#مادرم من نوکری تورا می کنم تو مرا دعا کن تا عاقبت بخیر شوم
#کانال_شهید_تورجی_زاده🚩
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@shahidtoraji213
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
دلتنگت که میشوم ...
چادرم می شود برایم مصداق #حرم❣
آخر بوی #کربلا میدهد❣
عطر #مادرم-زهرا (س) را میدهد
گاهی که نفس کشیدن برایم سخت میشود .
میرم در هوای #چادرم ...
#نفس تازه می کنم و آرامشی از جنس خدا ، تمام وجودم را فرا میگیرد 💚
#یا_زهرا_سلام_الله_علیها
#چادرم_امانت_مادرم_زهرا_(س)
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@shahidtoraji213
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🍃روضهها جمع شدهاند در #مدینه و این دم آخری که وقت گرفتن کارنامه نوکریمان شده بر دل ما میتازند....
تکه جگرهای #حسن، خون دل #محمد، عطش اباالحسن همه و همه🖤
.
🍂اما وای، غافل از تاریخی هستیم که در این روزا آتش آن جرقه خورده و دارد گُر میگیرد، دیری نپاید که #زهرا مهمان کوچه است و صورتش کبود💔
.
🍃نمیخواهم مشکیام را در بیاورم چون میدانم #مادرم تا نودوپنچ روز هرروز درد میکشد و زار میزند😔
🍂امام غریبم، همه از هم غریبی را به ارث بردهاید، همه #غریب_ابن_غریب....
لعنت ب کوچه و طناب و شمشیر و خلافت لعنت لعنت😞
.
🍃روضه میخوانم، بسوزد جگرم روی خاک حجره فرشها را کنار زده بودی و مثل جد غریب روی خاک پا میکشیدی، #پسرت آمد سرت را به دامن گرفت تا کمی از غربتت کم شود اما #لایوم_کیومک_یااباعبدالله😭
.
🍂حتما انتظار دارید بگویم سر #حسین روی #خاک بود و کسی سرش را به دامن نداشت، آری همین بود اما #حسین هم سرش در دامن فرزندش بود که جان داد کجا؟
#رقیه سر بابا را به دامن گرفت و همراه با پدر جان داد، شاید حسین تا #خرابه جان نداده باشد چرا که از بعد رقیه دیگر سر #اباعبدالله #قرآن نخواند😓
.
🍃یابن شبیب جد ما را غریب گیر آوردند.....
بشکن سبوی باده را....
مزد نوکری نمیخواهم سوز بده بر جگرم تا #کفن پاره کنم......
.
✍نویسنده : #محمد_صادق_زارع
.
#شهادت_امام_رضا_تسلیت ....
.
#ضامن_آهو #ثامن_الحجج #پنجره_فولاد #حرم #محرم #صفر
#فاطمیه🖤(:
● مستقیم! 🚕
وقتی نشستم گفتم: ببخشید عزیز، میشه ضبطو خاموش کنی؟؟؟؟
○ گفت: حاجی اینا مجازه؛ چیز بدی هم نمیخونه.....😕
● میدونم .....ولی عزادارم!
○ "شرمنده" 😟
و ضبط رو خاموش کرد.
○تسلیت میگم اقوام نزدیکتون بوده؟؟؟؟
● بله #مادرم ....
○ واقعا تسلیت میگم. #داغ_مادر خیلی سخته....منم تو بیست و پنج سالگی مادرم مریض بود و زجر میکشید. بنده ی خدا راحت شد. 😔
● خدا رحمتش کنه
○ خدا مادر شمارم بیامرزه...
بعد پرسید
○ مادر شما هم مریض بودن؟
● نه.مجروح بود....
○ مجروح جنگی؟؟ شیمیایی بود؟؟😳
● نه ... یه عده اراذل و اوباش ریختن سرش و تا میخورد زدنش.
○ جدأ؟😳😳شمام هیچکاری نکردی؟
● ما نبودیم وگرنه میدونستم چیکار کنیم.....
○ خدا لعنتشون کنه... یعنی اینقد ضربات شدید بوده؟؟؟ 😳
● آره... مادرم #سه_ماه بستری شد و بعد از دنیا رفت.... 😭
○ حاجی ببخشیدا...عجب بیناموسایی بودن! من خودم رو سیاهم؛ ولی پای #ناموس که وسط باشه نمیتونم آروم بشینم ....😡
بغضم گرفت ...تو دلم گفتم کاش چندتا جوون غیرتمند مثل تو بودن اون روز.....
نمیذاشتن به #ناموس_علی جسارت بشه......😭
سکوتمو که دید گفت ظاهرأ ناراحتت کردم....😕
● نه خواهش میکنم ... واقعا داغ مادر بده! مخصوصا اگه #جوون باشه...
○ آخ آخ... جوون بودن؟؟
● آره #فقط_هجده_سالش_بود...💔
○ گرفتی ما رو حاجی؟؟؟؟؟
شما خودت بیشتر از هیجده سالته😒
حرفش رو قطع کردم و گفتم: مادر شما هم هست... این هجده ساله #مـــادر همهی ما شیعه ها #حضرت_زهراست.....🥀
یه مکثی کرد و با تعجب نگام کرد و بعد دوباره خیره شد به جاده....😶
○ آها ببخشید تازه متوجه شدم..... راست میگی... هیچوقت اینجوری به قضیه نگاه نکرده بودم...😔
● لحظاتی به سکوت گذشت
○ یه سیدی مداحی هم دارم؛ البته برا محرمه....
و بعد یه نگاه سوالی بهم انداخت؛
جواب ندادم...
خودش داشبورد رو باز کرد و یه سی دی گذاشت تو ضبط.
چند ثانیه بعد یه نوای آشنا بلند شد.
#یاحسینغریبمادر🎼
من بودم و راننده و صدای مداحی و نگاه خیسم به اطراف.... 😭
♥️به همه معرفی کنید
╭━━⊰❀🌹❀⊱━━╮
@shahidtoraji213
╰━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╯