~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
🍁علی خواب دیده بود شهید میشود. صبح که بیدار شد حال هوای عجیبی داشت. رفت توی میدان مین منطقه خیبر و شروع کرد و خنثی کردن مین های والمری. ۷۰۰- ۸۰۰ مین را خنثی کرده بود. جورابش را هم در آورده بود و چاشنی های شان را ریخته بود داخل آن. مطمئن بود شهید میشود.
🍁می گفت: وقت #اذان شد. مردد بودم نمازم را بخوانم یا بقیه کار را تمام کنم. پیش خودم گفتم: بگذار این چند تا مین را هم تمام میکنم، بعد میروم سر وقت #نماز.
همان موقع پایش رفت روی مین.
تمام چاشنیهای داخل جوراب هم منفجر شد. پایش قطع شد و تمام بدنش هم زخمی؛ اما شهید نشد.
🍁می گفت: چون نمازم را اول وقت نخواندم، از شهدا جا ماندم.
شهید#علی_محمودوند♥️🕊
📚یادگاران، ج ۳۰
می گفت: جان متخصص راتخصصش میگیرد، مثلا شناگرتوی دریا خفه میشه، برق کار رو هم برق میگیره،یکی ازبچه ها پرسید پس شما هم میری روی مین؟!
خندید...
فرمانده با اخلاص گروه تفحص شهدا لشکر ۲۷ محمد رسول الله صلوات الله علیه
سردارشهیدحاج#علی_محمودوند🕊🌹