eitaa logo
به محفل شهدا خوش آمدید
127 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4.5هزار ویدیو
2 فایل
شهادت یعنی ... متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست 🌷 @Ekram_93 «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏♡
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر میخواهی محبوب خدا شوی گمنام باش...❤️ هرکه‌شدگمنام‌ترزهرا(س)خریدارش‌شود بردراین‌خانه‌ازنام‌ونشان‌بایدگذشت... 🌷
هدایت شده از بهشت ایران
گفتیم توصیه‌ای به ما کن. بی‌درنگ گفت‌‌: اول اینکه حواس‌تان به باشد، یکی از دوستان که شهید شده بود، به خواب رفیقش آمده و گفته بود به من اجازه‌ی ورود به بهشت نمی‌دهند، چون حق‌الناس گردنم هست، لطفا برو از طرف من آن را ادا کن. یعنی حتی اگر شهید هم بشوید اما حق الناس گردنتان باشد، اهل بهشت نخواهید شد. دوم هم اینکه بخوانید. بدون نماز شب به جایی نخواهید رسید.» بهشت ایران🌷 https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
هدایت شده از 🌹175نفر🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدار با مادر...... روایت مادر شهید... روایت شنیدنی.... . 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇یاد شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175 دعوت کنید آدرس رانشر دهید
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿
mousighi-matn - 01.mp3
2.2M
زیبا دلنشین🦋✨ شهید آوینی❤️🌸
「﷽」 همرزم‌ شهید: تیکہ‌ کلام‌ بابک همیشہ‌‌ فداتم‌ بود♥️ اخلاق‌ های‌ خوبی‌ داشت‌ و هیچ‌ وقت‌ زبانش‌ را بہ‌ حرف‌های‌ ناروا‌ باز نمی‌کرد. 🍂 🎉
🦋 🔴مـقـصـر یه روز که خسته از محل کار به منزل برگشتم دیدم بچه ها دعواشون شده و صداشون تا دم در خونه میاد.با عصبانیت وارد خونه شدم تا از عباس گلایه کنم. دیدم داره نماز می خونه. نمازش که تموم شد حسابی ازش گله کردم که چرا شما خونه بودی و بچه ها این قدر شلوغ می کردند؟ عباس هم با مظلومیت خاصی عذر خواهی کرد. بعد که آروم تر شدم فهمیدم چقدر تند باهاش حرف زدم. اصلاً عباس مقصر نبود. نماز می خونده و بچه ها از همین فرصت استفاده کرده بودند. فقط به این فکر می کردم که چقدر بزرگوارانه باهام برخورد کرد. رازونیازشهدا،ص68📚 🕊
• مقام معظم رهبری✍🏻 سازگاری در زندگی، اساس بقای زندگی است و همین است که محبت می آفریند همین است که موجب برکات الهی می شود همین است که دل ها را به هم نزدیک کرده و پیوندها را مستحکم می کند.💍💕
[🦋] این چادر روشنی که بر سر داری فصلی ز فروغ آفتاب زهراست🥰 /🧕
「🌷」 ⟆ وصـیـت نـامـه شـهـدا ⟅ اے مـلـت بــدانـیـد امـروز مـسـئـولـیـتـتـان بــزرگ و بــارتـان سـنـگـیـن اسـت و بــایـد رسـالـتـتـان را کـه پـاسـدارے از خـون شـهـیـدان اسـت انـجـامـ دهـیـد و تـنـهـا بــا اطـاعـت از روحـانـیـت مـتـعـهـد و مـسـئـول کـه در راس آن ولـایـت فـقـیـه مـیـبــاشـد و امـروز سـمـبــل آن امـامـ بــزرگـوار امـت قـادریـد ایـن راه را ادامـه دهـیـد. _خـواهـرانـمـ ! در تـربــیـت فـرزنـدانـتـان بــکـوشـیـد و حـجـاب را رعـایـت کـنـیـد، زهـرا گـونـه زنـدگـے کـنـیـد... _سـفـارشـمـ ایـن اسـت، مـردمـ بــه یـاد خـدا و روز جـزا بــاشـیـد پـیـرو ائـمـه اطـهـار‌ بــاشـیـد، کـه...♥️ _مـردمـ ! امـامـ زمـان " عــج " را فـرامـوش نـکـنـیـد. مـردمـ !دنـبــالـه رو روحـانـیـت بــاشـیـد کـه چـراغ راه هـدایـتـنـد... _از امـامـ اطـاعـت کـنـیـد کـه عـصـاره اسـلـامـ اسـت، اورا تـنـهـا نـگـذاریـد کـه نـمـایـنـده حـجـه بــن الـحـسـن " ؏ " اسـت. 🌿🌹✨
•|﷽|• با هر کسی رفیق‌ بشوی، شکل‌ و فرم‌ آن‌ را میگیری فکرش‌ را بکن...🌱 اگر با شھدا رفیق‌ شَوی چه‌ زیبا‌ شکل‌ میگیری(: /🌻
🕊•° 🔸️پارچه لباس پلنگی خریده بود، به یک خياطها داد و گفت: يک دست لباس كُردي برايم بدوز، روز بعد لباس را تحويل گرفت و پوشيد، بسيار زيبا شده بود، از مقر گروه خارج شد، ساعتي بعد با لباس سربازي برگشت! پرسيدم: لباست كو!؟ گفت: يكي از بچه هاي كُرد از لباس من خوشش اومد من هم هديه دادم به او! ساعتش رو هم به یک شخص ديگر داده بود، آن شخص ساعت را پرسيده بود و ابراهيم ساعت را به او بخشيده بود! 🔹️اين كارهاي ساده باعث شده بود بسياري از بچه ها مجذوب اخلاق ابراهيم شوند. 📚 کتاب "سلام بر ابراهیم ۱" 🌱
[🥀📜🥀] ✍ باید به خـودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده ایم و شیعه هم به دنیا آمده ایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی ها، غربت ها و دوری هاست و جز با فداشدن محقق نمی شود حقیقتاً. تمام دنیا جمع شده اند؛ تمام استکبار، کفار، صهییونیست ها، مدعیان اسلام آمریکایی، وهابیون آدمکش بی شرف، همه و همه جبهه ی واحدی تشکیل داده اند و هدفشان شکست اسلام حقیقی و عاشورایی رهبری ایران و هدفشان شکست نهضت زمینه سازان ظهور است و بس.⚔🛡 در این فضای فتنه آلود، متأسفانه بسیاری از مسلمین ناآگاه و افراطی نیز همراه شده اند تا این علم و این نهضت زمینه ساز را به شکست بکشانند که اگر این اتفاق بیفتد سال ها و شاید صدها سال دیگر باید شیعه خون دل بخورد تا تحقق وعده الهی را نزدیک ببینند.😔 🕊
🦋•• نمیدانم "شهادت" شرط زیبا دیدن است یا دل به دریا‌ زدن؟! ولی هرچه هست، جز دریادلان دل به دریا نمیزنند ...🙂🍃!؟ 📿
•|﷽|• ~در این چه کنم چه کنم دنیا ببین شهدا چه کردند؛ تو هم دنبالشان برو...🕊 /
۰۰🌱 ابراهيم را در محل همه مي‌شناختند هر كسی با اولين برخورد عاشق مرام و رفتارش مي‌شد ... هميشه خانه ابراهيم پُر از رفقا بود بچه‌هايی كه از جبهه می آمدند قبل از اينكه به خانه خودشان بروند به ابراهيم سر مي‌زدند ... يك روز صبح امام جماعتِ مسجدِ محمديه (شـهدا) نيامده بود مردم به اصرار ، ابراهيم را فرستادند جلو و پشت سر او نمـاز خواندند ... وقتی حاج آقا مطلع شد خيلی خوشحال شد و گفت: بنده هم اگر بودم افتخار مي‌كردم كه پشت سر آقای هادی نماز بخوانم. 📚
📚😅 •آب یــخ🧊😅• قبل از شروع یکی از حملات، همه فرماندهان لشکر 27، تو جلسه ای توجیهی شرکت داشتند. «حاج محمد کوثری» فرمانده لشکر پشت به دیگران، رو به نقشه، مشغول توضیح منطقه عملیاتی بود و اون رو شرح می داد حاج محسن دین شعاری معاون گردان تخریب لشگر، تو ردیف اول نشسته بود. یکی از نیروها، یک لیوان آب یخ رو از پشت سر ریخت تو یقه حاج محسن حاجی مثل برق گرفته ها از جا پرید و آخش بلند شد. برگشت و به سوی کسی که این کار را کرده بود، انگشتش را به علامت تهدید تکون داد بعدش، یک لیوان آب یخ از پارچ ریخت و برای پاشیدن، به طرفش نیم خیز شد. حاج محمد که متوجه سر و صدای حاج محسن و خنده های بچه ها شده بود، یک دفعه برگشت و به پشت سرش رو نگاهی کرد حاج محسن که لیوان آب یخ را به عقب برده و آماده بود تا اون رو به سر و صورت اون برادر بپاشه، با دیدن حاج محمد، دستپاچه شد و یک دفعه لیوان را جلوی دهانش گرفت و سر کشید. انگار نه انگار که اتفاقی افتاده باشد، گفت: یا حسین(ع) با این کار حاج محسن، صدای انفجار خنده بچه ها، سنگر رو پر کرد و فرمانده لشگر، بی خبر از اون چه گذشته بود، لبخندی زد و برا حاج محسن سری تکون داد 🌱🕊
🚀از مـوشـڪ روسـے تـا عـنـایـت امـام رضـا(؏) حـسـن مـیـگـفـت: رفـتـه بــودیـم روسـیـه یـک مـوشـک فـوق پـیـشـرفـتـه اے را از روس هـا تـحـویـل بــگـیـریـم. بــه افـسـر روسـے گـفـتـم:(( فـنـاورے سـاخـت ایـن مـوشـک را هـم در اخـتـیـارمـان بــگـذاریـد)). بــه مـن خـنـدیـد و گـفـت:(( ایـن امـکـان نـدارد. ایـن تـکـنـولـوژے فـقـطـ در اخـتـیـار روسـیـه اسـت)). ولـے بــهـش گـفـتـم مـا بــالـاخـره ایـن را مـیـسـازیـم. بــاز هـم خـنـدیـد. وقـتـی بــرگـشـتـیـم ایـران، هـر چـه در تـوان داشـتـیـم گـذاشـتـیـم؛ امـا بــه در بــسـتـه خـوردیـم. دسـت بــه دامـن امـام رضـا (؏) شـدم.‌🤲♥️ سـه روز در حـرم بــراے پـیـدا کـردن راهـے، مـتـوسـل حـضـرتـش شـدم تـا ایـنـکـه روز سـوم در حـرم طـرحـے در ذهـنـم جـرقـه زد. سـریـع آن را در دفـتـر نـقـاشـے دخـتـرم کـشـیـدم. وقـتـے بــرگــشـتـم عـمـلـیـاتـے اش کـردیـم." شـد مـوشـکـے بــهـتـر از مـوشـڪ هـای روسـے"✊🇮🇷 🪴✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊•• ✍عاشقانه دوستتان دارم♥️ شهید شدم، لطفاً بعد از من از وطــنم مراقبت کنید و وصیت من به شما این است که هرگز اسلحه را زمین نگذارید✌️ اینها آخرین کلمات پیام نابلسی و دو نوجوان دیگر پیش از شهادتشان بود🌷 🌱
🦋 🔴قـــــهوه☕️ مادرم موقع خواستگاری برای مصطفی شرط گذاشته بود که «این دختر صبح که از خواب بلند می شه باید یه لیوان شیر و قهوه جلوش بذاری و... خلاصه زندگی با این دختر برات سخته». اما خدا می دونه مصطفی تا وقتی که شهید شد، با اینکه خودش قهوه نمی خورد همیشه برای من قهوه درست می کرد. می گفتم: «واسه چی این کارو می کنی؟ راضی به زحمتت نیستم». می گفت: «من به مادرت قول دادم که این کارها رو انجام بدم». همین عشق و محبت هاش رو می دیدم که احساس می کردم رنگ خدایی به زندگیمون داده. افلاکیان، جلد4، صفحه7📚
• مقام معظم رهبری‌مدظلّه✍🏻 خانواده ی خوب یعنی زن و شوهری که با هم مهربان باشند، با وفا و صمیمی باشند و به یکدیگر محبت و عشق بورزند، رعایت همدیگر را بکنند، مصالح همدیگر را گرامی و مهم بدارند، این در درجه اول است. ❤️ •
در رکاب سروَرَت، آن سروِ خونین سَر جُدا ارباً اربا میشوی آن‌گاه گویند: رفیق شهیدم دلتنگم.... دلگیرم.... هر چه میروم به گرد پایتان هم نمیرسم....! مسئله یک سربند یالباس خاکی نیست؛ هوای دلم ازحد هشدارگذشته است!😔
هدایت شده از شهدای ایران
🌹خدایا شاهدی که لباس مقدس سپاه را به این عشق و نیت به تن کردم که برای من کفنی باشد آغشته به خون. خدایا همیشه نگران بودم که عاملی باشم برای ریخته شدن اشک چشم امام عزیز. اگر در این مدت بر این نعمت بزرگ شکری در خور نکردم و یا از اوامرش تمردی نمودم بر من ببخش... 🌹 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🌹میرزا کوچک : من مرگ را با حفظ عقیده خود ترجیح میدهم ... 🌹فرارسیدن ۱۱آذرماه سالروز شهادت میرزا کوچک خان جنگلی گرامیباد 🕊شادی روحش صلوات ❤️ 🤲
🌿 محمد حسین یوسف الهی 🌷شهیدی که حاج قاسم سلیمانی وصیت کرده بود کنار او دفن شود.... 🌴 همسایه همیشگی حاج قاسم عزیز 🔸خاطره ای کوتاه: به واسطه بارندگی زیاد، ماشین لندکروز وسط یک متر آب و گل گیر کرده بود هر چه هل می دادند،نمی توانستند آن را بیرون بیاورند . شاید حدود۱۰ نفر از بچه هابا هم تلاش کردند اما موفق نشدند، حسین از راه رسید و گفت: این کار من است ،زحمت نکشید همه ایستادند و نگاه کردند حسین با آرامی ماشین را از آن همه آب و گل بیرون کشید. گفتم: تو دعا خواندی ! وگرنه امکان نداشت که ماشین بیرون بیاید. گفت: نه ،من فقط به ماشین گفتم برو بیرون. شهید حسین یوسف الهی مسلط به خیلی چیزها بود که بروز نمی داد و فقط گاهی اوقات چشمه ای از آن اقیانوس عظیم را جلوه می کرد ، آن هم جهت قوی شدن ایمان بچه ها . هر مشکلی به نظر می رسید، آن را حل می نمود، چهره بسیار باصفا،نورانی و زیبایی داشت. 🌱▫️🌱▫️🌱▫️ 🔵 کارهایی که باعث شد شهید یوسف الهی، در سن کم به درجه عرفانی والا برسد. از ۱۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که شهید شد تمام سالها بغیر از ۴ روز حرام را روزه بود نماز شب ایشان ۲تا ۳ ساعت طول می کشید دائما ذکر خدا می گفت قبل از جبهه تمام هم و غمش کمک به فقرای محل بود هیچگاه دل کسی را نشکست و بسیار مهربان بود چشمان برزخی ایشان سالهای سال باز شده بود و به هیچکس نمی گفت خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات ها می گفت روزهای آخر عمرش به بعضی بسیجی ها و پاسدارها عاقبت کارشان را گفته بود 🔹یوسف الهی، کادر واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان در دوران دفاع مقدس
14.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کربلای غزه 📌اثر تازهٔ صادق آهنگران در حمایت از مردم غزه      •┈•••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• 🔸کانال مقبره شهدای غازانیه (شنب غازان) @Ghazaniye_golzar
هدایت شده از شهدای ایران
🌹در بحبوحه عملیات بیت المقدس ۲ در ساعات ابتدایی اولین روز از بهمن ماه ۶۶، طی درگیری هایی در منطقه کوهستانی ماووت عراق، این دو شهید بزرگوار و تعدادی از نیروهای گردان عمار لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) در تاریکی شب توسط تیربار عراقی به شهادت میرسند. 🔸 بجهت گره خوردن کار و لزوم عقب نشینی سریع نیروها، ابتدا پیکر مطهر این عزیزان رو در همان منطقه زیر برف پنهان می کنند و به عقب برمی گردند اما آقا عطا (نفر وسط) و چند نفر دیگه می مانند تا به هر شکلی شده پیکر جامانده ی دوستانشون رو برگردونن. 🔸 در طی روشنی روز و به جهت دید کامل دشمن به منطقه، حرکتی نداشتن لذا با بهره‌گیری از تاریکی شب و در اوج برف و سرمای کوهستانی منطقه، ابدان مطهر شهدا رو با مشکلات بسیار روی دوششون حمل کرده و به عقب منتقل میکنن. 🔸 سه شبانه روز طول میکشه تا به نیروهای خودی برسند و پیکرها رو تحویل بدن که اونجا این عکس به یادگار می ماند. «هدیه کنیم به روح مطهر همه ی شهدا صلوات بر محمد و آل محمد (ص)» 💢کانال خبری @shohadayeiran57
هدایت شده از ارمغان « طب الصحه»
✨✨ همسر شهید نواب صفوی : بعد از افطار به آقا گفتم : دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم حتی نان خشک! فقط لبخندی زد! این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم! سحر برخاست، آبی نوشید! گفتم: دیدید سحری چیزی نبود؛ افطار هم چیزی نداریم! باز آقا لبخندی زد! بعد از نماز صبح هم گفتم! بعد از نماز ظهر هم گفتم! تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریم! اذان مغرب را گفتند، آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمود : امشب افطارى نداریم؟ گفتم: پس از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم؛ نداریم، نیست! آقا لبخند تلخی زد و فرمود : یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست؟! خندیدم و گفتم : صد البته که هست؛ رفتم و با عصبانیت سفره‌ای انداختم، بشقاب و قاشق آوردم و پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا! هنوز لیوان پر نکرده بود كه در زدند! طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در! آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند. آقا فرمود: تعارف کن بیایند بالا همه آمدند! سلام و تحیت و نشستند. آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند! من هم گفتم: بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست! رفتم و آوردم! آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند! در همین هنگام باز صدای در آمد. به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم : برو در را باز کن، این دفعه حتماً از مشهدند! الحمدلله آب در لوله‌ها هست فراوان! مرحوم نواب چیزی نگفت! یوسف رفت در را باز کرد، وقتی كه برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمده است! گفتم: این‌ها چیه؟! گفت: همسایه بغلی بود؛ ظاهراً امشب افطاری داشته‌اند، و به علتی مهمانی آنان به‌هم خورده است! آقا نگاهى به من کرد، خندید و رفت. من شرمنده و شرمسار! غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم. ميل کردند و رفتند. آقا به من فرمود : یک شب سحر و افطار بنا بر حکمتی تاخیر شد چه‌قدر سر و صدا کردی؟! وقتی هم نعمت رسید چه‌قدر سکوت کردی؟! از آن سر و صدا خبری نیست! بعد فرمود: مشکل خیلی‌ها همین است؛ نه سکوتشان منصفانه است و نه سر و صداشان! وقتِ نداشتن داد می‌زنند! وقتِ داشتن بخل و غفلت دارند.