eitaa logo
به محفل شهدا خوش آمدید
124 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
2 فایل
شهادت یعنی ... متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست 🌷 @Ekram_93 «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏♡
مشاهده در ایتا
دانلود
ابراهیم می گفت: همیشه به دنبال حلال باش! مال حرام زندگی را به آتش می کشد. پول حلال کم هم باشد دارد.
* پری خاطره ها * 😇 چندتا پری مامور جمع کردن شدن 🌷اثر کودکانه خانم در حال و هوای خاطرات جبهه و جنگ 💐 ماجرای یک دسته پری آسمانی است که تصمیم می گیرند خاطرات جالب دفاع مقدس را جمع کنند، که دل خوشی از این کار ندارد به جای رفتن سراغ بزرگترها و رزمندگان سراغ می رود. 🌹 او با یک پسر بچه به نام حسین آشنا می شود که خاطرات و از جبهه دارد و همه این خاطرات را در کنار پدرش که دوست صمیمی است، تجربه کرده است. ☘️ خانم ژوبرت این بار هم با همان زاویه نگاه های خود بچه ها را به دنیای زیبا و صمیمی می برد و دفاع مقدس را کاملا متفاوت برای آن ها می کند. ✍️نویسنده: خانم 👫🏻 رده سنی : ۶تا۱۰ سال
8.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[ 💌 🕊 ] این صحبتهای آقا مصطفی رو گوش دادین؟؟؟ هزاران بار باید شنید... این نوع تفکر رو داشتن که این چنین اوج گرفتن... ✍️
✨همسر شهید عبدالمهدی کاظمی عبدالمهدی تعریف کرد: « من و تعدادی از برادران بسیجی با هم به ساری رفته بودیم. علاقه زیادم به شهید علمدار بهانه‌ای شد تا سر مزار ایشان برویم. با بچه‌ها قرار گذاشتیم سری هم به منزل شهید علمدار بزنیم. رفتیم و وقتی به سر کوچه شهید رسیدیم متوجه شدیم که خانواده شهید علمدار کوچه را آب و جارو کرده‌اند و اسفند دود داده‌اند و منتظر آمدن مهمان هستند. تعدادی از بچه‌ها گفتند که برگردیم انگار منتظر آمدن مسافر کربلا هستند، اما من مخالفت کردم و گفتم ما که تا اینجا آمده‌ایم خب برویم و برای 10 دقیقه هم که شده مادر شهید را زیارت کنیم. » رفته بودند و سراغ مادر شهید علمدار را گرفته و خواسته بودند تا 10 دقیقه‌ای مهمان خانه شوند. مادر شهید علمدار با دیدن بچه‌ها و همسرم گریه کرده و گفته بود : « من سه روز پیش با بچه‌ها و عروس‌ها بلیت گرفتیم تا به مشهد برویم. سید مجتبی به خواب من آمد و گفت که از راه دور مهمان دارم. به مسافرت نروید. عده‌ای می‌خواهند به منزل ما بیایند. » مادر شهید استقبال گرمی از همسرم و دوستانش کرده بود. با گریه گفته بود شماها خیلی برایمان عزیزید. شما مهمان‌های سید مجتبی هستید. همانجا هم همسرم از شهید علمدار همسری خوب می خواهند و کمی بعد هم به خواستگاری من می‌آیند.😊 شهادت اذر 94 همزمان با سالروز شهادت امام حسن عسکری ع💔 شهید مدافع حرم عبدالمهدی کاظمی🌹
10.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊•• از ولایت فقیه غافل نشوید و بدانید من به یقین رسیدم که امام خامنه‌ای نائب بر حق امام زمان است👌🏻 🌷
💕 ✨ «خدايا! اگر کمکم نکني، دستم نگيري، چه کنم و به کجا پناه ببرم. من به غير از تو کسي را ندارم، پناهي ندارم و تنها هستم. يا رب! دست اين بنده ناچيز را بگير و نداي او را که از اعماق قلب بر مي‌خيزد، گوش کن و مرا يک لحظه به حال خودمان وامگذار.» شهيد يعقوب مهدی زادهتولد:سال۱۳۴۲/اردبیل شهادت:سال۱۳۶۵/شلمچه
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•°||°• از چشمانـت ، از امتداد نگاه روشنت ، می‌توان یافت ، مسیرِ شهادت را...🕊 🌱
7.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
• شہادت‌ پاداش‌ کسانیست کہ‌ در این‌ روزگار گوششان‌ غبارِ دنیا نگرفتہ‌ باشد و صدای‌ آسمان‌ را بشنوند.. و شھادت‌ حیات‌‌‌ عند‌‌ رب‌ است :)!'❤️ /🕊
📚 🌱 [نگو نمیشه😉] یه روز تو مغازه‌ی بابام نشسته بودم و داشتم تمرین جبر و مثلثات حل می‌کردم. به یه مسأله‌ای برخوردم که هرکاری کردم نتونستم حلش کنم. دیگه داشتم حسابی کلافه می‌شدم که ناصر سر رسید. بهم گفت: «چته؟ چرا پکری؟» گفتم: «هر کاری می‌کنم این مسأله حل نمیشه». گفت: «نگو نمی‌شه، بگو نمی‌خوام!» گفتم: «یعنی چی نمی‌خوام؟! کلی وقت سرش گذاشتم، ولی نمیشه». سرش رو تکون داد و گفت: «یه چند دقیقه حواست رو جمع کن و فکرت رو بده به من»؛ بعد با حوصله‌ي تموم، رَوش حل مسأله رو بهم یاد داد و گفت: « حالا ببین حل میشه؟» وقتی سعی کردم دیدم خیلی آسون حل شد. از اون نمونه چند تا مسأله دیگه بهم داد تا تمرین کنم. منم با روشی که یادم داده بود همه رو حل کردم. بهم گفت: «حالا دیدی می شه؟ پس خواستن توانستنه»☘ 📌امام خمینی رحمة الله... همين باورِ توانايى، شما را توانا مى‏كند. اساس اين باور است كه آنها (دول استعمارگر) از ما گرفته بودند. آنها ما را از همه چيز تهى كرده بودند؛ به طورى كه افكار ما، باورهاى ما، همه وابستگى داشت...👌🏻 📖صحیفه امام، ج14، ص359
10.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفقا!! شهدا ما رو انتخاب میکنند؛ نه ما شهدا رو. از بین اینهمه شهید، یکی‌شون مِهرش به دلت می‌شینه و انگار نگاهش باهات حرف میزنه. حواست باشه که حرمت این انتخاب رو نشکنی!♥️ ツ 🎙
🌱 • • قالی می‌بافت ولی درآمدش رو برای خودش خرج نمی‌کرد، هر چی از این راه در می‌آورد، یا برای دخترای فقیر جهیزیه می‌خرید و یا برای بچه‌ها قلم و دفتر. حتی جهیزیه خودش رو هم داد به دختر دم‌بخت، البته با اجازه من، یادمه یه بار برای عیدش یه دست لباس سبز و قرمز خیلی قشنگ خریده بودم روز عید باهاش رفت بیرون و وقتی برگشت درش آورد و گذاشت کنار ازش پرسیدیم: چرا شب عیدی لباس نو رو در آوردی؟ گفت: وقتی پیش بچه‌ها بودم با این لباس احساس خیلی بدی داشتم همش فکر می‌کردم نکنه یکی از این بچه‌ها نتونه برای عیدش لباس نو بخره، دیگه نمی‌پوشمش. "کفش های جامانده در ساحل"📚 🌷
|🕊🌱| سه چهار ماه قبل از رفتن به سوریه به کلّی متحول شد، همیشه در حال دعا و گریه بود، نمازهایش را سر وقت می‌ خواند و حتّی نماز صبحش را نیز اول وقت می‌ خواند. خودش همیشه می‌ گفت نمی‌ دانم چه اتّفاقی برایم افتاده که این طور عوض شده ام و دوست دارم همیشه دعا بخوانم و گریه کنم و همیشه در حال عبادت باشم...🌻 🌱