eitaa logo
به محفل شهدا خوش آمدید
124 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
2 فایل
شهادت یعنی ... متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست 🌷 @Ekram_93 «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏♡
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از عفاف و حجاب
🔸بنده خدایی گفت: من توی انتخابات شرکت نمی کنم . 🔹گفتم: چرا ؟ 🔸گفت: ناراحتم از عملکرد بعضی از مسئولین، گرانی ها ، وضعیت آب و هوای شهرمون و کم کاری بعضی نمایندها . 🔹گفتم: می‌دونم حق داری منم ناراحتم از بعضی کارها ولی بعضی وقتها آدم باید اهم و مهم کنه . 🔸گفت: حاج آقا اگه میخوای حدیث و آیه بخونی بهت بگم بیخود خودتو اذیت نکن چون گوش ما از این حرفها پره 🔹گفتم: باشه آیه و حدیث نمی خونم 😄 🔹گفتم: ببین اگه تو با پدرت درگیری داشته باشی و حتی قهر باشی اگر ببینی کسی باهاش درگیر شده و میخواد بزندش به کمکش میری یا نمی روی ؟! 🔸گفت : خب معلومه که میرم من که بی غیرت نیستم. ولی این چه ربطی داره ؟! 🔹گفتم: قبول داری آمریکا و اسرائیل دشمن ما هستند ؟ 🔸گفت: بله 🔹گفتم: قبول داری نزدیک دو دهه است با تحریم و ترور و .. تمام تلاششون را واسه از بین بردن نظام و کشور ما و حداقل دلسرد کردن ما به کار بردند؟ 🔸گفت: بله 🔹گفتم: قبول داری منطقه آبستن حوادث زیادی هستش و در حال زور آزمایی با دشمنامون هستیم ؟ 🔸گفت: بله می‌دونم خبر دارم 🔹گفتم: میدونی که آمار پایین مشارکت از منظر سیاسی نشون دهنده کم بودن پشتوانه مردمی برای یک نظام هستش ؟ 🔸گفت: بله می‌دونم الان چند ماهه دارن توی رسانه هاشون تشویق میکنن مردم شرکت نکنند. 🔹گفتم: آفرین اونها از بعضی ماها عاقلتر و زیرکترن، چون می‌دونند مشارکت بالای مردم می‌تونه عامل بازدارنده ای در برابر دشمن باشه برای همین چندین ماهه میلیاردها دلار هزینه کرده من و تو دلسرد بشیم و توی انتخابات شرکت نکنیم. 🔹گفتم: من کشور و نظام و مردمم را دوس دارم و دوس دارم با قوت و قدرت جلوی دشمنامون بایسته و دوست ندارم و غیرتم اجازه نمیده با رای ندادن دشمنامون رو خوشحال کنم. 🔴 سرنوشت کشورهایی مثل عراق و سوریه و افغانستان جلوی چشمامونه.😔 مردم ما عاقل‌تر از این حرفها هستن که گول دشمن را بخورند . 🔹گفتم: حالا میشه یه حدیث کوچولو بخونم گفت حالا بفرما 😄 💠گفتم از پیامبر اکرم ص نقل شده که فرمودند:« حب الوطن من الایمان» ( ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن ، ج۱۷، ص۲۹۹ ) 🔸گفت یعنی چی ؟ 🔹گفتم: یعنی آهای کسایی که ایمان دارید وطنتون را دوست داشته باشید و برای حفظ و رشدش تلاش کنید . ✅شهدا برای دین و وطن خون دادن ، رای ما که قابلی نداره گفت: حاج آقا دمت گرم گل گفتی گفتم ممنونم که وقتت را بهم دادی و تحملم کردی.😊 به امید مشارکت بالا و راهیابی کاندیداهای درجه یک به مجلسین خبرگان و شورای اسلامی ✌️😍😊🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از بهشت ایران
سال‌ها بعد از عملیات «والفجر مقدماتی»، از دل خاک فکه، پیکر مطهر شهید گمنامی پیدا شد. در جیب لباس خاکی‌اش برگه‌ای بود که نوشته‌هایش را با کمی دقت می‌شد خواند: «بسمه تعالی. جنگ بالا گرفته است. مجالی برای هیچ وصیتی نیست... تا هنوز چند قطره خونی در بدن دارم، حدیثی از امام پنجم برای شما می‌نویسم: «به تو خیانت می‌کنند، تو مکن. تو را تکذیب می‌کنند، آرام باش تو را می‌ستایند، فریب مخور تو را نکوهش می‌کنند، شکوه مکن مردم شهر از تو بد می‌گویند، اندوهگین مشو. همه‌ی مردم تو را نیک می‌خوانند، مسرور مباش... آن‌گاه از ما خواهی بود.» دیگر نایی در بدن ندارم؛ خداحافظ دنیا... از کتاب "راز کانال کمیل" بهشت ایران🌷 https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
هدایت شده از بهشت ایران
«در مسئوليتی كه به عهده‌ی ما می‌گذارند به فكر كمک كردن به مستضعفان باشيم، نه به فکر كسانی كه از زحمت و خون شهدا استفاده می‌كنند و نفعی هم به انقلاب و جنگ نمی‌رسانند.» شهید بهشت ایران🌷 https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
هدایت شده از پاسدار انقلاب
🚨📸 اولین تصویر از شهید مدافع حرم مرتضی جعفری که در حمله آمریکا به مواضع مقاومت به شهادت رسیده است ♻️👇🏻 ⚠️کانال : 🚨 https://eitaa.com/joinchat/2162098380C285d7de562
3.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️اگه فرمانده هنوز یار میخوای... 🌟 قطعه ای از سرود جدید
هدایت شده از شهدای ایران
4.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹مداحی خاطره انگیز بسیجی عارف شهید، حسین مالکی نژاد _گردان موسی بن جعفر(ع)_لشکر ۱۷ در جبهه های دفاع مقدس | گلی گم کرده ام ، می جویم او را به هر گل میرسم ، می بویم او را...| 🌷بلبل خوش صدای جبهه­ ها، بسیجی عارف شهید حسین مالکی­ نژاد در سال ۱۳۴۹ در شهر مقدس قم، در خانواده­ای مذهبی دیده به جهان گشود و از همان کودکی کنار درس به خواندن قرآن نیز مشغول شد و بعد به مداحی اهل­بیت(علیهم السلام) پرداخت، 🌷 حسین در سن ۱۲ سالگی در حالی که وارد کلاس اول راهنمایی شد، عشق جبهه به سرش افتاد و همان سال در اواسط سال تحصیلی ­اش در سال ۱۳۶۲ پا به جبهه گذاشت و در عملیات­ های مکرر از والفجر ۴ تا کربلای ۸ شرکت کرد و بعد از ۴ سال مداوم حضور در جبهه و چند بار مجروح شدن در دشت خونین شلمچه به خیل شهدا پیوست. 🌷 💢کانال خبری @shohadayeiran57
هدایت شده از شهدای ایران
⭕️شکایت وزارت ارشاد از ۲ خانم محجبه❗️❗️❗️ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در حالی مدعی دفاع از حجاب شده است که صرفا و صرفا برای انتشار خبر عزاداری گروه های فرهنگی در مقابل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که چند ماه پیش برگزار شده بود از دو خانم محجبه مدیر کانال ها ، کانال شهدای ایران و کانال فرهنگسازی حجاب و عفاف که مسئولیت هر دو کانال 2 خانم محجبه هستند شکایت نموده است!!!نکته جالب توجه این است که این فیلم در همه کانال ها منتشر شده بود و حتی ذره ای کذب در آن نبوده اما شاکی مدعی است که به "مقامات" کشور توهین شده است.❗️ 🔻آنوقت همین آقایان برای سلبریتی ها جان می دهند😏 🔻 امید است دستگاه قضایی کشور حداقل امنیت رسانه ها را مقابل زیاده خواهی مسئولان حفظ نماید. 💢کانال خبری @shohadayeiran57
هدایت شده از بانک عکس دفاع مقدس
در ساعت ۲۱:۳۰ روز ۱۷ بهمن ۱۳٦۱ ، با رمز «یا الله، یاالله ،یاالله » به همت سپاه پاسداران و ارتش و به فرماندهی سپاه در شمال چزابه ، با هدف تصرف پل غزيله و پیشروی بسوی العماره و تهدید آن به اجرا درآمد و تا ۲۱ بهمن‌ نیز ادامه داشت و علی‌رغم ضربات مهلک به نیروها و تجهیزات دشمن این عملیات به علت مهندسی موانع در منطقه توسط عراقی‌هـا و وضعیت خاص جغرافیایی منطقه با عدم موفقیت رزمندگان در دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده همراه شد و با تلفات سنگین پایان یافت. 💠 @bank_aks
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
💢 🌹 💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و غرق خون را همانجا مداوا می‌کردند. پارگی پهلوی رزمنده‌ای را بدون بیهوشی بخیه می‌زدند، می‌گفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت و خونریزی خودش از هوش رفت. 💠 دختربچه‌ای در حمله ، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمی‌دانست با این چه کند، جان داد. صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین بود و دل من همچنان از نغمه ناله‌های حیدر پَرپَر می‌زد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد. 💠 نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانی‌ام برد، زن‌عمو اعتراض کرد :«سِر نمی‌کنی؟» و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند :«نمی‌بینی وضعیت رو؟ رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سرّی داریم نه بیهوشی!» و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :« واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک می‌فرسته! چرا واسه ما نمی‌فرسته؟ اگه اونا آدمن، مام آدمیم!» 💠 یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد :«دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا تو آمرلی باشه، کمک نمی‌کنه! باید برن تا آمریکا کمک کنه!» و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت :«می‌خوان بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!» پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و با عصبانیت اعتراض کرد :«همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته مردم رو تماشا می‌کنه!» 💠 از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمی‌آمد که دوباره به سمت من چرخید و با که از چشمانش می‌بارید، بخیه را شروع کرد. حالا سوزش سوزن در پیشانی‌ام بهانه خوبی بود که به یاد ناله‌های حیدر ضجه بزنم و بی‌واهمه گریه کنم. 💠 به چه کسی می‌شد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زن‌عمو می‌توانستم بگویم فرزندشان در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟ حلیه که دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و می‌دانستم نه از عباس که از هیچ‌کس کاری برای نجات حیدر برنمی‌آید. 💠 بخیه زخمم تمام شد و من دردی جز حیدر نداشتم که در دلم خون می‌خوردم و از چشمانم خون می‌باریدم. می‌دانستم بوی خون این دل پاره رسوایم می‌کند که از همه فرار می‌کردم و تنها در بستر زار می‌زدم. 💠 از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس می‌کردم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه ناله‌اش را می‌شنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد. عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود :«گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار ببینیش!» و بلافاصله فیلمی فرستاد. 💠 انگشتانم مثل تکه‌ای یخ شده و جرأت نمی‌کردم فیلم را باز کنم که می‌دانستم این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد. دلم می‌خواست ببینم حیدرم هنوز نفس می‌کشد و می‌دانستم این نفس کشیدن برایش چه زجری دارد که آرزوی خلاصی و به سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت، جانم را به آتش کشید. 💠 انگشتم دیگر بی‌تاب شده بود، بی‌اختیار صفحه گوشی را لمس کرد و تصویری دیدم که قلب نگاهم از کار افتاد. پلک می‌زدم بلکه جریان زندگی به نگاهم برگردد و دیدم حیدر با پهلو روی زمین افتاده، دستانش از پشت بسته، پاهایش به هم بسته و حتی چشمان زیبایش را بسته بودند. 💠 لب‌هایش را به هم فشار می‌داد تا ناله‌اش بلند نشود، پاهای به هم بسته‌اش را روی خاک می‌کشید و من نمی‌دانستم از کدام زخمش درد می‌کشد که لباسش همه رنگ بود و جای سالم به تنش نمانده بود. فیلم چند ثانیه بیشتر نبود و همین چند ثانیه نفسم را گرفت و را تمام کرد. قلبم از هم پاشیده شد و از چشمان زخمی‌ام به‌جای اشک، خون فواره زد. 💠 این درد دیگر غیر قابل تحمل شده بود که با هر دو دستم به زمین چنگ می‌زدم و به التماس می‌کردم تا کند. دیگر به حال خودم نبودم که این گریه‌ها با اهل خانه چه می‌کند، بی‌پروا با هر ضجه تنها نام حیدر را صدا می‌زدم و پیش از آنکه حال من خانه را به هم بریزد، سقوط خمپاره‌های شهر را به هم ریخت. 💠 از قداره‌کشی‌های عدنان می‌فهمیدم داعش چقدر به اشغال امیدوار شده و آتش‌بازی این شب‌ها تفریح‌شان شده بود. خمپاره آخر، حیاط خانه را در هم کوبید طوری که حس کردم زمین زیر پایم لرزید و همزمان خانه در تاریکی مطلق فرو رفت... ادامه دارد ... نویسنده فاطمه ولی نژاد ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯