eitaa logo
🌹ڪٰانٰال‌شَھٖیداَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🌹
1.6هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
6.6هزار ویدیو
127 فایل
کانال #شهید_صالحی زیر نظر خانواده شهید بزرگوار اداره شده و مطالب توسط ادمین بارگذاری می شود. 🌐کانال شهید احمد صالحی مله: @shahidsalehi72 📍ارتباط با ادمین(ارسال خاطرات؛فیلم،عکس،صوت،متن): @shamesozan @abolfazlsalehii
مشاهده در ایتا
دانلود
💠شباهت عجیب زندگی شهید مدافع حرم با شهید دوران دفاع مقدس... 🔹روایت جالب از شهید محمدتقی‌ و شهید محمدتقی‌ : ◽️پدر شهید سالخورده پاسدار بود، دوست و همرزمی صمیمی داشت به نام هاشمی‌نسب که در عملیات به شهادت رسید. یک سال بعد؛ که شهید سالخورده متولد شد‌. یکی از بستگان مادرشهید در خواب دید که شهید هاشمی نسب به او میگوید: نام این نوزاد را "محمدتقی" بگذارید. پدر که علاقه ای ویژه به همرزم شهیدش داشت، از این خواب پیامی دریافت که گویی فرزند او همانند همرزش خواهد شد و پس از تولد فرزند، نام او را محمدتقی نهاد. مادر نیز، نوزاد را کنار مرقد شهید هاشمی‌نسب برده و او را به خاک آن مرقد متبرک کرده تا راه و رسمش را نیز بیاموزد و چنین شد. از قضا شهید سالخورده نیز همانند شهید هاشمی‌نسب در حدود سن 29سالگی در آسمانی شد. 🌹دومین کنگـره ســـــرداران و شهــــــــدای استـــان مـــازنـــــــــدران
_ . 💢 روز خواستگاری گفت: من در این دنیا مستأجرم، خیلی به روز پایان اجاره‌نشینی‌ام باقی نمانده، شاید یک ماه، شاید هم دو ماه، با این شرایط موافقی یا نه؟‏ گفتم شما باید شرایط مرا قبول کنی، من یک دختر معلول هستم، آیا می‌تونم زن یک رزمنده باشم؟ گفت: من برای همین می‌خوام با تو ازدواج کنم، چرا نتوانی؟! گفتم: من حاضرم هر جای دنیا که می‌روی و هر نقطه ایران که بخواهی بیایم. . 💍 خطبه ی عقدمان را سیدعلی خامنه ای خواند.نزدیک به ۱۰ ماه با هم بودیم، البته همیشه جبهه بود، چند بار هم مجروح شده بود، آخرین باری که مجروح شد ۲۷ روز مرخصی داشت ولی ۵ یا ۶ روز بیشتر نماند و دوباره رفت جبهه، من مخالفت کردم، حتی به او گفتم اگر مرا دوست نداری لااقل به پدر و مادرت رحم کن.ناراحت شد و گفت: مگر قبلاً جبهه می‌رفتم تو بودی که من الان به خاطر دوست نداشتنت بروم؟ این چه حرفی است که می‌زنی، من تو را دوست دارم و این را بدان در آن دنیا به من تعلق داری. . . 🌷 رمضانعلی زارع (ساری) 🌷 : ۲۵ ۱۳۶۴ : 📩 همسرم! در اول زندگی به تو گفتم که من مستاجر این عالم هستم و خانه من معلوم نیست کجا است آیا خانه ام کردستان و کوههای سر به فلک کشیده آن و مبارزه با مگسهای دور شیرینی نشین غرب است و یا با گرگهای درنده و تعلیم داده امپریالیسم شرق و غرب در جنوب و یا نه در آنسوی جهان و آنسوی لبنان و فلسطین مظلوم عزیز معلوم نیست. مظلومیت ترا و نجابت ترا به فاطمه زهرا خواهم گفت ولی اگر مشکلی در دوران زندگی برایت پیش آوردم مرا ببخش.
. ▪️شعبان مصیبی رکنی کلایی.در سال 1336 در روستای «قره‌طغان» از توابع متولد شد.اوایل انقلاب یک بار توسط به محاصره درآمد و مورد ضرب و شتم قرار گرفت.مصیب در اول بهمن 1359 به عضویت در آمد و مدتی بعد،درکسوت‌تک‌تیرانداز، راهی مناطق نبرد با دشمن شد.در سال 1361، او به‌عنوان ، دوباره در جبهه حضور یافت.در همین سال (61) به سمت محافظ «سیدحسن کریمی»[2] ـ انقلاب اسلامی ـ منصوب شد. . ▪️در طول مدت حضورش در جنگ، یک بار در جزیره مجنون، و بار دیگر در مجروح شد.شعبان روز به همسرش گفت: بزرگ‌ترين آرزويم است. پس، همين الان خودت را براي جدايي آماده كن. حتی وقتی دخترشان به آمد، او را نبوسید.گفت: اگر به جبهه برگردم، محبتش در دلم می‌ماند و نمی‌توانم انجام‌وظیفه کنم.» . ▪️حضور در 6 به عنوان جانشين گردان، آخرين آوردگاه شعبان به شمار می‌رود.«حاج‌علي كاكيان» در این‌خصوص بیان می‌دارد: «بعد از اعلام رمز عمليات در منطقه چيلات، در ميدان مينِ نامنظمي، گير افتاديم. ما را از هر طرف محاصره كرده بودند. شعبان در آن شرايط سخت، با اين‌كه تخريب‌چي نبود، آستين را بالا زد و شروع به خنثي‌سازی مين‌هاي والمری کرد. او از همه توانش استفاده كرده بود تا بتواند براي نيروهايش معبري باز كند. سرانجام در حين پاك‌سازي يكي از همين مين‌ها به رسید.» شادی روحش صلوات. .