eitaa logo
🌷 شهیدسیدمیلادمصطفوی🌷
1.7هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
86 فایل
شما با دعوت #شهید به این کانال اومدید #اولین_کانال_رسمی #خادم_الشهدا #مهندس_عمران #پهلوان #مربی_اخلاق #شهیدسیدمیلادمصطفوی نشر و کپی مطالب کانال فقط با ذکر #صلوات مجاز میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 ✨خاطره ای از شهید مدافع حرم سیدمیلاد مصطفوی✨ سال ۹۴ ماه مبارک رمضانی بود که با سيد ميلاد بودم. اولين شب قدر را در گلزار شهدای بهار، کنار مزار آيت الله بهاری و شهدا بوديم. سيد حال عجيبی داشت، انگار که با شهدا کنار هم احيا گرفته اند. مدام سر مزار شهدا مخصوصًا شهيد محمد رحيمی ميرفت. شب بسيار ملکوتی و نورانی برای من بود، چرا که در کنار يکی از اوليای الهی بودم. شب ۲۱ ماه مبارک رمضان طبق رسم هرساله رفتيم قم مراسمات حاج مهدی سلحشور. اعلام کردند که حاج مهدی رفته سوريه. سيد بغض عجيبی کرد با گفت: خوش به حالش، يعني ميشه ما رو هم ببرن پاسبان حرم عمه جان بشيم. خيلی رفت تو فکر، مثل سير و سرکه ميجوشيد نميدونم اون شب سيد چه عهدی با خداي خودش بست که خيلی زود بهترين تقديرش رو براش نوشتند. که فقط برای اوليای الهی مينويسند. اما خوشحال هستم که اون شب من برای لحظاتی هر چند کم حضور معنوی سيد رو درک کردم. شب ۲۳ماه مبارک سيد گفت بريم گلزار شهدای همدان، هيچ وقت باورم نميشد که اين آخرين شب قدر سيد است. اگر شب قدر شب تقدير است، عمر سيد همه ی شبهايش شب قدر بود. چرا که تقدير زندگی اش داشت رقم ميخورد. بی تابی و بيقراری تمام وجودش را فرا گرفت. رفتم رسيديم گلزار شهدای همدان، اول زيارتس از قبور شهدا داشتيم. بعد رفتيم نشستيم گوشه ای از قبور شهدا و مراسم شروع شد. که اون شب سيد ميريخت گواه سوز درونی اش بود. رو کرد به من گفت مجيد جان، امشب شب عزيزی هستش. دعاها ؛ شب قدر درهای خدا به روي همه بنده هاش بازه. از طرفی هم ديگه اين شب قدر امساله، خداوند تقدير امسال مون رو ميخواد بنويسه. قََسمت ميدم که برای من مخصوص دعا کن. من دوست دارم بشم، ديگه هيچ رغبتی به اين دنيا ندارم. من زياد حرف رو از سيد شنيده بودم. اما خيلی جدی نميگرفتم. ولی سيد اون شب کنار مزار شهدا، دست به دامن شهدا شد. نميدانستم که آخرين بِک یا الله رو از زبان سيد ميشنوم. به سرش بود و اشک از چشمانش سرازير. زمزمه مناجات سيد با مناجات شهدا در آميخت و خدا هم خيلی زود دعاهاش رو مستجاب کرد. کمتر از سه ماه سيد به آرزويش رسيد. و اون شب قدر به يادماندنی ترين شب قدر عمر من شد... جواد رضوانی ميگفت: اين روزهای آخر با يکي از رفقا نزديک گلزار شهدا قرار داشتم. رفتم کارهام رو که انجام دادم چشمم به مزار شهدا افتاد. حيفم اومد تا اينجا بيام و دست خالي برگردم. يک نيرويی من رو کشوند سمت مزار شهدا، رفتم و فاتحه ای خوندم. داشتم بر ميگشتم که صدايی آشنا من رو صدا زد، آقا جواد وايسا کارت دارم. برگشتم سيد ميلاد رو ديدم. سلام و احوال پرسی کرديم. گفت جواد جان، تو رو شهدا حواله کردند!! گفتم بابا اين ديگه چيه؟! آخه من کی باشم که شهدا من رو تحويل بگيرند؟!! گفت آقا جواد خداييش الان سر مزار شهدا بودم. ميخواستم کار خيری انجام بدم اما خودم نميتونستم، به شهدا شدم. گفتم خودشون يه نفر واسطه رو بفرستند تا اين کار خير رو انجام بده، تو همين گير و دار بودم که تو رو ديدم اومدی سر مزار شهدا... گفتم: خب حالا بگو ببينم چه کاری از دست من بر مياد؟! گفت: يه بنده خدايی هست كه مريض احواله، من براش دارو و مواد غذايی خريدم چند باری براش بردم، ديگه الان روم نميشه برم در خونشون. ميترسم از من خجالت بکشه. خواستم زحمت اين کار خير رو يه نفری بکشه که شهدا حواله کرده باشند. خيس عرق شدم. گفتم من که لياقت ندارم، اما حالا که اينطور شد چشم .. سيد قسمم داد گفت: جواد جان، تو رو به همين شهدا قسم ميدم که حق نداری اين قضيه رو تا من زنده ام جايی نقل کنی، بی اختيار ياد کمکهای و... افتادم و حركت كردم. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🇮🇷شما دعوتید به کانال شهید مدافع حرم مهندس سید میلاد مصطفوی🇮🇷 https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi @shahidmiladmostafavi به کانال سید خندان بپیوندید✨👆 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🔅خداروشکر می کنم بخاطر داشتن سید والامقامی چون ایشون تو شهر خودم ایشون کلا مسیر زندگیم رو عوض کرد فکر می کردم نمی تونم که گام به گام پیش برم ولی با توکل به خدا و داشتن آقاسید تونستم کم نیارم وقتی یه خلاء احساس می کردم سریع خودمو به مزار ایشون می رسوندم و می شدم به این بزرگوار ♻️شاید باور نکنید برام سخت بود قرآن خواندن تو ختم گروه شرکت کرده بودم خوب یادمه یک جزء برداشتم تا شاید این باعث شه اراده داشته باشم که بتونم برم سمت قرآن این یک جز به دوشم سنگینی می کرد ولی تعهد داشتم که بخونم بعد ۳ هفته خوندم ولی خیلی سخت تا روز دهم تصمیم گرفتم به یاد شهید آقا سید میلاد مصطفوی نمی دونم چی باعث شد که این فکر به سرم بیاد ♻️به خودم می گفتم روزی یه جزء بخونم ۳۰ روزه تموم می کنم ولی سید آنقدر کمکم بود که خودمم باورم نمیشه من که قرآن به دست نمی گرفتم ، توی ۶ روز کل قرآن رو ختم کردم. 🔆خیلی خوشحالم که وجود آقا سید رو توی زندگیم می بینم. گاهی برایم گریه کن؛ باران اثر دارد... 🇮🇷کانال شهید مدافع حرم مهندس سیدمیلاد مصطفوی🇮🇷 👇👇👇👇 @ShahidMiladMostafavi https://t.me/joinchat/AAAAAD-zHaC_fa26wswJ-g https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 ✨خاطره ای از شهید مدافع حرم سیدمیلاد مصطفوی✨ سال ۹۴ ماه مبارک رمضانی بود که با سيد ميلاد بودم. اولين شب قدر را در گلزار شهدای بهار، کنار مزار آيت الله بهاری و شهدا بوديم. سيد حال عجيبی داشت، انگار که با شهدا کنار هم احيا گرفته اند. مدام سر مزار شهدا مخصوصًا شهيد محمد رحيمی ميرفت. شب بسيار ملکوتی و نورانی برای من بود، چرا که در کنار يکی از اوليای الهی بودم. شب ۲۱ ماه مبارک رمضان طبق رسم هرساله رفتيم قم مراسمات حاج مهدی سلحشور. اعلام کردند که حاج مهدی رفته سوريه. سيد بغض عجيبی کرد با گفت: خوش به حالش، يعني ميشه ما رو هم ببرن پاسبان حرم عمه جان بشيم. خيلی رفت تو فکر، مثل سير و سرکه ميجوشيد نميدونم اون شب سيد چه عهدی با خداي خودش بست که خيلی زود بهترين تقديرش رو براش نوشتند. که فقط برای اوليای الهی مينويسند. اما خوشحال هستم که اون شب من برای لحظاتی هر چند کم حضور معنوی سيد رو درک کردم. شب ۲۳ماه مبارک سيد گفت بريم گلزار شهدای همدان، هيچ وقت باورم نميشد که اين آخرين شب قدر سيد است. اگر شب قدر شب تقدير است، عمر سيد همه ی شبهايش شب قدر بود. چرا که تقدير زندگی اش داشت رقم ميخورد. بی تابی و بيقراری تمام وجودش را فرا گرفت. رفتم رسيديم گلزار شهدای همدان، اول زيارتس از قبور شهدا داشتيم. بعد رفتيم نشستيم گوشه ای از قبور شهدا و مراسم شروع شد. که اون شب سيد ميريخت گواه سوز درونی اش بود. رو کرد به من گفت مجيد جان، امشب شب عزيزی هستش. دعاها ؛ شب قدر درهای خدا به روي همه بنده هاش بازه. از طرفی هم ديگه اين شب قدر امساله، خداوند تقدير امسال مون رو ميخواد بنويسه. قََسمت ميدم که برای من مخصوص دعا کن. من دوست دارم بشم، ديگه هيچ رغبتی به اين دنيا ندارم. من زياد حرف رو از سيد شنيده بودم. اما خيلی جدی نميگرفتم. ولی سيد اون شب کنار مزار شهدا، دست به دامن شهدا شد. نميدانستم که آخرين بِک یا الله رو از زبان سيد ميشنوم. به سرش بود و اشک از چشمانش سرازير. زمزمه مناجات سيد با مناجات شهدا در آميخت و خدا هم خيلی زود دعاهاش رو مستجاب کرد. کمتر از سه ماه سيد به آرزويش رسيد. و اون شب قدر به يادماندنی ترين شب قدر عمر من شد... جواد رضوانی ميگفت: اين روزهای آخر با يکي از رفقا نزديک گلزار شهدا قرار داشتم. رفتم کارهام رو که انجام دادم چشمم به مزار شهدا افتاد. حيفم اومد تا اينجا بيام و دست خالي برگردم. يک نيرويی من رو کشوند سمت مزار شهدا، رفتم و فاتحه ای خوندم. داشتم بر ميگشتم که صدايی آشنا من رو صدا زد، آقا جواد وايسا کارت دارم. برگشتم سيد ميلاد رو ديدم. سلام و احوال پرسی کرديم. گفت جواد جان، تو رو شهدا حواله کردند!! گفتم بابا اين ديگه چيه؟! آخه من کی باشم که شهدا من رو تحويل بگيرند؟!! گفت آقا جواد خداييش الان سر مزار شهدا بودم. ميخواستم کار خيری انجام بدم اما خودم نميتونستم، به شهدا شدم. گفتم خودشون يه نفر واسطه رو بفرستند تا اين کار خير رو انجام بده، تو همين گير و دار بودم که تو رو ديدم اومدی سر مزار شهدا... گفتم: خب حالا بگو ببينم چه کاری از دست من بر مياد؟! گفت: يه بنده خدايی هست كه مريض احواله، من براش دارو و مواد غذايی خريدم چند باری براش بردم، ديگه الان روم نميشه برم در خونشون. ميترسم از من خجالت بکشه. خواستم زحمت اين کار خير رو يه نفری بکشه که شهدا حواله کرده باشند. خيس عرق شدم. گفتم من که لياقت ندارم، اما حالا که اينطور شد چشم .. سيد قسمم داد گفت: جواد جان، تو رو به همين شهدا قسم ميدم که حق نداری اين قضيه رو تا من زنده ام جايی نقل کنی، بی اختيار ياد کمکهای و... افتادم و حركت كردم. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🇮🇷شما دعوتید به کانال شهید مدافع حرم مهندس سید میلاد مصطفوی🇮🇷 https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi @shahidmiladmostafavi به کانال سید خندان بپیوندید✨👆 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 سلام من برای سر کار رفتن برادرم ختم صلوات و حدیث کساء گرفته بودم خداروشکر الان نزدیک سه ماه است که رفته تهران و در یک شرکت داره کار میکنه من خیلی نگران برادرم بودم که در تهران با چه کسانی هم اتاقی و دوست میشه به شهید سید میلاد مصطفوی شدم و ازش کمک خواستم فورا حاجتمو دادن برادرم وقتی رفت گفت سه نفر از هم خوابگاهی هام و مومن و سر به راه هستند. 🍃🌸 🇮🇷شما دعوتید به کانال شهید مدافع حرم مهندس سید میلاد مصطفوی🇮🇷 https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi به کانال سید خندان بپیوندید✨👆 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🌺🍂🌺 سلام به خاطر بیماری دخترم با دعا و گریه به شهید سید میلاد مصطفوی شدم😭 دخترم مشکل شکم داشت ۶ سالشه مدام گریه میکرد و درد زیادی داشت رفتیم دکتر خیلی ترسیده بودم همه اش سیدمیلاد رو صدا میکردم آزمایش دادیم جوابش آمد دکتر گفت هیچی نیست 😭 قربون جد سید میلاد برم😭 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🇮🇷شما دعوتید به کانال شهید مدافع حرم مهندس سید میلاد مصطفوی🇮🇷 https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi به کانال سید خندان بپیوندید✨👆 🍂🌺🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
حاجت روایی از شهید سیدمیلاد مصطفوی 🔅خداروشکر می کنم بخاطر داشتن سید والامقامی چون ایشون تو شهر خودم ایشون کلا مسیر زندگیم رو عوض کرد فکر می کردم نمی تونم که گام به گام پیش برم ولی با توکل به خدا و داشتن آقاسید تونستم کم نیارم وقتی یه خلاء احساس می کردم سریع خودمو به مزار ایشون می رسوندم و می شدم به این بزرگوار ♻️شاید باور نکنید برام سخت بود قرآن خواندن تو ختم گروه شرکت کرده بودم خوب یادمه یک جزء برداشتم تا شاید این باعث شه اراده داشته باشم که بتونم برم سمت قرآن این یک جز به دوشم سنگینی می کرد ولی تعهد داشتم که بخونم بعد ۳ هفته خوندم ولی خیلی سخت تا روز دهم تصمیم گرفتم به یاد شهید آقا سید میلاد مصطفوی نمی دونم چی باعث شد که این فکر به سرم بیاد ♻️به خودم می گفتم روزی یه جزء بخونم ۳۰ روزه تموم می کنم ولی سید آنقدر کمکم بود که خودمم باورم نمیشه من که قرآن به دست نمی گرفتم ، توی ۶ روز کل قرآن رو ختم کردم. 🔆خیلی خوشحالم که وجود آقا سید رو توی زندگیم می بینم. گاهی برایم گریه کن؛ باران اثر دارد... 🇮🇷کانال شهید مدافع حرم مهندس سیدمیلاد مصطفوی🇮🇷 👇👇👇👇 https://t.me/joinchat/AAAAAD-zHaC_fa26wswJ-g https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi
⭕️یه نفر ازمون کلاه برداری کرده از پارسال درگیر بودیم به شهید آقا سیدمیلاد مصطفوی شدیم که خودش درست کنه. ⚜الحمدالله دیروز و 🍃 کرده بودیم هم بریم دیدنش هم غذا بدیم بیرون 🌹دیشب رفتیم شهربهار دیدنش 🔆خدا روشکر جوابمون داد 🇮🇷🌱🇮🇷🌱🇮🇷🌱🇮🇷🌱 کانال شهید مدافع حرم سیدمیلاد مصطفوی @shahidseyyedmilademostafavi
یه بار با یکی از دوستانم رفته بودیم مزار مصطفوی برای ازدواجم بهش شدم خیلی دلشکسته بودم چون هر بار به هر دلیلی خواستگار برام می اومد جور نمیشد خلاصه از مزار مطهر این شهید بزرگوار ک برمیگشتیم به دوستم گفتم خیلی دوست دارم وقتی ازدواج کردم اسم همسرم باشه دوستم خندید و گفت حالا بزار بیاد اسمش پیشکش اومدیم ی مدت بعد توسط همین دوستم ک با هم رفتیم مزارآقاسیدمیلاد ، یه خواستگار بهم معرفی کرد که شرایطشون خوب بود و واقعا مومن و اصیل بودن و خیلی جالب اینکه اسمشون مهدی بود و الحمدالله ازدواجمون رقم خورد و الان حدود سه ساله در زندگی مشترک هستیم و احساس خوشبختی داریم☘ سیدمیلاد واقعا دلهای رو خریداره
🔅خداروشکر می کنم بخاطر داشتن سید والامقامی چون ایشون تو شهر خودم ایشون کلا مسیر زندگیم رو عوض کرد فکر می کردم نمی تونم که گام به گام پیش برم ولی با توکل به خدا و داشتن آقاسید تونستم کم نیارم وقتی یه خلاء احساس می کردم سریع خودمو به مزار ایشون می رسوندم و می شدم به این بزرگوار ♻️شاید باور نکنید برام سخت بود قرآن خواندن تو ختم گروه شرکت کرده بودم خوب یادمه یک جزء برداشتم تا شاید این باعث شه اراده داشته باشم که بتونم برم سمت قرآن این یک جز به دوشم سنگینی می کرد ولی تعهد داشتم که بخونم بعد ۳ هفته خوندم ولی خیلی سخت تا روز دهم تصمیم گرفتم به یاد شهید آقا سید میلاد مصطفوی نمی دونم چی باعث شد که این فکر به سرم بیاد ♻️به خودم می گفتم روزی یه جزء بخونم ۳۰ روزه تموم می کنم ولی سید آنقدر کمکم بود که خودمم باورم نمیشه من که قرآن به دست نمی گرفتم ، توی ۶ روز کل قرآن رو ختم کردم. 🔆خیلی خوشحالم که وجود آقا سید رو توی زندگیم می بینم. گاهی برایم گریه کن؛ باران اثر دارد... 🇮🇷کانال شهید مدافع حرم سیدمیلاد مصطفوی🇮🇷