eitaa logo
به محفل شهدا خوش آمدید
129 دنبال‌کننده
6هزار عکس
4.3هزار ویدیو
2 فایل
شهادت یعنی ... متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست 🌷 @Ekram_93 «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏♡
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 مگر می‌شود هم بود هم این چنین بود ‌. از او آموختم باید برای شدن نه برای سوختن ... شادی روح و 🥀 🌴🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️ 🌿 رنج‌ماراکہ‌توان‌بردبہ‌یک‌گوشہ‌چشم شرط‌انصاف‌نباشدکہ‌مداوانکنی'(:💔 🌷شهید_مصطفے_صدرزاده متبرکـ با یاد شهید ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾ ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
آقا ابوالفضل نماز هاشو همیشه اول وقت میخوند؛ هر وقت که مسافرت می‌رفتیم هر جا موقع نماز بود ماشین و کنار میزد نمازش رو میخوند همیشه تاکید بر نماز اول وقت داشت، اصلا اهل غیبت نبود اگه در جمعی بود که غیبت پیش میومد بحث رو عوض می کرد، از مهربونی هر چی بگم کم گفتم فقط اینو بگم که بی توقع کمک میکرد و کمکش رو هیچ جا فاش نمی‌کرد و هیچ وقت در مورد موضوعی قطعی صحبت نمی کرد و در جواب سوالات دیگران در مورد موضوعی جواب ان شاءالله و اگر خدا بخواد میداد، این اواخر بر نماز شب مداومت داشت خودم دیدم در قنوت نمازش دعا را با گریه میگفت تا ازش سوال نمی شد حرفی نمی زد، در مورد کارش میگفت هر چی کمتر بدونی برات بهتره؛ خدایی هیچ وقت از کارش سوء استفاده نکرد، چند روز قبل از ماموریتش براش کلیپی از شهدای مدافع حرم گذاشتم دیدم حال عجیبی شد اشک تو چشماش جمع شد و از اتاق خواب رفت تو حال شروع کرد گریه کردن تا حالا این حالش و ندیده بودم مطمئنم از شهدا شهادتش رو همون روز گرفت . 🌷شهید ابوالفضل راه چمنی🌷 راوی : همسر شهید
خیلی پیش‌روی کرده بودیم، چند نفر از جلو به طرف‌مان می‌آمدند و قد یکی از آنها، حدود یک متر از بقیه بلندتر بود، همین باعث شده بود که تا هر کدام از بچه‌ها، حدسی درباره‌اش بزنند که کیست، جلوتر که آمدند حاج‌مهدی را شناختم که روی شانه یکی از عراقی‌ها نشسته و اسلحه‌اش را به طرف بقیه گرفته بود با اینکه هر دو پایش زخمی شده بود، اما پنج عراقی را اسیر کرده و روی شانه یکی سوار شده بود تا به خط خودی برسد، بعداً خودش تعریف کرد که فقط یک گلوله داشته و با همان، یکی از عراقی‌ها را که به طرفش حمله کرده بود می‌زند و بقیه را هم اسیر می‌کند. سردار شهید کازرونی یار و همرزم سردار سلیمانی از ابتدای جنگ تا شهادت و مسئول فرماندهی طرح عمليات لشكر ثارالله بود، سردار سلیمانی در مورد شهید کازرونی گفت: من به جرائت قسم می‌خورم ذره‌ای ترس در وجود حاج مهدی کازرونی راه ندارد. 🌷شهید حاج‌قاسم سلیمانی 🌷شهید حاج‌مهدی کازرونی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 فیلمی کمتر دیده شده از دردها و گریه‌های شهید آوینی در پشت پرده برنامه «روایت فتح» در یادمان راهیان نور 🔹 شهید آوینی: بايد اهل باشد و اين درد نه تنها سرچشمه زيبایی و صفای هنری، بلکه معيار است. ◇ «آدم بی درد هنرمند نيست که هيچ، اصلاً انسان نيست.» (مقاله جنگ در آینه نقاشی متعهد) ◇ به راستی، آیا بعضی از به ظاهر هنرمندان ما اهل درداند؟ آیا اصلا می شود آن‌ها را هنرمند نامید؟ انسان چطور؟ 🔹️کربلای جبهه ها یادش بخیر 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇 نشر دهید کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
🌷🌷🌷🌷🌷 : امیر حاج امینی : نظرعلی : 1340 (روستاےزرندیه بخش خرقان) : 1365/12/10(عملیات کربلای ۵/شلمچه) : مجرد : سرباز امام خمینی(ره)و بیسیمچی گروه انصار از لشکر ۲۷ محمدرسول الله(ص) : درعملیات کربلای ۵ در شلمچه جنوب کانال پرورش ماهی زیر خمپاره و بمب دشمن ب فیض نائل امدند گوشه ای از سخنان احسان رجبی عکاس عکس معروف بعد رفتم سراغ . او هم راحت آرمیده بود. گویی مدت هاست كه در خواب است. چهره درشتی از او گرفتم و بعد تمام قد . هیچ وقت فكر نمی كردم كه عكسی كه می گیرم به این اندازه مشهور شود. خوشحالم از این كه این عكس آرامش خاطری است برای همه خانواده های شهدا. آنها كه عكس و تصویری از فرزندانشان ندارند و نمی دانند چه حالی داشته وقی به رسیده است. وقتی خانواده های شهدا آرامش و زیبایی را می بینند قطعاً تسلی پیدا می كند.  : 25 : امام حسین(ع) وحضرت زینب(س)
💠بیوگرافی تاریخ ولادت امیر حاج امینی به سال ۱۳۴۰ برمیگردد. نظرعلی نام پدر شهید امیر حاج امینی میباشد و نام مادرش، رقیه است. تحصیلات خود را تا پایان دوره متوسطه ادامه داد و موفق به دریافت مدرک دیپلم شد. او در جبهه بعنوان یک بسیجی حاضر شد. در سال ۱۳۵۶ پدر بخاطر ابتلا به سرطان درگذشت و در سال ۱۳۹۲ مادر بزرگوار این به بیماری قلبی-عروقی دچار شد و فوت کرد. 💠نقل قولی از برادر بردار می گوید:یک روز بر سرمزار امیر بودم که جوانی نزد من آمد و ظاهر حزب اللهی مانند داشت، او گفت:« شما نسبتی با این دارید؟!» در جواب به او گفتم:« من برادرش هستم»، آن جوان گفت:« حقیقتش من در ابتدا شیعه نبودم ولی بنا به دلایلی مجبور شدم که در ظاهر به اسلام، ایمان بیاورم ولی قلباً مسلمان نشده بودم تا این که عکس برادر شما را برحسب اتفاق دیدم، پس از دیدن عکسش متحول شدم. گویی که این عکس در حال صحبت کردن با من بود؛ بعد از آن به اسلام، قلباً روی آوردم و اکنون ، هر پنج شنبه به این جا می آیم.»- بهشت زهرا/ قطعه۲۹. 💠اخلاق و منش والامقام 🌷🌷 ، خستگی ناپذیر بود. او به هم جبهه ای هایش می گفت که حاضرم با تمامی شماها در کوه، مسابقه بدهم و هر کدامتان که خسته شدید، نفر بعدی با من مسابقه را ادامه دهد… امادگی بدنی به حدی بود که او را به عنوان بیسیم چی در جبهه انتخاب کردند. بیسیم چی( شهید) پور احمد… به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت شهید امیر حاج امینی، تمایلی به شهرت و معروف شدن نداشت. درواقع باورش به چنین اصلی این بود که اگه کاری را با خلوص نیت برای خدا انجام دهی؛ او تو را عزیز می کند و درنهایت، همین خصلت شهید امیر حاج امینی موجب معروف شدن عکس شهادتش گردید. او برای رضای خدا هر کاری را انجام میداد و برایش اهمیتی نداشت که دیگران از کارهای او آگاه شوند. یکی از دیگر خصلت های شهید امیر حاج امینی، حساسیت نشان دادنش نسبت به بچه های یتیم بود، او همیشه به یتیمان کمک میکرد. ✨❤🌹
🥀وصیت نامه 🌷🌷🌷 سلام بر خدا و شهیدان خدا و بندگان پاک و مخلص او. بعد از مدتها کشمکش درونی که هنوز موجب ازار و اذیت من میشود، برای رهایی از این زجر به این نتیجه رسیده ام و آن در این جمله خلاصه می شود:خدایا! عاشقم کن. من از این بابت سخت شرمنده ام که بنده بد و گناه کار خدایم و وقتی به گناهانم فکر میکنم، برای خودم آرزوی مرگ می کنم؛ ولی باز چاره ام نمی شود. به راستی که( ان الانسان لفی خسر) هیچ برگ برنده ای برای گفتن ندارم و فقط دلم را به دو چیز خوش کرده ام؛ ✅یکی اینکه دوباره مرا با وجود اینهمه گناه، به سرزمین پاک و اخلاص برگرداند؛ پس احتمالا به من علاقه دارد و سر به سرم می گذارد؛ با این که چشم دلم هیچ چیز را نمی بیند و احساسش نمی کنم؛ اگر چنین نبود، پس به چه دلیل مرا به چنین جایی آورد؟ ✅دوم اینکه با وجود داشتن قلب رئوف و مهربانم و با وجود همه بدی هایم، بسیار دلسوزم. در هر لحظه میتوانم متحمل هر رنجی شوم؛ بله تناه دلخوشی ام همین دو چیز است. پس ای پروردگار من! اگر مرا دوست داری مسبب حضور من در این جا هستی، پس آرزوی مرا که برآورده کن و یا بخاطر اینکه قادر به آزرده کردن کسی نیستم، بیا و مرا مرنجان و خشنودم کن و مرا با خودت دنیا به مانند یک گرداب هلاکت برای ضعیف نفسان است. اگر لحظه ای ما را به حال خودمان بگذارند، وای بر آن لحظه که بطور قطع نابود میشویم. خوشا آن کس که به یاری او، در این گرداب هلاک گردد. ای حسین! ای مظلوم کربلا! ای شفیع لبیک گویان! ندای هل من ناصرت را من نیز لبیک گفتم( به خواست او) مرا ببخش و یاری ام کن تا در این گرداب هلاکت، نابود نشوم و ای خدا... همه آرزویم این است که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم، برسم به آرزویی اگر این لطف را در حقم تمام کنی، دیگر هیچ آرزویی ندارم؛ چون به تمام خواسته هایم رسیده ام. اگر چنین کنی، می دانم که از این بند، رهایی یافته و دیگر به سویت پر.... خدایا! دل شکسته و مهربان من را آزرده خاطر نکن. خدایا خودت گفتی که به دل شکستگان نزدیکم؛ من نیز دل شکسته دارم.💔🥀😔 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سنگر مقدم دفاع از ارزش‌ها...... نشر دهید ودعوت کنید وآدرس کانال شهدایی ما را در گروها ارسال کنید 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇 نشر دهید کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
📚 🔴حتی بنی صدر هم گفت: آفرین‼️ ریز به ریز اطلاعات و گزارشها را روی نقشه می نوشت. اتاقش که می رفتی ، انگار تمام جبهه را دیده باشی چند روزی بود که دو طرف به هوای عراقی بودن سمت هم می زدند. بین دو جبهه نیرویی نبود. باید الحاق می شد و نیروها با هم دست می دادند . حسن آمد و از روی نقشه نشان داد. خرمشهر داشت سقوط می کرد. جلسه ی فرمانده ها با بنی صدر بود بچه های سپاه باید گزارش می دادند. دلم هرّی ریخت وقتی دیدم یک جوان کم سن و سال ، با موهای تکو توکی تو صورت و اورکت بلندی که آستین اش بلند تر از دستش بود کاغذ های لوله شده را باز کرد و شروع کرد به صحبت. یکی از فرماندهای ارتش می گفت «هرکی ندونه ،فکر می کنه از نیروهای دشمنه.» حتی بنی صدر هم گفت «آفرین ! » گزارشش جای حرف نداشت.نفس راحتی کشیدم دیدم از بچه های گردان ما نیست، ولی مدام این طرف و آن طرف سرک می کشد و از وضع خط و بچه ها سراغ می گیرد. آخر سر کفری شدم با تندی گفتم« اصلا تو کی هستی ان قدر سین جیم می کنی؟» خیلی آرام جواب داد «نوکر شما بسیجی ها.»😇 🍂
🌱 • • شهناز تأکید زیادی روی نماز اول وقت داشت. حتی برایِ نماز لباسِ جداگانه‌ای می‌پوشید. هر وقت هم ازش می‌پرسیدم: چرا وقـت نماز لباست رو عـوض می‌کنی⁉️ ، می‌گفت: چطور وقتی می‌ خواهی بری مهمونی لباسِ آراسته می ‌پوشی؟ چه مهمونی و دعوتی بالاتر از گفتگو کردن با خدا؟ نماز مهمونیِ بزرگیه که خدا بندگانش رو در اون می پذیره ، پس بهترین وقته برای مرتب و پاکیزه و منظم بودن ... منبع: کتاب محراب عشق ، صفحه 76📚 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••این دنیا محل گذر است، و همه ما قرار است برویم! و چه بهتر که"زیبا" برویم...🕊 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🌷•• ✍ای شـهـیـد... کـهـ بـرقـلـه هـای عـــشـــق‌نـشـسـتـه ای مـی شـود در دعـاهـایت یـادمان کنی...🥲 "شھیدبابک‌نوری‌هریس" تاریخ تولد:²¹/مهر/¹³⁷¹ محــل‌تولد:گیلان_رشت🌿 تاࢪیخ شهادت:²⁷/آبان/¹³⁹⁶ محل‌شــھادت:سوریه🕊 محل‌مزار:گلزار‌شہداے‌رشت 🌱 ••
📚 ✍ از بچه های گردان تفحص بود. همراه علی محمودوند. کاروان 1000 تایی شهدا رو عازم مشهد الرضا علیه السلام کرده بودند،مشکل اینجا بود عده ای بنا گذاشتند بر سر و صدا کردن به خاطر نبودن 13 تا از پیکر مقدس این شهدا.قول داد و گفت هرجوری شده من این 13 تا شهید رو میارم.رفت شلمچه وشروع کرد زاری بالای یکی از کانال ها.آخرش که داشت برمی گشت گفت: شهدا داریم کاروان می بریم مشهد الرضا علیه السلام.13 تا جا هم خالی داریم. هر کی می آید بسم الله....اومد توی کانال، 13 تا دست از زیر خاک زده بود بیرون. لبیک ...🕊 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴شهید مدافع خیمه امام حسین🥺 30 شــــهریور 1401 در حمله آشوبگران به مواکب عزاداری اباعبدالله الحسین و استقبال از زائرین حـــــضرت رضـــــــا دو بسیجی توسط سرکرده اغتشاشگران مورد اصابت چاقو قرار گرفتند، بسیجی شهید رسول دین محمدی برای کمک به دوستش می رود که آن آشوبگر چاقو را به سینه او میزند و متواری میشود. رسول دوست محمدی پس از رسیدن به بیمارستان به علت جراحت وارده به شهادت رسید.🥀 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴سردار امیرعلی حاجی زاده: هرچی آقا گفتن اتفاق افتاد‌... نشر دهید ودعوت کنید وآدرس ما را در گروها ارسال کنید 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇 نشر دهید کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
هدایت شده از 🌹175نفر🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره گویی جانسوز سردار پاسدار احمد حاجتی از لحظه تفحص یک مؤذن شهید، وقتی یک سرباز حین پست دهی صدای اذان گفتن این شهید را می شنود. 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇 نشر دهید کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
هدایت شده از 🌹175نفر🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 فیلمی کمتر دیده شده از دردها و گریه‌های شهید آوینی در پشت پرده برنامه «روایت فتح» در یادمان راهیان نور 🔹 شهید آوینی: بايد اهل باشد و اين درد نه تنها سرچشمه زيبایی و صفای هنری، بلکه معيار است. ◇ «آدم بی درد هنرمند نيست که هيچ، اصلاً انسان نيست.» (مقاله جنگ در آینه نقاشی متعهد) ◇ به راستی، آیا بعضی از به ظاهر هنرمندان ما اهل درداند؟ آیا اصلا می شود آن‌ها را هنرمند نامید؟ انسان چطور؟ 🔹️کربلای جبهه ها یادش بخیر 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇 نشر دهید کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
هدایت شده از بهشت ایران
روزی که امام رحمةالله‌علیه ما را عقد کرد، علی با دست چپش دست امام را گرفت و بوسید. وقتی از حضور امام عزیز بیرون آمدیم، پرسیدم: چرا با دست راستت دست امام را نگرفتی؟ گفت: ترسیدم امام متوجه دست مصنوعی‌ام شود و غصّه‌دار شود. شهید به روایت همسر بهشت ایران🌷 https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
هدایت شده از بهشت ایران
شهید آیت‌الله قاضی طباطبایی در خلوت و جلوت آیت الله قاضی ابداً در بین مردم خودش را نشان نمی‌داد که من عبادتم چطور است، ریاضتم چطور است. اذکار مخصوصی داشت که صبح و شام می‌خواند آن هم در کتابخانه خودش. در بین مردم هیچ ذکری که لب‌هایش تکان بخورد، نداشت. موقعی که به نماز می‌ایستاد خصوصاً نماز شب، بسیار خاضعانه می‌ایستاد و بعضی از مواقع هم گریه می‌کرد. اما در نمازهای عمومی و نمازهای جماعت، اصلاً نشان نمی‌داد که من این حالات را دارم. یک روز ما از ایشان پرسیدیم که آقا، چرا خلوتتان با جلوتتان متفاوت است؟! فرمود: در جلوات رایحه‌ی شرک هست و لذا آن را نمی‌خواهم. شهید به روایت حجت‌الاسلام باقری بنابی بهشت ایران🌷 https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
هدایت شده از بهشت ایران
مقید بود به من یاد بدهد همیشه لباس ارزان قیمت بپوشم. علتش را هم می دانستم. می دانستم او فرمانده لشکر است و فرمانده های تیپ و گردان و گروهان چشم شان به او و خانواده اش است که چه می پوشند، چه می خورند، چه می گویند. می گفت: زن من باید بین همه شان الگو باشد. مواظب باش لباسی نپوشی که از بدترین لباس این جا بهتر باشد. خیلی از خانه های آن جا فرش داشتند ما نداشتیم. تلویزیون داشتند ما نداشتیم. وسایل رفاهی داشتند ما نداشتیم. ما فقط یک روفرشی داشتیم، که روی آن می نشستیم. ابراهیم همیشه هم می گفت: دوست ندارم زنم با بی دردها رفت و آمد کند. می گفت: اگر می خواهی ازت راضی باشم سعی کن با آن هایی نشست و برخواست کنی که مشکل دارند. حتی مرا مأمور کرده بود یواشکی بروم اختلاف بین دوست هایش و خانم هایشان را بفهمم یا حل کنم یا به او بگویم برود حل شان کند. بهشت ایران🌷 https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca