یک سرو رشید میشوم میدانم
گلبانگ نویـد می شوم میدانم
بگذار ریا شود ولی می گویم:
یک روز شهید میشوم میدانم
محمدحیدری
هدایت شده از چهارشنبههایشهدایی
14.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید | خاطره گویی مادر شهید فرامرز بهروان...
#دیالوگ :
مادر:بهش گفتم یکم استراحت کن گفت. شهید:الان وقت استراحت نیس.
مادر:پدرش گفت اگر شهید شدی دنبالت نمیام.
شهید:جنازه من بر نمیگرده که شما بیاین دنبالش.
مادر:۳۶ساله من چشم انتظارشم.
ادامه...
#دیدار _شماره_۱۰۹
واحد شهدا | هیئت محبان اباالفضل العباس علیه السلام-محفل فدائیان ولایت
eitaa.com/mohebandez
eitaa.com/shahidvelayati
eitaa.com/shohada_mohebandez
eitaa.com/jahadi_mohebandez
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
@shahidvelayati
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غرق دنیا شده را جام شهادت ندهند...
@shahidvelayati
اینهمه عه فضای معنوی و نور بالا زدن شهدا گفتیم، یه بارم بزنیم تو جاده خاکی شوخی و خنده هاشون رو روایت کنیم. می گن یکی از بچه ها شر بازی در آورده بود حسینم بسته بودش به درخت، چشماشو هم ظاهراً بسته بود. یه بشکه بیست لیتری آب رو خالی کرده بود سرش، می گفت این بنزینه میخوام آتیشت بزنم. انقد کله خراب بازی در می آورد که اون بنده خدا هم باورش شده بود که الان قراره تو آتیش قهر حسین بسوزه😂😂
#خاطرات
@shahidvelayati
شهید حسین ولایتی فر
اینهمه عه فضای معنوی و نور بالا زدن شهدا گفتیم، یه بارم بزنیم تو جاده خاکی شوخی و خنده هاشون رو روای
دلمون تنگ شده واسه اون خنده های عه ته دل.
😔😔
شهید حسین ولایتی فر
اینهمه عه فضای معنوی و نور بالا زدن شهدا گفتیم، یه بارم بزنیم تو جاده خاکی شوخی و خنده هاشون رو روای
این عکس با خاطره بالا فرق می کنه.
شهید حسین ولایتی فر
اینهمه عه فضای معنوی و نور بالا زدن شهدا گفتیم، یه بارم بزنیم تو جاده خاکی شوخی و خنده هاشون رو روای
بعضی وقتا، بعضی نیروها انقدر تخص بازی در میارن، که باعث می شن مربی و مسئول جلسه دست به همچین ابداعاتی بزنه😂😂
استاد رام کردن بچه های شر بود. تو تنبیه های تربیتی هم سبک مخصوص خودشو داشت☺️
گفت تو اردوها وقتی بچه ها شر بازی در میآورند و حرف گوش نمی دادن، یا یکمی اداکلن¹ بهشون می زد یا اینکه با ماساژور² ماساژشون میداد...
« تو اردو با یکی از بچه ها دعوام شد و برگشتم بهش فحش دادم. حسین هم شنید. اینجا دیگه نه خبری از ادکلن بود نه ماساژور..
گفت برو تا اطلاع ثانوی جلو چشمام آفتابی نشو، برو که نمی تونم ببینمت.
#تنبیه_محبت
این عه همه تنبیه هاش
بدتر بود..»
۱-ادکلن تو ادبیات بچه بسیجی ها یعنی اسپری فلفل☺️
۲-ماساژور هم طبق همون ادبیات یعنی شوکر😁
#خاطرات
@shahidvelayati