#تقویم_شهدایی ● #سالروز_شهادت
🔸من در آن لحظه آخر که شهید همدانی را دیدم، یک لحظه تکان خوردم فهمیدم که او از شهادتش مطلع بوده است. آنجا با خنده به من گفت که بیا با هم یک عکسی بگیریم؛ شاید این آخرین عکس من و تو باشد....
🔹خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند مثلاً بخواهد عکسی بگیرد؛ چه از خودش چه با کسی...
من وقتی این حرف را زد تکان خوردم، خواستم بگویم که شما نروید، به همان جایی که او میخواست برود، من داشتم برمیگشتم، ولی یک حسی به من گفت خوب چیزی نیست، خبری نیست، چیزی به او نگفتم. حیف که نگفتم...
🌷۱۶ مهرماه سالروز شهادت سردار سرلشکر #شهید_حاج_حسین_همدانی🌷
🇮🇷شادی ارواح مطهر شهدا صلوات🇮🇷
#تقویم_شهدایی | سالروز شهادت
🌷سرلشکر خلبان #شهید_منصور_ستاری 🌷
پرواز کردن سخت نیست..
عاشق که باشی بالت میدهند،
و یادت میدهند تا پرواز کنی
آن هم عاشــ❤️ـقانه...!
فرمانده!
مرا با خود ببر
زیرا که می ترسم
در احوالم بگویند
آن پرستویم ..
که از پرواز جا مانده....
🇮🇷ولادت:۱۳۲۷/۰۲/۲۹ (روستای ولی آباد، شهرستان ورامین)
🇮🇷شهادت:۱۳۷۳/۱۰/۱۵ (اصفهان،سقوط هواپیما)
➖🌹➖🌹➖🌹➖
📖خاطره ای از شهید:
دعوت شده بودیم به یک عروسی. پارچه خریدیم و برش زدم که برای مراسم پیراهن بدوزم، امافرصت نمی شد بدوزمش.
شبی که عروسی بود، بی حوصله بودم. گفتم: «منصور، دیدی آخرش نرسیدم اون لباس رو بدوزم؟ دیگه نمی تونم عروسی برم.»
منصور گفت: «حالا برو اتاق رو ببین، شاید بتونی بری.» گفتم: «اذیت نکن. آخه چه جوری می شه بدون لباس رفت؟»
منصور دستم را گرفت و من را سمت اتاق برد. در را که باز کردم، خشکم زد. لباس دوخته شده بود و کنار چرخ آویزان بود.
منصور را نگاه کردم که می خندید. از طرز نگاه کردن و خنده اش فهمیدم کار خودش است. گفت: «نمی خوای امتحانش کنی؟»
با ناباوری پوشیدمش؛ کاملا اندازه بود. کار منصور عالی بود؛ خوش دوخت و مرتب.
با خوش حالی دویدم جلوی آینه. به نظرم قشنگ ترین لباس دنیا بود.
➖➖➖➖➖
🔸مصاحبه با همسر شهید منصور ستاری