eitaa logo
به محفل شهدا خوش آمدید
129 دنبال‌کننده
6هزار عکس
4.3هزار ویدیو
2 فایل
شهادت یعنی ... متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست 🌷 @Ekram_93 «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏♡
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردم‌! هروقت‌ کارتون‌ جایی‌ گیر‌ کرد امام زمانتون‌ رو صدا کنید یا خودش‌ میاد، یا یکی‌ رو می‌فرسته‌ که‌ کارتون‌ رو راه‌ بندازه. شهید🌷 ‎‎‌‌‎‎ 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ ‌ اسکرین شات بگیر، ببین کدوم قانون شهید واست میوفته😇‌ ‌ ‌اگه تونستی حداقل به اون قانون توام عمل کن‌ ‌🌹 ‌ شهید‌ 🌷@shahedan_aref
شهید شیرعلی سلطانی یکی از زمین‌های خود را به ساخت «مسجدالمهدی(عج)» اختصاص داد.در اواخر سال ۶۰، وقتی برای مرخصی آمده بود در گوشه‌ای از مسجد برای خود قبری ساخت، اما این قبر، کوچک‌تر از قامت رشید او بود. وقتی از او علت را سؤال کردند، گفت: نه، همین اندازه خوب است. شب عملیات فتح‌المبین در سنگر نشسته بود. بچه‌ها مشغول صحبت بودند که یک‌دفعه گفت: بچه‌ها! ساکت باشید. ناگهان بوی عطر دل‌انگیزی در فضای سنگر پیچید. آن شب پس از اصرار مکرر بچه‌ها، به شهید ملک‌پور گفت: وقتی داخل سنگر بودیم، عنایتی از طرف امام زمان (عج) به من و دو نفرِ دیگر شد. روز بعد، شیرعلی سلطانی و آن دو نفر که نام برده بود، به درجه‌ی رفیع شهادت رسیدند. عجیب بود! مزار کوچک او، درست اندازه‌اش بود. پیکر شیرعلی بدون سر، بازگشته بود. شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
ساعت ۱۱ صبح بود که برای دو هفته به مرخصی رفت، هواپیماهای دشمن به پادگان حمله کردند و سه بار در ساعتهای ۱۲، ۱ و ۲ بعداز ظهر، محوطه پادگان را به شدت بمباران کردند. با بچه های لشگر در حال جمع آوری پیکر شهدا بودیم که دیدیم یک نفر مجروحی را بر دوش گرفته و به طرف آمبولانس می آید. اول باور نکردم، پرسیدم: مگر نرفتی مرخصی؟ گفت: سه نفر دیگر در گودال مجروح شده اند برویم بیاریمشان. بعدا معلوم شد که وقتی از بمباران آگاه شده به همراه آمبولانس به پادگان بازگشته است. شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔✨ ♦️کلیپ دیده نشده از شهید : عاقبت بخیری بچه هایی که پا در جهاد می‌گذارند شهادت است عاقبت بخیر باشید. التماس دعا الهی الحقنا بالشهدا والصالحین 🌷@shahedan_aref
وقتی شهید شد، تازه متوجه شدیم چقدر بدهکاری از بابت خرید جنس برای جبهه دارد. چند میلیون تومان بود که مجبور شدیم خانه را بفروشیم. حالا شما توجه کنید که ما سه دستگاه خانه شخصی داشتیم و از نظر تمکن مالی وضع مان خوب بود، اما سید همه این ها را خرج جنگ کرد. زندگیش شده بود جنگ، حتی نتوانست شاهد رشد بچه هایش باشد... شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
⤴️ خاطره ای از زندگی جاویدالاثر 🌷شهید 🌷 🌷@shahedan_aref
هدایت شده از بانک عکس دفاع مقدس
. خاطره : " لباس سبز" به روایت از : خواهر شهید دوره آموزشی‌اش که تمام شد ، لباس فرم سپاه را تحویل گرفت و به خانه آمد . حال و هوایی عجیبی داشت . اصرار داشتیم آنها را بپوشید تا ببینیم در لباس سبز سپاه چه جلوه ای پیدا می کند . اول قبول نکرد . خیلی که به او اصرار کردیم کوتاه آمد ، ولی قبل از به تن کردن آن ناگهان حالش منقلب شد و به شدت زد زیر گریه . از مادرمان با التماس درخواست کرد که قبل از پوشیدن لباس برای او دعا کند . می گفت : ننه تا تو برایم دعا نکنی من لیاقت پوشیدن این لباس را نخواهم داشت . مادر که تاب دیدن گریه و بی تابی مهدی را نداشت بلافاصله دعاکرد . مهدی رفت توی اتاق دیگر ، لباسش را عوض کرد و برگشت . خدایا چه می دیدیم ؟ لباس سبز سپاه چقدر به قد رشید و چهره سبزه اش می آمد ! شده بود عین ماه شب چهارده . از این که چشمهای ما آنطور به او خیره شده بود خیلی خجالت می کشید ، چند دقیقه بعد رفت و لباس فرم را در آورد و آن را با نهایت احترام تا کرد و گذاشت داخل گنجه . بعد ازآن روز هرچه به او اصرار کردم یکبار دیگر ، محض خوشی دل من چند دقیقه آن لباس را توی خانه بپوشد ، قبول نکرد . بار آخر گفت : آبجی ، پشت این لباس فرم، کلی حکمت خوابیده، در زمان جنگ یک نفر سپاهی موقعی حق دارد این لباس سبز و آن آیه مقدس دوخته شده بر روی سینه اش را بپوشد که توی میدان جنگ حضور داشته باشد. به همین خاطر نه ما اعضای خانواده و نه هیچ کدام از دوست سپاهی و بسیجی اش هیچ وقت ندیدیم او در شهر یا اصلاً مناطق پشت جبهه ، لباس فرم سبز سپاه را بپوشد . مهدی می گفت : "لباس سبز سپاه لباس رزم حضرت علی اکبر (ع) است . این لباس را فقط باید در میدان رزم پوشید ." 💠 @bank_aks
هدایت شده از بانک عکس دفاع مقدس
زندگی با پولِ جبهه نه تورم داشت نه رکود، پول جبهه برایِ هر کاری « صلوات » بود ..! 💠 @bank_aks
هدایت شده از شهدای ایران
🌹رزمنده مدافع حرم در زندان های رژیم باکو به شهادت رسید 🔹طالع یوسف اف از رزمندگان مقاومت اسلامی حسینیون آذربایجان صبح امروز ۳ اردیبهشت در سن ۵٧سالگی، در زندان رژیم علی‌اف مظلومانه به شهادت رسید. 🔹در دی ماه ١۴٠١ سرویس امنیتی روسیه به دستور وزارت امنیت ملی آذربایجان یوسف علی‌اف و ۴شخص دیگر را در مسکو دستگیر و تحویل این کشور داد. جرم وی همکاری با نهادهای امنیتی-نظامی ایران، جذب و آموزش نیرو برای حسینیون و مشارکت در جنگ سوریه اعلام شده بوده است. 💢کانال خبری @shohadayeiran57
هدایت شده از 🌹175نفر🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه‌ها معبر شهادت چیه؟ معبر خلاصی از نفس چیه؟ 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇یاد شهدا غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175 دعوت کنید آدرس رانشر دهید
🌹مراسم گرامیداشت سی و هفتمین سالگرد شهادت سردار سرلشکر پاسدار شهید حسن شفیع زاده فرمانده دلاور توپخانه نیروی زمینی سپاه و گرامی داشت شهدای توپخانه سپاه . 🌹 زمان : پنجشنبه ۶ اردیبهشت ساعت ۱۰ الی ۱۲ مکان : گلزار شهدای وادی رحمت تبریز
هدایت شده از 🌹175نفر🌹
💠 برای مسئولان!! 👇👇 🔷️ ای از جانشین لشگر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس، شهید حاج حسین بصیر : چند شب مانده بود به عملیات والفجر هشت، شور و حال عجیبی بین بچه‌ها بود، در آن شب های زمستانی، برای تقویت روحیه، دسته‌های عزاداری به راه می‌‌انداختیم و به گروهان‌ها و گردان‌های هم‌جوار می‌‌رفتیم. یک شب کل گروهان را به دو ستون کردیم و به طرف گردان امام محمد باقر (ع) لشکر کربلا رفتیم. من وسط دو ستون بودم تا حرکت بچه‌ها را منظم کنم. آن شب تاریک، جاده به خاطر بارانی که شب قبل آمده بود خیس و گلی بود و احتمال داشت لیز بخوریم؛ بین راه دیدیم که ستون‌ها به هم چسبیده‌اند، سریع خودم را به آن قسمت رساندم، دیدم فردی با یک پیت نفت به دست، باعث توقف ستون و به‌هم ریختن صف شده‼️ کمی‌ از کارش دلخور شدم،وقتی رفتم به او اعتراض کنم، دیدم حاج حسین بصیر است که وسط چاله‌ای که در آن آب است ایستاده و با علامت دادن با پیت حلبی، نمی گذارد دیگران توی آب بیافتند. . . . او دستش را طوری روی صورتش گرفته بود که شناخته نشود!! (راوی:همرزم شهید) ا🌿➖🌿➖🌿➖🌿➖🌿 🗓 دوم اردیبهشت ۱۳۶۶ - سالروز شهادت سردار خاکی و بی ادعای لشگر ۲۵ کربلا، حاج حسین بصیر - عملیات کربلای ۱۰ - منطقه ماووت عراق 🇮🇷کانال دفاع مقدس 🇮🇷 @DefaeMoqaddas
هدایت شده از 🌹175نفر🌹
🔷️ ای از همرزم شهید حاج حسین بصیر تو حتما شهید می شوی🕊 حاج بصیر همیشه بیم داشت که مبادا به درجه رفیع شهادت نائل نشود یکبار من به ایشان عرض کردم: حاجی حتماً یک مصلحتی است که خداوند شما را نگه داشته است. در حال حاضر جنگ به وجود شما نیازمند است، اما حاجی باز نگران بود، تا اینکه بعد از مدتی دیدم که حاجی مثل سابق اظهار نگرانی نمی کند و در روحيا ایشان هم تغییرات زیادی به وجود آمده بود. ....در آخر مراسم دعا گفت: خداوندا به رزمندگان ما طول عمر با عزت عنایت فرما! به من هم طول عمر عنایت کن تا بیشتر بمانم و بیشتر خدمت کنم. پس از شنیدن این صحبت ها تعجحب کردم و روزی از حاجی پرسیدم: حاجی شما همیشه اظهار نگرانی می کردید که چرا از دوستان شهیدت عقب مانده ای و به شهادت نرسیده ای و همیشه آرزوی شهادت می کردی اما مدتی است که می بینم آن نگرانی سابق را نداری بلکه دعا می کنی بیشتر زنده بمانى؟! حاجی که منظور مرا متوجه شده بود، نگاهی عمیقانه به من انداخت و گفت: راستش مدتی قبل در عالم رویا سراغ امام حسین (ع) را گرفتم، به اردوگاه آن حضرت (ع) رفتم و از اصحاب ایشان سراغ خیمه حضرت (ع) را گرفتم. نزدیک خیمه شدم و از فردی که از خیمه آقا محافظت می کرد اجازه ورود خواستم آن شخص گفت: آقا هیچ کس را به حضور نمی پذیرند، ناراحت شدم و دوباره گفتم: فقط یک سئوال از ایشان دارم. او گفت: هر سئوالى داری آن را مکتوب بنویس تا از آقا برایتان جواب بگیرم. ....من در برگه ای خطاب به امام حسین (ع) نوشتم: آیا من شهید می شوم؟ آقا در جواب نوشتند: بله شما حتماًً شهید می شوید. _حال که مطمئن شدم به شهادت می رسم؛ دوست دارم بیشتر زنده بمانم تا در جنگ خدمت بیشتری کنم. حاج بصیر در این دنیا به معرفت شهدا رسیده بود و آرزو می کرد؛ بماند و در راه خدا جهاد کند تا ذخیره و اندوخته بیشتری برای آخرت کسب كند. راوی: سردار حاج کمیل کهنسال 🗓 دوم اردیبهشت ۱۳۶۶ - سالروز شهادت سردار بی ادعای لشگر ۲۵ کربلا، حاج حسین بصیر - عملیات کربلای ۱۰ - منطقه ماووت عراق رفتند تا مابمانیم 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇یاد شهدا غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175 دعوت کنید آدرس رانشر دهید
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| 🎙 صوت کمتر شنیده شده شهید حاج قاسم سلیمانی: ما به مردم قول دادیم ببریمشان کربلا. ولو اینکه با دادن خونمان باشد... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
💠💠 بعدِ دوماه، اومد خونه؛ بعد از سلام و احوالپرسی گفت: بیست روز مرخصی گرفتم که دیوار خونه رو درست کنم. روز اول آجر ریخت، روز بعد هم دور تا دور دیوار حیاط را خراب کرد که یکی از بچه‌های سپاه آمد دنبالش. رفت بیرون و زود اومد. گفت: کار مهمی پیش اومده، باید برم. خونسرد گفتم: خب عیبی نداره؛ برو، ولی زود برگرد. صداش مهربانتر شد، گفت: توی شهر کارم ندارن. میخوام برم جبهه. حسابی ناراحت شدم. گفتم: شما میخوای منو با چند تا بچه‌ی قد و نیم قد، توی این خونه‌ی بی‌درو پیکر بذاری و بری؟! حداقل همون دیوار درب و داغون خودش رو خراب نمیکردی. خندید و گفت: بهت قول میدم که حتی یک گربه روی پشت‌بام این خونه نیاد. نگاه کن، من از همون اول بچگی و از همون اول جوانی که تو روستا بودم، هیچوقت نه روی پشت‌بام کسی رفتم، نه از دیوار کسی بالا رفتم، نه به زن و ناموس کسی نگاه کردم. الآن هم میگم که تو اگه با سر و روی باز هم بخوای بری بیرون، اصلاً کسی طرفت نگاه نمیکنه، خیالت هم راحت باشه که هیچ جنبنده‌ای تو این خونه مزاحم شما نمیشه، چون من مزاحم کسی نشدم؛ هیچ ناراحت نباش. حرفهاش مثل آب بود روی آتش. وقتی ساکش را بست، اندازه سر سوزن هم نگرانی نداشتم.   راوی: همسر سردار شهید عبدالحسین برونسی ولادت: ۱۳۲۱ شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۳ شادی روحش صلوات ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
یکی از روزها که شهید پیدا نکرده بودیم، به طرف «عباس صابری» هجوم بردیم و بنا بر رسمی که داشتیم، دست و پایش را گرفتیم و روی زمین خواباندیم تا بچه ها با بیل مکانیکی خاک رویش بریزند. کلافه شده بودیم. شهیدی پیدا نمی شد. بیل مکانیکی را کار انداختیم. ناخنهای بیل که در زمین فرو رفت تا خاک بر روی عباس بریزد، متوجه استخوانی شدیم که سر آن پیدا شد. سریع کار را نگه داشتیم. درست همانجایی که می خواستیم خاکهایش را روی عباس بریزیم تا به شهدا التماس کند که خودشان را نشان بدهند، یک شهید پیدا کردیم. بچه ها در حالی که می خندیدند به عباس صابری گفتند: بیچاره شهیده تا دید می خواهیم تو رو کنارش خاک کنیم، گفت: فکه دیگه جای من نیست، باید برم جایی دیگه برای خودم پیدا کنم و مجبور شد خودشو نشون بده...  . عباس در روز ۷ محرم مصادف با 5/3/1375 همچون مولایش ابوالفضل العباس(علیه السلام) با دست و پاهای قطع شده و صورتی در داغ شقایق سوخته بر اثر انفجار مین در منطقه عملیاتی والفجر یک (فكه) در حین تفحص شهدا به شهادت رسید. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
کار هر شبش بود. با این که از صبح تا شب کار و درس داشت و فعالیت می‌کرد، نیمه‌های شب هم بلند می‌شد نماز شب می‌خواند. یک شب بهش گفتم: «یه کم استراحت کن. خسته ای.» با همان حالت خاص خودش گفت: «تاجر اگه از سرمایه‌اش خرج کنه، بالاخره ورشکست میشه؛ باید سود بدست بیاره تا زندگیش به چرخه، ما هم اگه قرار باشه نماز شب نخونیم ورشکست میشیم.» ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
35.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 قسمت ‌هجدهم 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇یاد شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175 دعوت کنید آدرس رانشر دهید
هدایت شده از عفاف و حجاب
🔻از کجا رسیدیم به کجا/ نامه یک شهید به همراه فیش واریزی ۴۰۰۰ تومان پول به حساب دولت در زمان جنگ با عراق 🔹شهید امیر مقدم: حلال کنید... امروز پای خاکریز، دو تا از گلوله‌های آرپی‌جی به هدف نخورد، حقوق این ماهم حلال نیست، ببخشید. ‌