eitaa logo
به محفل شهدا خوش آمدید
124 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
2 فایل
شهادت یعنی ... متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست 🌷 @Ekram_93 «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏♡
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از سربازان گمنام
370.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥سردار سید رضی موسوی از زمان شهادت حاج قاسم تا لحظه شهادت خودشون پیرهن مشکی بر تن داشتن، جز چند ساعت به اصرار اطرافیان و برای مراسم عروسی دخترشون. ☫به جمع سربازان گمنام بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3617980416C11748e2114
شهید یه نکته ے زیبا در وصـ‌‌‌یتــ نامه ش میگه: من به رفقام گفتم هروقت دلتون گرفت یا دوست داشتید دور همے داشته باشید، بیاید سر مزار من، پیش من... نیاز نیست حتما قران بخونید... بیاید با من حرف بزنید... من صداتون رو می‌شنوم...😇🌷 یه خاطره ی قشنگ هم از روزهای شهادتش: شهید مهدی شب بیست و یکم ماه رمضان شهید شد.. دو شب قبل شهادتش یعنی شب نوزدهم به رفیقش میگه میای امشب باهم شهید بشیم؟ رفیقش میگه نه بهتره شب بیست و یکم شهید بشیم، قشنگ تره...🖤 شب شهادت امیر المومنین🥀، مهدی یاغی لحظه ی افطار، قبل از این‌ ڪہ روزه‌ش رو باز کنه، به دیدار خدا رفت و چشمش به جمال مولا امیرالمؤمنین و ارباب بی سر روشن شد‌...🕊✨ عند ربهم یُرزقون💔🕊 🥀🕊
🔰کفنی که امام حسین علیه السلام به فرمانده گردان مالک اشتر داد؛ يک ماه پس از مجروحيت در اول فروردين سال ۱۳۶۵ مصادف با ماه مبارک رمضان، چند ساعتی به ساعت پنج صبح، زمان تحويل سال مانده بود. حشمت در حال استراحت بود که ناگهان از خواب برخاست و با حيرت به نقطه ای خيره شد. مدتی در اين حال بود تا اينکه به هنگام تحول سال با شادی و لبخند خوابی را که ساعتی قبل ديده بود برای خانواده چنين تعريف کرد: «صحنه ای از ميدان کربلا را در خواب ديدم. امام حسين (ع) را در ميان سيل جمعيت که پارچه های سفيد تميزی در دست داشتند، مشاهده کردم. همه با شور عجيبی با هم صحبت می کردند. صفا، اخلاص و نورانيت در چهره های پژمرده و خاک آلود افراد موج می زند. تک تک پارچه ها را بلند کرد و با رويی گشاده لبی خندان به يارانش می داد. هفتاد و دو نفری که من هم جزء آنها بودم از امام اين پارچه های سفيد را دريافت کردند. من که نظاره گر اين موضوع بودم سوال کردم اين ها چيست، گفتند: کفن است يک کفن از هفتاد و دو کفن در دست امام باقی بود که امام به سمت من آمد و آن را به دست من داد و گفت : اين هم برای تو.» شهید حشمت الله طاهری🌷 🥀🕊
شھدا حاضرندتاپای‌جان‌بروند تاتوجـان‌بگیری شھدا !♥ باورکن... آنھا نیکو رفیقانی ‌برای ‌ما راه‌ گم‌کرده هاهستند...:) ‌ 💚
4.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 شهید علی عرب شهیدی که زنده زنده سوخت و دم نزد!😭 😭 کاش میشد این کلیپ رو به همه نشون داد... 💚 نذرظهور💚
1.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در بهار قرآن گوشِ جان می‌سپاریم به تلاوت آیاتی چند از کلام الله مجید با صوت دلنشین معلم و قاری قرآن شهادت ۱۳۶۵/۱۰/۲۰ شلمچه عملیات کربلای پنج "روحش‌شاد باصلوات"
5.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🌹 جانم به اون نوجوونا... 🔻کانال رسمی حاج امیر عباسی🔻 ✅ @amirabbasi_net
🌺🕊🌹🌸🌹🕊🌺 مادر اين مي گويد: در اداي نماز اول وقت و گرفتن روزه، بسيار مقيد بود. از هشت سالگي روزه مي گرفت و نماز مي خواند .براي اداي نماز صبح، او بود كه همه را بيدار مي كرد. حتي به گرفتن روزه مستحبي تشويق مي كرد. از جبهه كه به مرخصي مي آمد، دائم روزه مي گرفت. روزي پرسيدم: مادرجان! چرا اين قدر روزه مي گيري؟ گفت: مادر من در جبهه روزه نگرفته ام. حالا دارم قضاي آنها را مي گيرم. دارم اداي دين مي كنم. گفتم: خدا قبول كند حالا بگو براي سحر چه غذايي درست كنم؟ گفت: تخم مرغ كه داريم. همين ها را بپز تا با هم روزه بگيريم. از جبهه كه به مرخصي آمده بود، متوجه شد روزه ام. پرسيد چرا روزه ايد ؟ گفتم: نذر است! نذر كردم كه ان شاء الله سلامت برگردي! خنديد و گفت : پس به خاطر همين روزه هاي نذري شما، در جبهه هيچ اتفاقي برايم نمي افتد. بعد، تعريف كرد: با نه نفر ديگر، در يكي از مناطق عملياتي بوديم، ناگهان جلوي پايمان گلوله خمپاره اي منفجر شد. همه به جز من شدند. وقت برگشتن، بچه ها با تعجب نگاهم مي كردند كه چطور از بين نه نفر، فقط من زنده ام و حتي خراشي به تن ندارم! 🌺 🕊🌺
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 هر وقت حاجے از منطقه به منزل مے آمد، بعد از اینکه با من احوالپرسے می کرد، با همان لباس خاکے بسیجے به نماز مے ایستاد. یه روز به قصد شوخے گفتم: تو مگر چقدر پیش ما هستے که به محض آمدن، نماز می خونے ؟ نگاهے کرد و گفت: هروقت تو را می بینم، احساس می کنم باید دو رکعت نماز شکر بخونم . راوی : 🥀 🌴🌹
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 خدایا ! معرفتمان ده که بس بی معرفتیم. صبرمان ده که بسیار عجولیم. بصیرتمان ده که ببینیم انچه نادیدنی است. کورمان کن که نبایسته‌ها را نبینیم و جز تو منظر نظر نباشد. بینشی عطا کن که اهل ثمر شویم. و فکری ببخش تا به عظمتت پی ببریم و معرفتی یابیم. دستی ببخش تا دستگیر باشد ، و جز تو به سوی کسی دراز نشود. قدمی عطا کن که در راه تو بپیماید. و قدرتی که در خدمت تو باشد. شادی روح و 🥀🕊🌹
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀 آن سال افتاده بود وسط دوره آموزشی ما توی آمریکا. من دوره نقشه خوانی می دیدم و دوره هواسنجی بالستیک. آنجا هم برای همه کارهایش برنامه داشت. از یک روزنامه محلی زمان های طلوع و غروب خورشید را نوشته بود و لحظه اذان صبح و مغرب را محاسبه کرده بود. توی اتاق خودش را آماده می کرد. بعد می آمد دنبال من. در را که می زد از خواب می پریدم. وقتی در را باز می کردم نبود. نمی دانستم این فاصله صد و پنجاه متر را چطور می دوید. تا می رسیدم سفره پهن و چیده شده بود. می گفت: زود باش فقط یک ربع وقت داریم. راوی: محمد کوششی 🕊 🌹🕊