eitaa logo
به محفل شهدا خوش آمدید
128 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
4.6هزار ویدیو
2 فایل
شهادت یعنی ... متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست 🌷 @Ekram_93 «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏♡
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا ابد جایتان خالیست ... و ما مانده‌ایم راهی که در پیش است ... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
میگفت: سعی كنيد سكوت شما بيشتر از حرف زدنتان باشد هر حرفی که میخواهيد بزنيد فكر كنيد كه آيا ضرورت دارد يا نه؟! بی دليل حرف نزنيد كه خيلي از صحبت های ما به گناه و دروغ ختـم می شود 🌹به یاد برادر عزیزمان 🌟شهید محمد هادی ذوالفقاری •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
☑️ 🌨⚡️ 🥀🕊 شهید ابراهیم هادی دور هم نشسته بودیم. ابراهیم دستش رو شبیه یک دایره کرد و گفت: اگر دنیا مثل این کُره باشد، (عج) مانند دست های من به دنیا احاطه دارد. خداوند نیز بر تمام دنیا شاهد و ناظر هست. مراقب اعمالمون باشیم.
8.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | 🎙صدای ماندگار شهید آوینی 🌟ما یافتیم آنچه را دیگران نیافتند ماهمه افق های معنویت را در شهدا تجربه کردیم ..... عشق را هم امید را هم کرامت را هم شجاعت را هم عزت را هم وهمه ی آنچه را که دیگران جز در مقام شهادت نشنیده اند ما به چشم خود دیدیم ،ما معنای جهاد اصغر واکبر را درک کردیم ..... و پادگان دوکوهه به اینهمه، شهادت خواهد داد.🕊🌷
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میدونی چرا به شهدا توسل میکنیم❓ 👆کلیپ ۶ دقیقه هست ولی راه ۶۰ ساله رو بهت نشون میده... به راحتی ازش نگذر 🔻دکتر سعید عزیزی
🌷🕊🥀🌹🥀🕊🌷 كلاس دوم راهنمايى كه بود، عكس مبتذل چاپ مى كردند. در آرايشگاه، فروشگاه و حتى مغازه ها اين عكس ها را روى در و ديوار نصب مى كردند و هر جا اين عكس ها را مى ديد پاره مى كرد. صاحب مغازه يا فروشگاه مى آمد و شكايت را براى ما مى آورد. پدر ، رئيس پاسگاه بود و كسى به حرمت به احمد چيزى نمى گفت. من لبخند مى زدم. چون با كارى كه انجام مى داد، موافق بودم. يك مجله اى با عكس هاى مبتذل چاپ شده بود كه آنها را از هر كيوسك روزنامه اى مى خريد. پول توجيبى هايش را جمع مى كرد. هر بار ۲۰ تا از چند روزنامه فروش مى خريد وقتى مى آورد در دست هايش جا نمى شد. توى مى انداخت نفت مى ريخت و همه را آتش مى زد. مى گفتم: چرا اين كار را مى كنى؟ مى گفت: اين عكس ها ذهن را خراب مى كند. 🌹 🕊 🕊 🕊🥀
🕊️🌷 🕊️شهیداحمدکاظمی🕊️ ارادت خاصی به حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) داشت . به نام حضرت مجلس روضه زیاد می گرفت . چند تا مسجد و فاطمیه هم به نام و یاد بی بی ساخت . توی مجالس روضه ، هر بار ذکری از مصیبت های حضرت می شد ، قطرات اشک پهنای صورتش را می گرفت و بر زمین می ریخت. خدا رحمت کند شهید محسن اسدی را ، افسر همراه حاجی بود . برای ضبط صحبت های سردار ، همیشه یک واکمن همراه خودش داشت . چند لحظ قبل از سقوط هواپیما ، همان واکمن را روشن کرده بود و چند جمله راجع به اوضاع و احوال خودشان گفته بود . درست در لحظه ی سقوط ،صدای خونسرد حاجی بلند می شود که میگوید : صلوات بفرست. همه صلوات می فرستند. در آن نوار آخرین ذکری که از حاجی و دیگران در لحظه ی سقوط هواپیما شنیده می شود ، ذکر مقدس «یا فاطمةالزهرا» است. 🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌عَجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج🕊
🌷🕊️ 🕊️ شهید حمزه علی احسانی 🕊️ همه زندگی اش با حضرت زهرا ' علیها السلام ' پیوند خورده بود .. وقتی ازدواج کرد مهریه زنش شد ، مهریه حضرت زهرا ' علیها السلام ' دو تا آرزو توی زندگی داشت اول اینکه خدا بهش یه دختر بده تا اسمش رو بذاره ' فاطمه ' دوم اینکه وقتی شهید شد گمنام بمونه مثل حضرت زهرا ' علیها السلام ' جفت آرزوهاش مستجاب شد و بابای فاطمه گمنام موند .. 🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌عَجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج🕊
•🕯🍂 بی پلاک افتاده امّا دستچین فاطمـه ست ..💔 آن شهیـدی که به سر، سربنـد " یازهرا " زده🥀 [مادرشهدای‌گمنام، حضرت فاطمه‌الزهرا(س)]
💐🌴🥀🌷🥀🌴💐 برادر عباس برقی می گفت قبل از عزیمت حاجی به سوریه با او صحبت کردیم. حرف از لشگر و اعزام به سوریه و... بود. در لابه لای صحبتها حاج احمد مکثی کرد و گفت: "من که برم لبنان دیگه بر نمی گردم!" گفتیم: "حاجی این حرفا چیه که می زنی، ان شاءالله صحیح و سالم برمی گردی." حاجی در حالی که اشک توی چشاش حلقه زده بود گفت: "نه من دیگه برنمی گردم." ما با تعجب از علت این حرف سوال کردیم. حاجی هم از ملاقات با مولای خود در یکی از شب های دوکوهه گفت. حاج احمد گفت: "عملیات فتح المبین یادتون هست؟ قرار بود قبل از عملیات صد دستگاه تویوتا و آمبولانس و همین تعداد نفربر و... به ما تحویل بدهند. اما در عمل امکانات خیلی جزیی به ما دادند. من آن زمان خیلی ناراحت بودم. با خودم گفتم: چطور ممکنه با این امکانات کم موفق شویم. می‌ترسم با این امکانات، عملیات موفق نباشد. در همان حال از ساختمان ستاد آمدم بیرون تا وضو بگیرم." توی تاریکی شب یک برادر با لباس سپاهی به سمت من آمد و گفت: "برادر احمد شما خدا و ائمه را فراموش کردید! چرا اینقدر به فکر آمبولانس و امکانات مادی هستید؟!" حاج احمد می گفت من تعجب کردم که این آقا افکار من را از کجا می داند؟! آن برادر ادامه داد: "توکل کن به خدا!! این امکانات مادی رو نادیده بگیر. به خدا قسم شما پیروزید. ان شاءالله بعد از این عملیات حمله دیگری در پیش دارید به نام بیت المقدس. شما بعد از آن عازم لبنان می شوید. برای نبرد با اسرائیل. پایان کار شما آنجاست. شما از آن سفر برنمی گردید!! 📚 کتاب وصال، صفحه ۱۰۶ الی ۱۰۷ جهت سلامتی و تعجیل در فرج و شادی روح و 🌴 💐🌴
🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀 و یاد و خاطره دانشجویان شانزدهم آذر 1332 ، والامقام ، ، و و بیش از دانشجوی و هسته ای گرامی باد . شادی روح و خصوصاً 🕊 🕊🌹
🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀 در یکی از عملیات‌ها علیه دشمن بعثی، من با علی زمانی پرواز می‌کردم و احمد کشوری نیز با رحیم پزشکی ، در این عملیات ضربه مهلک و سنگینی به عراق وارد کردیم و عراق برای نجات خود مجبور شد پی در پی هواپیماهایش را در آسمان تعویض کند و اجازه نمی‌داد هواپیماها به فرودگاه برگردند و سوخت‌گیری کنند . با صدای بلند فریاد می‌زد: بچه‌ها! بزنید، نترسید رژیم بعث عراق دارد سقوط می‌کند. در آن لحظات حساس، کلیه نیروهای عراقی به طرف ما می‌آمدند ولی ما مثل سد در برابرشان ایستاده بودیم. در همان حال یکی از دوستانم به نام فیروز صمدزاده، گفت: مراقب باشید تعداد زیادی از میگ‌های عراق بالای سرتان پرواز می‌کنند ، پس از مدتی کشوری را صدا کردیم و متوجه شدیم که صدایش قطع شده ، هرچه قدر او را صدا کردیم ، جوابی نشنیدیم ، تا این که در انتهای مسیر دود غلیظی از محل سقوط او با هواپیما بلند شد ، برگشتیم و نشستیم و متاسفانه با بدن سوخته کشوری مواجه شدیم. شادی روح و 🥀 🌹🕊