eitaa logo
شهید هادی ذوالفقاری....♡
468 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
38 فایل
خـوش اومدی رفیـق💚 دع‌ــوت شـده‌ی خـاصِ شهدا هستی..😍🌱 {کانال شهید مح‌ـمّدهادی ذوالفقاری♡} ✅خادم کانال جهت تبادل: ↬ @Ghaf_sin120 ✅ارتباط با مدیر کانال ↬ @Nazanin_hbi ___________ 🌴تاسیس.1400/2/7 ◆ @shahidzoalfaghari
مشاهده در ایتا
دانلود
پنج‌شاخہ‌صلوات‌محمدی‌هدیہ‌ بہ‌روح‌مطهرشهیدابراهیم‌هادی وذوالفقاری 🕊
شهید محمد هادی ذوالفقاری . درروز ولادت امام هادی به دنیا امدن . ولی هر سال روز ها جلو تر میاد و باهم مصادف نمیشه ولی ایشون تو همین روز به دنیا امدن . در روز ولادت امام هادی
💐عیدت مبارک ای هادی هدایت💐 طلبه بسیجی شهید مدافع حرمین عسکرین(علیهم السلام) _ذولفقاری محله شهادت: سامرا محل دفن: وادی السلام ، نجف نائب الزیاره ما باش از نجف...
♥️🌙 ________ شرط عشق جنون است ما که ماندیم . . . مجنون نبودیم...🥀😔 _______ 🌿
شهید هادی ذوالفقاری....♡
#دلتنگی_شهدایی♥️🌙 ________ شرط عشق جنون است ما که ماندیم . . . مجنون نبودیم...🥀😔 _______ #شهی
🦋🎙 _ او همیشه قبل از نماز در آینه خود را می نگریست و محاسنش را شانه می کرد این بار برای مدتی در آینه خیره شد و گفت : داداشی رفتنی شدم ، یقین دارم ساعتهای آخره ... اینو که گفت پشتم تیر کشید ، مطمئن بودم که این پیش بینی های محسن درست از آب در می آید ، حاج احمد متوسلیان بیسیم زد و گفت برید کمک عباس شعف ، اوضاعش بی ریخته . کار آنقدر سخت شده بود که در نهایت حاج احمد مجبور شده بود محسن وزوایی علمدار رشید خود را برای حل مشکل گردان میثم که نیروهای آن از همه سو زیر آتش شدید توپ خانه قرار گرفته بودند روانة خط مقدم کند . با روشن شدن هوا ، اوضاع منطقه بسیار خطر ناک تر از ساعت های اولیة حمله شد ؛ چرا که هواپیما های دشمن بر فراز غرب کارون و سر پل تصرف شده توسط تیپ 27 محمد رسول الله به پرواز در آمده بودند و نیروهای در حال تردد را بمباران می کردند محسن همچنانا برای رهایی گردان میثم در تلاش بود که گلوله توپی در کنار او منفجر شد . یکی از نیروهای پیام تیپ 27 می گوید : «از پشت بیسیم شنیدیم غباس شعف فرمانده گردان میثم می خواهد با حاج احمد صحبت کند .»  حاج همت گفت : «احمد سرش شلوغ است کارت را به من بگو » عباس شعف گفت : « نه ! باید مطلب را به خود حاجی منتقل کنم » همین موقع حاج احمد گوشی بیسیم را از همت گرفت . صدای شعف را شنیدم که می گفت : « حاجی ... آتیش سنگینه ... آقا محسن ... » صدای گریه اش بلند شد و دیگر نتوانست حرف بزند دیدم توی صورت سبزه حاج احمد موجی از خون دویده است . گوشی بیسیم را توی مشت خود فشرد . چشمان حاجی به اشک نشست یک نفس عمیق کشید و زیر لب گفت : « محسن ، خوشا به سعادتت ! »‌ _
میگفت من زشتم ...💔 اگر شهید بشم‌ یکی نیست برا ما پوستر درست کنه 🥀 💚 🥀 ...♡
[🔊👁‍🗨] گوهر یک زن درحیاوعفت اوست ☝️ سعی کنید سربه زیر باشید... اگر با نامرحم زیاد وبی دلیل صحبت کنید حیا و عفت از دست میرود 🥀 💚
6.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای جانم 💚 . دروغش کفاره داره ولی ما قسم می‌خوریم ....