آخرین مکالمه شهید زرینی با رفیقش در اینستاگرام: رفیق شهید: داداش اونجاهستی مراقب باش شهید نشی شهیدزرینی: سلام عزیزم هرکسی به وقتش میره نوبت ماهم برسه میریم ان شاءالله در راه خدادشهید بشیم و مردانه[هم] شهید بشیم.. #عند_ربهم_یرزقون 🇮🇷

‌ ‌میگن‌:چرا‌میخوای‌شهید‌شی‌؟! میگه:دیدید‌وقتی‌یہ‌معلم‌رو‌دوست‌داری خودتو‌میکشی‌تو‌کلاسش‌نمره‌²⁰بگیری‌ ولبخندرضایتش‌دلت‌روآب‌کنہ؟! منم‌دلم‌برالبخندخدام‌تنگ‌شدھ(: میخوام‌شاگرد‌اول‌کلاسش‌بشم؛ #شھید‌حمیدسیاهکالۍ‌مرادی

ما را از رفتن جان مترسان! از جان عزیزتر داشتیم که رفت...🙂💔″ #سرداردلها

همه زندگیش با حضرت زَهـۜرا پیوند خورده بود. وقتی ازدواج کرد مهریه زنش شد مهریه حضرت زَهـۜرا🌱 دو تا آرزو داشت: اوّل اینکه خدا بهش یک دختر بدهد اسمش را فاطمه بگذارد، بعد اینکه وقتی شهید شد گمنام بماند مثل حضرت‌ زَهرا‌(سلام‌الله‌علیها) جفت آرزویهاش برآورده شد!!❤️ هم شد بابای فاطمه هم گمنام ماند... #شهید‌جاوید‌الاثر‌حمزه‌علی‌احسانی

#شھیدانہ🕊 هم اڪنون می‌بینم عده‌ای در تاریڪی فرو رفته‌اند، احساس خطر می‌کنم و تاسف می‌خورم و برایشان از خدا طلب هدایت می‌کنم! مگر در وصیت‌نامه شهدا نخواندید ڪه مڪراراً گفته‌اند: امام و ولایت فقیه را تنها نگذارید مگر عمری ندا سر ندادید: ما اهل ڪوفه نیستیم علی تنها بماند مگر تاریخ را ندیدید که چگونه امام خویش را تنها گذاشتند و ڪاری ڪردند ڪه مولا سر به چاه بگرید و با چاه درد‌ و‌ دل نماید..! #شهید‌علیرضا‌مصطفوی🪴

میگَن ناٰمہ‌اَعمال‌ شُـہدا [حَقُّ‌ٱلله] ندارِه‍.. براےخُدا که‌از خودت‌بِگذرے خدا اَزخودش‌برات مےگذرهـ..🌿♥️

از صفحه اسکرین شات بگیرید ببینید کدوم شهید براتون میاد و چه پیامی داره 🌹

نرو تو بری منم غریب میشم نرو بی یاور و بی حبیب میشم #زمینه🔊 #سید_رضا_نریمانی🎙 #وفات_حضرت_خدیجه(س)🏴

❁❁ 🍂 #اشڪ_غمٺ بہ ساحل پلڪ ترم نشسٺ 💔سنگ فراق شیشہ‌ے قلب مرا شڪسٺ 🍂امن یجیب خواندن من بےنتیجہ ماند 💔 #زهرا_یتیم گشٺ و پدر بےخدیجہ ماند #وفات_حضرت_خدیجه(س)🥀 #تسلیت_باد.🏴

🌹🌴🕊🥀🕊🌴🌹 #دوکوهه #سجده_گاهي #به_وسعت_آسمان ميدان صبحگاه دوکوهه است اينجا ، جايي که مثل دريا ، انگار انتهايش معلوم نيست . جايي که زماني معراج روحانيِ عاشقان الله بود . جايي که بسياري در اينجا مهر شهادت بر پرونده خود زدند و براي هميشه سعادتمند شدند . درست در چنين ساعتهايي اينجا ديگر زمين نبود . اينجا عرش خدا بود . عرش واقعي خدا ، چونکه عرشيان خاکي در اينجا با خدا ملاقات داشتند . و چه عاشقانه بود آن ملاقاتها! و اينک بعد از گذشت اين همه سال من در جاي آنها نشسته ام . چشم که بسته مي شود و گوش که از اين اصوات دنيوي فارق مي گردد به راحتي مي توان حضور آنها را در اينجا حس کرد . هنوز انگار از گوشه گوشه ميدان ، صداي مناجات و العفو گفتن ها بگوش مي رسد . هر جاي ميدان را که نگاه مي کنم انگار عزيزي با خدايش خلوتي کرده و آنچنان عاشقانه با او مناجات مي کند که گويا فقط ، خدا مال خود اوست . هرکس فانوسي به دست و پتويي به سر کشيده ، بر گناهان نکرده اش توبه مي کند و ... و من اينک اينجا نشسته ام و همچنان به شرمندگي خود فکر مي کنم که آنها که بودند و من که هستم ؟ آنها چه کردند و من چه مي کنم؟ آنها چطور بودند و من الان چطورم؟ #بیستم_اسفند #روز_راهیان_نور 🌹 🥀🕊