eitaa logo
[ ڴنبد آبے شݪمچہ ] 🇮🇷
8.4هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
36 فایل
•| السلام علیک یا فاطمه الزهرا |• • • #اللهم_عجل_لولیک_الفرج • • • |اسفند هزار سیصد نود نه|• • کپی از پست ها ؟ فوروارد لطفا🙏 • #سلامتی_تعجیل_در_فرج_امام_زمان_عج_صلوات • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
[ ڴنبد آبے شݪمچہ ] 🇮🇷
شهید شاهرخ ضرغام در یکم دی‌ماه 1327 در تهران متولد شد و از همان دوران کودکی با آن جثه درشت و قوی نشان داد که خلق‌وخوی پهلوان را دارد. در جوانی به سراغ کشتی رفت و تا اردوی تیم ملی کشتی پیش رفت و به قهرمانی جوانان جهان در وزن یک‌صد کیلو رسید؛ اما نبود راهنما، رفقای نااهل و...همه دست‌به‌دست هم دادند که از او انسانی ساخته شود که هیچ‌کس جلودارش نبود. هر شب کاباره، دعوا، چاقوکشی و... از کسی حساب نمی‌برد، مادر پیرش هم نمی‌توانست کاری کند الا دعا. می‌گفت: هیچ‌وقت او را نفرین نکردم و فقط از خدا می‌خواستم که او را از سربازان امام زمان (عج) قرار دهد، درحالی‌که دیگران به من می‌خندیدند. در محرم سال 57 ناگهان تحولی روحی و معنوی در او ایجاد شد. نشستن پای صحبت‌های حاج‌آقای تهرانی، اعتقادات او را دگرگون کرد. کم‌کم دیگر داشت به انقلاب و امام علاقه‌مند می‌شد. پس‌ازاینکه از سفر زیارت امام رضا (ع) باآن‌همه اشک‌های فراوانی که در جهت طلب مغفرت از گناهان خود ریخته بود، بازگشت، دیگر تبدیل به آدم دیگری شده بود. وقتی در تلویزیون صحبت‌های امام پخش می‌شد، با احترام می‌نشست، اشک می‌ریخت. همیشه می‌گفت هرچه امام (ره) بگوید، همان است. حرف امام (ره) برای او فصل الخطاب بود. برای همین روی سینه‌اش خال‌کوبی کرده بود که فدایت شوم خمینی. یکی از مواردی که شاهرخ از آن بیزار بود، سوءاستفاده از زنان برای پیشبرد اهداف اقتصادی بود. یک روز وقتی وارد کاباره‌ای شد که در آنجا رفت‌وآمد می‌کرد، متوجه حضور زنی جوان شد که برخلاف اینکه حجاب نداشت، اما از حیا برخوردار بود. از او سؤال کرد که برای چه به اینجا آمده‌ای که زن در پاسخ گفت: شوهرم فوت کرده و برای تأمین مخارج زندگی خود و پسرم چاره‌ای جز کار کردن در این کاباره ندارم. شاهرخ ناراحت می‌شود و تصمیم می‌گیرد جهت جلوگیری از سوءاستفاده از این زن، سرپرستی او را به عهده گرفته و خانه‌ای را برای او و پسرش اجاره کرده و خرج آن‌ها را می‌دهد تا آن زن دیگر در چنین مکان‌هایی کار نکند.
موقع بحث های سیایی در دانشگاه خصوصا وقتی دانشجویان دختر با ایشان صحبت میکردند همیشه سرش پایین بود وبه زمین چشم میدوخت . رفیقش پرسید : حمیدجان موقع بحث بهترنیست به چهره مخاطب نگاه کنی . آقا حمید گفت : ضرورتی ندارد به چهره نامحرم خیره شوم . شهید دکتر عبدالحمید دیالمه کسی که به گفته خودش حرفهای مرا مردم در ۲۰ سال آینده خواهند فهمید! و و و و را از رزمندگان و شهدا بیاموزیم . @shahidshalamche_8
خانم شهید همت تعریف میکنه : چشم های محمدابراهیم همیشه در برابر نامحرم به زیر افتاده بود و سحرها ؛ سر سجاده خیس اشک مناجات با خدا بود . همیشه بهش میگفتم : ابراهیم این چشمای تو نامحرم ندیده انقدر زیباهست مطمئنم خدا واسه خودش قاب چشماتو میخره و شهیدهمت هنگام شهادت سر نداشت. و و و و را از رزمندگان و شهدا بیاموزیم . @shahidshalamche_8
[ ڴنبد آبے شݪمچہ ] 🇮🇷
اهل ورزش ؛ خوش تیپ و جذاب وقتی زمان طاغوت که کوچه و خیابون حکم ماهواره سیار داشت دوتا دخترجوون توجهشون به هیکل ورزشکاری شهید هادی جلب میشه و به دنبال ایشون میرن وراجع بهش صحبت میکنند ازفردا با شلوارکردی و پیراهن گشاد و دمپایی وارد محله میشه! وقتی میپرسن چرا این تیپی میگه نمیخوام با ظاهرم باعث انحراف جوان ها باشم. و و و و را از رزمندگان و شهدا بیاموزیم
یکی از دوستام تعریف میکرد: اون روز های ک اغتشاشات بود رفته بودم بیرون کار داشتم.‌‌.. موقع برگشت خیلی شلوغ شده بود و دوستم چون چادری بود... می‌ترسید ک بخواد از خیابون رد بشه بره... میگفت تو اون شلوغی هیاهو شهر‌‌‌... یک پلیس بهم گفت بیاید کنار من وایستید.. و میگفت بعد اینکه اوضاع یکم آروم شد برگشتم خونه‌... بعد خدا پناه دوم دوستم شده بود اون مامور پلیس با غیرت... وقتی دوستم برام تعریف می‌کرد یک حس غرور قشنگی بهم دست داد چجوری میشه تو اون شلوغی ک باید سر پست کاری خودت باشی حواست ب یکی دیگه هم باشه... هرجا هستید خدا پشت پناه تون باشه ممنون ک حواس تون ب دوستم بود... و خاطره خوبی جا گذاشتید براش✨🌸 @shahidshalamche_8