شاید میدانست شهید میشود و اینجا دفن میشود .👇👇👇👇👇👇👇
رفیق آرمان میگه اومدیم بالا سر مزار شهید سجاد زبرجدی،
آرمان خسته شده بود،
نگاهی به اطراف انداخت و وقتی دید کسی نیست،
بالای سر شهید زیرجدی دراز کشید (درست محل دفنش بعد شهادتش)؛
و گفت: حاجی چی میشه ما شهید بشیم و ما را بیاورند اینجا.
روایت رفیق #شهید_آرمان_علی_وردی،
آقای معصومی
🌹مزار آرمان دقیقا بالای سر قبر #شهیدسجادزبرجدی است
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
°•|🌿🌸
ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا
📌خاطرات شهید سید
#مجتبی_علمدار
قسمت 6⃣2⃣
#دعوت_شده
🍃فردی که انگار اهل آبادان بود. سوار تاکسیم شد. گفت میرم آرامگاه. تا نشست داخل ماشین عکس سید را که چسبانده بودم روی شیشه را دید دستی روی آن کشید و شروع کرد به گریه کردن. با تعجب پرسیدم: «آقا، قضیه چیه؟!» گفت: «من این سید را نمی شناختم. رفته بودم قم، داخل پاساژ چشمم افتاد به عکس سید، ناخودآگاه به سمت چهره معصومانه عکس کشیده شدم. رفتم داخل مغازه. عکس و نوارهای مداحی سید را خریدم. شب و روزم شده بود گوش دادن به نوارهای مداحی سید.»
🍃او ادامه داد: «شبی در خواب سید را دیدم که به سمت من آمد. دعوتم کرد که سر مزارش بیایم و زیارت عاشورا را بخوانم. به سید گفتم: من اصلا تا حالا شمال نرفته ام. چه جوری بیام و پیدایت کنم. گم می شوم. نرفتم و فراموش کردم. چند وقت بعد دوباره آمد به خوابم و گفت: چرا نمی آیی سر مزارم؟! از خواب که بلند شدم وسایلم را جمع کردم و راه افتادم. توی راه خوابم برد. ماشین هم داشت از ساری عبور می کرد.
🍃 سید آمد و تکانم داد و گفت: پاشو رسیدی. ناگهان چشم هایم را باز کردم. همان موقع راننده گفت: ساری جا نمونید.» وقتی فهمید پسر دایی و داماد خانواده سید هستم تعجبش بیشتر شد. رساندمش آرامگاه. بعد ماندم و گفتم: «شما زیارت عاشورا بخوان من منتظرم. باید برویم منزل سید.» گفت: «اصلا غیر ممکنه.» گفتم: «در خانه سید به روی کسی بسته نیست چه برسد به اینکه خودش دعوت کرده باشد.
📚کتاب علمدار، صفحه 210 الی 211
°•|🌿🌸
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
10.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاش به جای “دلم” گلویم “تنگ” میشد
هوا نمی ریسید و خلاص
#شهیدمصطفی_صدرزاده
#دلتنگم
ما در قبال تمام کسانی که راه را کج
میروند، مسئولیم!حق نداریم با آنها
تند برخورد کنیم از کجامعلوم که ما
در انحراف آنها نقش نداشته باشیم ؟!💔
#شهیدابراهیم_همت🌻
12.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥روایتگری حاج حسین یکتا از شهدا
بسیار زیبا👌
نشر دهید🌹🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
20.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دمی باشهدا🌹
روایتی از شهید مدافع حرم رضا اسماعیلی
مشهد_بهشت رضا(ع)
.
.
راوی: علی زین العابدین پور
#فاطمیه
#حضرت_زهرا
#شهید_رضا_اسماعیلی
#علی_زین_العابدین_پور
🔰زندگینامه پاسدار شهید محمد قائمی
💐🍃شهید قائمی متولد ۱۲ مهر ماه ۱۳۴۶ ، شهر ری تهران می باشد.
محمد آقا اولین فرزند خانواده و تا سن ۱۴ سالگی به همراه خانواده در شهر ری تهران زندگی میکرد. و زمان انقلاب به همراه دایی و پدر در راهپیماییها شرکت میکرد.و در روز ۱۲ بهمن به همراه پدر به بهشتزهرا رفتند و در مراسم استقبال از امام ره شرکت کردند.
🌹شهید محمد قائمی در سال ۱۳۶۰ به همراه خانواده به زادگاه پدر و مادر شهر مقدس مشهد نقلمکان کردند. محمد آقا کا حالا نوجوان ۱۶ ساله بود به عنوان بسیجی به آموزش رفت و با اصرار فراوان توانست رضایت پدر و مادر را جلب کند و در به جبهه حقعلیه باطل شرکت کند.
بعد از ۲ سال که به سن خدمت سربازی رسید به عنوان پاسدار در جبههها شرکت میکرد. و در عملیات بدر دوشادوش فرمانده شهید محمودکاوه بود و در آن عملیات مجروح شد. و چون از نظر جسمانی درشت هیکل و ورزشکار بود جزء نیروهای کماندویی بود.
🕊🥀سرانجام ۲۶ آبان ۱۳۶۵ در حین آموزش به وسیله ترکشهای خمپاره که به قلب شهید اصابت کرده بود به درجه پر فیض شهادت نائل آمد.
🌷مزار مطهرش در قطعه ۳۰ گلزار شهدای مشهد ( بهشت رضا ع)
📝خاطره از شهید گرانقدر محمد قائمی
❣محمد هر وقت میومد مرخصی
شبها برای خواب در اتاقی جدا و تنها میخوابید.یکبار که نیمه شب از خواب بیدار
شدم صدای گریه و ناله شدید از اتاق محمد شنیدم، با نگرانی به پدرش گفتم :
نمیدونم چه اتفاقی افتاده که محمد اینقدر بیقرار هست.
🕊بعدها فهمیدم که محمدم نماز شب و نماز امام زمان عج رو میخونده و از خداوند متعال طلب شهادت داشته.
✨راوی مادر شهید
🔹🔸🔹🔸🔹
محمد آقا خیلی به تیپ و لباسش اهمیت میداد و همیشه کار میکرد و با حقوقش حتما برای من هدیهای میخرید.
و خودش همیشه شیک پوش و مرتب بود.
✨راوی خواهر شهید
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
~🦋~🦋
بعد از گذشت چند سال از کوچ آسمانی ات
هنوز پرستوهای مریوان؛
پرواز ابدی تو را
در بارش برگ های بی قرار پاییز به خاطر دارند.
هنوز نگاه پر مهر تو همچون رنگین کمانی
بر سر طوفان باورهای من گسترده است
و من در زمستان اندیشه های پوچ به لطف و پناه تو دلگرمم.
#دلنوشته ❣️
#برادر_شهیدم
#شهید_محمد_قائمی ⚘️