#سلام_بر_ابراهیم🕊
#متن_خاطره
🌷 همراه با شهید ابراهیم هادی به سمت مقر سپاه میرفتیم تا وسایل لازم را برای رزمندگان تحویل بگیریم. صدای اذان ظهر که آمد، ماشین را در مقابل یک مسجد نگه داشت. گفتم: آقا ابراهیم، بیا زودتر بریم مقر، همونجا نماز رو میخونیم. ما که بیکار نیستیم. داریم کار رزمنده ها رو انجام میدهیم. این هم مثل نمازه. با لبخندی بر لب نگاهم کرد و گفت: تموم این کارها بازیه. هدف از جنگ و جبهه و...اینه که نماز زنده بشه.
هدف تمام کارهای ما اینه که ما عبد خدا و اهل نماز اول وقت بشیم. انشاءاللّه اثر اهمیت به نماز اول وقت رو تو زندگی خودت میبینی.
🌷شهید ابراهیم هادی
#متن_خاطره
🌷 یک بار دیدم دارد دنبال چند طلبه میگردد تا با کاروان به مشهد بفرستد. گفتم: بابا برای چی طلبهها رو میخوای بفرستی مشهد؟ گفت: برای کاروان مناطق محروم!گفتم: چطور؟ گفت: نمیخوام فقط برن یه زیارتی بکنن و بعدش هم بیفتن به خرید. میخوام یه سری طلبهی خانوم و آقا پیدا کنم و مسئول هر ۱۵ تا ۲۰ نفر یکی از این طلبهها باشه. اونا با آیه و حدیث باهاشون صحبت کنن و روی مسائل اعتقادی و مذهبیشون کار کنن، به خصوص بحث ولایت فقیه! بعد از چند وقت، ستاد زیارت اهالی مناطق محروم کشور را برپا کرد و خودش عهدهدار کاروانهای زیارتی شد. هر سال از مناطق محروم، کاروان نسبتاً بزرگی راه میانداخت و با همان شیوهای که گفته بود، حدود پنج هزار نفر از اهالی
مناطق محروم را به پابوس آقا میبرد.
📚شاهرگی برای حریم، شهید محمد رضا اسداللهی، ص۲۷
شهید#محمدرضا_اسداللهی🕊🌹
#متن_خاطره
🌷 شهید حسین پور جعفری میگفت: روزی در منطقه ای در سوریه، حاجی خواست با دوربین دید بزنه، خیلی محل خطرناکی بود، من بلوکی را که سوراخی داشت بلند کردم که بذارم بالای دیوار که دوربین استتار بشه، همین که گذاشتمش بالا تک تیرانداز بلوک رو طوری زد که تکه تکه شد ریخت روی سر و صورت ما! حاجی کمی فاصله گرفت، خواست دوباره با دوربین دیدبزنه که این بار گلوله ای نشست. کنار گوشش روی دیوار، خلاصه شناسایی به خیر گذشت. بعد از شناسایی داخل خانه ای شدیم برای تجدید وضو احساس کردم اوضاع اصلا مناسب نیست، به اصرار زیاد حاجی رو سوار ماشین کردیم و راه افتادیم. هنوز زیاد دور نشده بودیم که همون خونه در جا منفجر شد و حدود هفده تن شهید شدند! بعد از این اتفاق حاجی به من گفت: حسین امروز چند بار نزدیک بود شهید بشیم اما حیف...
📚 شهید قاسم سلیمانی