6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️شهید برونسی: هر وقت کارتون گیر میکنه امام زمان رو به فقط مادرش قسم بدید
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم
نام مادر سادات را که به زبان می آورد، بلافاصله می گفت (سلام الله علیها) یادم هست یک بار در ایام فاطمیه در زورخانه، مرشد شروع به خواندن اشعاری در مصیبت حضرت زهرا (سلام الله علیها) نمود.
ابراهیم همین طور که شنا می رفت، با صدای بلند شروع به گریه کرد ، لحظاتی بعد صدای او بلند تر شد و به هق هق افتاد طوری که برای دقایقی ورزش مختل شد و مرشد شعرش را عوض کرد.
❁═══┅┄
🕊
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
💌 #شھــیـــدانه
شهید محمد حسین مرادی🕊
به یادم دارم هروقت بیرون بودیم. اذان که می گفت، همانجا نزدیک ترین مسجد را پیدا می کرد و ما را می برد نماز. یک شب جایی بودیم و مسجد هم پیدا نکردیم. رفت در یک اتاقک در بیمارستان تقاضا کرد که اجازه بدهند دو تایی نماز بخوانیم. من هرموقع خسته بودم، می گفتم بروم نماز را بخوانم راحت بشوم. اما محمدحسین مواقع ی که به ندرت می شد که نتواند نماز اول وقت بخواند، می گفت: یک کم استراحت می کنم تا سر حال نمازم را بخوانم.
شاید بعضی ها این تصور را دارند که زندگی با کسی که دائما در معرض شهادت است و خودش هم تمنای شهادت را دارد خیلی سخت است. اما برعکس زندگی محمدحسین خیلی پرشور بود. با اینکه در هر سفرش احتمال داشت برنگردد اما برای زندگی اش برنامه داشت. حتی کارهای کارشناسی اش را داشت انجام می داد. خیلی به خانواده اش اهمیت می داد. کوچکترین فرصتی که گیر می آورد من را به گردش می برد. با اینکه ساکت بود به موقعش شوخی هم می کرد. با اینکه کار سنگین نظامی داشت همیشه با لبخند و گل می آمد. من نیز همه آن گل ها را خشک کردم و نگه داشتم. روزهای جمعه که می شد صبح زود پا می شد تند تند کارها را می کرد، صبحانه و نهار را آماده می کرد، لباس ها را می شست و… در همه این کارها می خواست محبتش را ثابت کند.
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم
از وقتی رفت جبهه و برگشت، چون در مناطق غرب و کرد نشین بود، شلوار کردی پوش شد. چون این شلوارها بلند و گشاد و راحت بودند. چه زمانی که به منطقه میرفت و چه وقتی که در تهران بود، دائم کردی میپوشید. یک پیراهن بلند و گشاد هم تنش میکرد. خیلی از دوستانش هم به تبع او کرد پوش شده و شکل و شمایلشان را هم مثل او کرده بودند. یکی از دوستان ابراهیم به نام «مهدی حسین قمی» که خیلی به او ارادت داشت و دارد هنوز هم با شلوار کردی این ور و آن ور می رود
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
💌 #شھــیـــدانه
شهید اسماعیل غلامی یار احمدی🕊
📲 دنیا بازیچه ای بیش نیست...
..............................
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
💌 #شھــیـــدانه
فرازی از وصیت نامه شهید بابک نوری هریس:
📲 چطوری از ما خواهی بود...
4.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
💌 #شھــیـــدانه
شهید مدافع حرم عبدالرضا مجیری🕊
#سالروز_شهادت🥀
.............................
┅═⊱࿐ིིུ𖠇༅🌸༅𖠇࿐ེིིུ⊰═┅
#سخنی_از_بزرگان
سراغ قبرِ شهیدهایی که زیاد زائر ندارند، بروید.
آنها چیزهایی که میخواهند به صدنفر بدهند را به یک نفر میدهند!
🎙‹ استاد امینی خواه
هدایت شده از هر روز با شهدا
خواستنازشعکسبگیرن..
گفت:
«بذارید"سربند یازهرا"ببندم
بعدازشهادتمبهدردمیخوره..♥️»
شهید#محمد_سلیمانی🍃
🕊🕊🕊🕊
ایام
شهادت بانوی دوعالم حضرت زهرا سلام الله علیها 🖤
🌷@shahedan_aref
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
🌷 #هر_روز_با_شهدا_
#همین_حالا
🌷رهنمون یک دفترچه کوچک داشت، همیشه همراهش بود و به هیچکس نشانش نمیداد. یکبار یواشکی برداشتمش ببینم چه مینویسد. فکرش را کرده بودم. کارهایی که در طول روز انجام داده بود را نوشته بود. سر چه کسی داد زده، که را ناراحت کرده، به چه کسی بدهکار است. همه را نوشته بود؛ ریز و درشت.
نوشته بود که یادش باشد و در اولین فرصت صافشان کند. به رهنمون گفتم: «وقت اذان است. برویم نماز.»
🌷گفت: «من باید بروم تا یک جایی و برگردم. اگه میخواهی تو هم بیا. زود میرویم و بر میگردیم.» گفتم: «حالا کجا میخواهید بروید؟» برایم تعریف کرد که دیشب با کسی حرفش شده و بد باهاش حرف زده و فکر میکند طرف از او دلخور شده، الان هم میخواهد برود، از دلش در بیاورد. گفتم: «حالا نمیشود بعداً بروی؟» نگاهم کرد. نگران بود. گفت: «نه، همین حالا باید برویم.»
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز دکتر محمدعلی رهنمون
#فاطمیه
#وعده_صادق
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
منازلبخنـــــدت آموختم
زایندنیــاگذشتنرا . .🍃
#رئیسی_عزیز
#فاطمیه
#وعده_صادق
┏━━━ 🍃 🌷 ♻️ 🔰 🌷 🍃 ━━━┓ رییسی جمهور شهیدم
┗━━━ 🍃 🌷 ♻️ 🔰 🌷 🍃 ━━━┛