ خوابیدم. در عالم خواب دیدم علی اکبر به من می گه: من نرفتم، بلکه همیشه پیش شما هستم. دل بچه درد می کنه. پاشو یه نبات درست کن تا بچه بخوره. در همین حین احساس کردم بلند شدم و نبات درست کردم و دارم به بچه می دم ولی به خودم آمدم دیدم دارم به بچه شیر میدم لحظاتی نگذشت که بچه آروم شد. .