#ڪربلا
گفتيم عشق را
بهـ صبورۍ دوا ڪنيم،
هر روز عشق بيشتر و
صبر
ڪم تر است...
#وخدارحمڪنداینهمہدلتنگۍرا💔
@shahidwn _🌿
+ غسلـها ...
كفنـها ...
ثم جلس وحـيداً ...
يبكيهـا ...
بعدها همس في لحـدها:
زهــراء..؟!
أنا،علي..!
@shahidwn _🌿
#غمدنیایتبرایمن💔
.
از آن روز که عرش بر زمین افتاد...
یاس پرپر شد...
کمری خمیده شد...
پسرکی ساکت شد...
💔
از آن روز که صورت فاطمه کبود شد...
اشک های حسن روان شد...
چادری به خاک نشست...
پسری بر خاک تکیه داد...
💔
خاک های مدینه شرمنده شدند...
دوست دارند از آنجا بروند تا نبینند حســـــــــــــ<ع>ـــــــــن را...
که وقتی...
از کوچه عبور میکند...
اشک هایش ریزان است...
بروند و نبینند کریم اهل بیت را که دست بر دیوار میگیرد و ناله ی یا اُمّاه سر میدهد...
به راستی حسن چه دردی کشیده است...
.
.
💔حسن جانم...
السلام علیک یا غریب مدینه...
یا حسن ابن علی...
.
@shahidwn _🌿
#مداحےبااشک💔
.
پنجره و کبوترا با من...
ضریح و ایوون طلا با تو...
.
خلوتی صحن بقیع با من...
شلوغی کرب و بلا با تو...
.
غریبِ در وطن شدن با من...
شهیدِ بی کفن شدن با تو...
.
تو خونه دست و پا زدن با من...
تو قًتْلْگاه دست و پا زدن با تو...
.
غریبِ کوچه ها شدن با من...
غریبِ کربلا شدن با تو...
.
دیدنِ مادر روی خاک با من...
دیدنِ خواهر روی خاک با تو...
.
السلام علیک یا کریم؛ یا غریب؛ یا..........
یا حسن ابن علی...
.
💔چقدر برادرانه هوای خانواده را داشتند...
حسن شبیه مادر غریب
و
حسین شبیه پدر در خون...
.
@shahidwn _🌿
🌹بسمه تعالی 🌹
.
8⃣ قسمت هشتم...
.
نای سوخته...
.
در بیمارستان هم چند تا از بچه ها مشغول تدارکات بودند...
پزشک باید برگه ای را امضاء میکرد تا علی را از پزشکی قانونی ببرند...
با کُلی تماس و دَوَندگی بالاخره قرار شد حاجی یک سری از بَر و بَچه ها رو برای گرفتن امضاء پیش دکتر بفرستند...
شاید جز برای دوستان علی
برای کسی مهم نبود که برگه در ساعت ۲ نیمه شب امضاء شود یا صبح در وقت اداری!!!
شکر خدا تلاش آقایان به نتیجه رسید؛ یک آمبولانس و یک تویوتا آورده بودند تا بدن علی را به غسالخانه ببرند...
_ مامان پاشو!! نماز صبحه ؛ میدونم بیداری ؛ دستت و بده به من مامان؛
یا علی...
مادر بلند شد...
_ اللّه اکبر...
صدای گریه تمام اتاق را پُر کرده بود...
طولانی ترین نماز صبح...
یک ساعت و نیم گذشت...
و بازهم صدای گرفته ی علی...
_ قبول باشه حاج خانم...
دوستانش هم خواب به چشم نداشتند؛ چشم ها از فرط بی خوابی و گریه بدجوري پف کرده بود؛ با این وجود فکر کار های خاکسپاری و مراسم حتی فکر خواب را هم از سر به در میکرد...
.
کم کم با آمدن صبح همه و همه آمدند...
خیلی شلوغ شده بود...
باید ماشین به طرف غسالخانه می رفت_ بیش از دوسال و نیم گذشته بود از شبی که در خیابان تهرانپارس ؛ آسفالت چهار راه سیدالشهداء ؛ زمین خیس از خون سرخ جوانی شده بود که به عشق لبخند رهبرش با چهره ی همیشه متبسم و کلام دلنشین همیشگی آمد ولی...
ولی طنین صدایش...
در تاریکی و ظلمتِ آسمان آنجا ناتمام ماند و این صفحه از زندگی او که در شب نیمه ی شعبان ۱۳۹۰ نوشته شود بود _ آغاز شمارش معکوس عمر او کوتاه شد و امروز این شمارش به پایان رسیده بود...
_ نگیر آقا جان...!! نگیر! فیلم نگیرید!!! زبونمون مو درآورد...
نمی گذاشتند از پیکر شهید فیلم بگیرند؛ یک عده می گفتند بگیرید ؛ یک عده ميگفتند نه!!!
اصلا همه چیز گیج کننده شده بود...
.
.
🌙 ادامه دارد...
.
@shahidwn _🌿
مداحی مدیا
🌹بسمه تعالی 🌹 . 8⃣ قسمت هشتم... . نای سوخته... . در بیمارستان هم چند تا از بچه ها مشغول تدارکات بودن
دست هایم به نوشتن نميرود...
شهادتش را بر کاغذ بنویسم...
.
علی...
شهید شد و باورش هنوز برایمان سخت است...
.
و اشک هایم سخت میکند...
کار را...
💔💔💔
هدایت شده از افتخارات جمهوری اسلامی
قابل توجه کارشناسان و صاحب نظران فرهنگی
♦️پژوهشهای #پویش_حجاب_فاطمے
🔻شکستن خط تهاجم دشمن🔻
🔰شاید همه فتنه های سال ۸۸ یا همین فتنه های ۹۶ را به یاد داشته باشند.
⚠️فتنه گران مدت زیادی آرامش را از شهرهای مختلف گرفته بودند و ورود نیروهای انتظامی هم فقط می توانست کمی التهابات را کنترل کند اما چیزی که در نهایت توانست سفره فتنه را جمع کند و جرات را از فتنه گران بگیرد، ورود مردم به عرصه و راهپیمایی علیه فتنه گران بود
☝️به این شکل، تکنیک مهندسی اجتماعی دشمن برای دامن زدن به آشوب شکسته شد.
♻️تا قبل از آن، دشمن فضا را طوری مهندسی کرده بود و با عملیات رسانه ای طوری به فتنه گران القا کرده بود که آنها خیال می کردند عده زیادی از مردم طرفدار آنها هستند اما به محض مشاهده ورود مردم به عرصه تقابل با آنها، جرات و جسارت از آنها گرفته شد و میدان را خالی کردند.
✅برای خارج کردن جریان مروج بد حجابی از عرصه جامعه نیز نیاز به یک موج مردمی است.
❗️اما نه موجی به شکل راهپیمایی های مقطعی، بلکه موجی که دائم در فضای عمومی جامعه در جریان باشد.
✳️این موج، توسط سازکارهای پویش فاطمی در حال شکل گیری است.
🌀ادامه توضیحات در روزهای آینده
[ شاید غریبترین واژه این روزهای مدینه
"علی" باشد...]
#غریب_اقام
#یکمیحرفبزنعلینمیره
@shahidwn _🌿
#مداحےفاطمیه
💔
هنوز چیزی نگذشته از زندگیمون
که میری!
میشه این دَم آخری از علی رو نگیری؟
عزیزِدلم...
یه چیزی بگو لااَقل...
یکم با علی حرف بزن...
چی میشد توی کوچه ها...
َمَن و جای تو میزدن...
مَرو فاطمه...
فاطمه...
فاطمه جان...
💔
فدای نگات بمیرم برات...
بمیرم برای زخم پهلوت...
تو میری ولی...
چجوری علی...
بسازه برای تو تابوت...
.
@shahidwn _🌿
#نوایغصه...
اللهم ارنی الطلعت الرشيده...
دیگه جونم به لب رسیده...
همه دنیا ازم بریده...
تو اما نه...
🌍
آقا جان بازگرد و بی تابی دلم ؛ آرام کن...
دست کِش بَر سَرَم و دلهره ام ؛آرام کن...
ای من به فدای تکه های قلبت...
بازگرد و دنیایی؛را آرام کن...
🌎
#روایتےبهزیبایےشهادت
.
جنگ که تمام شد تعدادی از بچه ها تصمیم گرفتند بروند مناطق و پیکر دوستانشان را برای خانواده هایشان بیاوردند ؛ قرارشد اولین تشیع جنازه شهدای تازه تفحص شده بعد از جنگ صورت بگیرد و آنها را به مشهد ببرند...💔
۹۸۷ شهید تفحص شده بود و برای اینکه اعلام کنند ۱۰۰۰ شهید، ۱۳ شهید کم بود...
شهید پازوکی گفت: من می روم و یک ساعته ۱۳ شهید می آورم...
همه تعجب کردند که ما اینهمه مدت به زحمت این تعداد رو پیدا کردیم...
و چطور با اطمینان و یک ساعته؟؟؟
مجید پازوکی رفت شلمچه ؛ پشت کانال های نونی شکل روی یکی از تپّه ها ایستاد و گفت:
بچه ها!!! ما داریم میریم زیارت امام رضا؛ ۱۰۰۰ نفر میخوایم با خودمون ببریم...
۱۳ نفر کم داریم هر کسی میخواد با ما بیاد بسم الله...
رفت داخل کانال نونی و بعداز مدت کوتاهی گفت: بچه ها بیاید
رفتیم و دقیقاً ۱۳ شهید از اون کانال بیرون آوردیم...
.
.
* سرهنگ رمضانی
.
@shahidwn _🌿