شب دهم عملیات بود توی چادر دور هم نشسته بودیم شمع روشن کرده بودیم صدای موتور آمد چند لحظه بعد کسی وارد شد تاریک بود صورتش را ندیدیم گفت: «توی چادرتون یه لقمه نون و پنیر پیدا می شه؟» از صدایش معلوم بود که خسته است بچهها گفتند: «نه، نداریم» رفت از عقب بی سیم زدند که «حاج مهدی نیامده آن جا؟» گفتیم: «نه» گفتند: «یعنی هیچ کس با موتور اون طرف ها نیامده؟»
#شهید_مهدی_زینالدین
گفت: «اعلام کن همه جمع بشن می خوام براشون صحبت کنم»
نگران گفتم: «آقامهدی حرف از موندن بزنی، خودت رو سبک کردیا...
این بنده های خدا از بس سختی کشیدن و برای عملیات امروز و فردا شنیدن، خسته شدن خدا نکرده حرفت رو زمین میزنن شما فرمانده لشکری، خوب نیست اعتبارت رو از دست بدی» ...
یک لبخند روی لبهایش كاشت دست روی شانه ام زد و گفت: «من از خدا یه آبرو گرفتم، همون رو هم خرج راه خودش می کنم تو نگران نباش»...
والسلام عليكم را گفته و نگفته، صدای #صلوات دشت را پر کرد در یک چشم به هم زدن، دورش شلوغ شد؛ شلوغ و شلوغ تر از دور، هرچه چشم چرخاندم نتوانستم ببینمش داشتم نگران می شدم که دیدم روی شانه بلندش کردند بردندش توی دل جمعیت همانهایی که یکصدا ساز رفتن می زدند، حالا یک صدا شعار می دادند:
"فرمانده آزاده، آماده ایم، آماده
فرمانده آزاده، آماده ایم، آماده"
از آن روز دو ماه گذشت تا اولین نیروها رفتند مرخصی...
#شهید_مهدی_زینالدین
#الگوی_شهیدسیدمیلاد_مصطفوی
https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi
خداوند
امروز از ما
همت و اراده و
شهادت طلبی می خواهد ....
#فرمانده_لشکر۱۷علیبنابیطالب
#شهید_مهدی_زینالدین
#سالروز_شهادت
#الگوی_زندگی_سیدمیلادمصطفوی
🌹🍃🌹🍃
🔻به کانال #شهیدسیدمیلادمصطفوی بپیوندید🌸
👇👇👇
@shahid_a_seydmilade_mostafavi
خوابش را دیدم، گفتم:
_چگونه توفیق
شهادت پیدا کردی؟!
گفت: از آنچه
دلم میخواست، گذشتم!
نگذارید حب دنیا شما را فریب دهد..
#شهـــــــــید_مهدی_زینالدین