eitaa logo
عنایات شهدا 🌷
1.1هزار دنبال‌کننده
131 عکس
10 ویدیو
0 فایل
لطفا عنایات شهدا و نحوه‌ی آشنایی با رفیق شهیدتون رو برامون بفرستید ❤ ️👇👇 @Modafeaneharaam_ad ادرس کانال👇 👇 http://eitaa.com/joinchat/262930453Cc15f263649 آری... شهدا زنده‌اند...🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
امسال وقتی ازشبکه قرآن برنامه تحویل سال ازحرم امام رضا ع رامیدیدم بی اختیارخیلی برای غربت این روزهای حرم امامان گریه کردم😔 وناراحت بودم که زائر ندارن،شب که خوابیدم خواب دیدم سوار هواپیماهستم وبغیر من فقط یه جوان که لباس خاکی پلنگی داشت بود گفتم شما کی هستید⁉️ گفت من حامدبافنده ام، ! گفتم کجامیخاهیم بریم؟گفت من میخام ببرمتون زیارت باتعجب گفتم منکه بلیط نگرفتم😳 نگاهی به عقب کرد وگفت اشکال نداره شماتابرسیم فقط صلوات بفرست🍃. همین موقع بودکه همسرم برای نمازشب بیدارم کرد،فقط تایادم نرفته بود زودی اسم ایشون راروی کاغذنوشتم که یادم نره،صبح که سرچ کردم دیدم ایشون مدافع حرم بودن💔 راهشون پررهرو و روح مادرشون شاد🕊
سلام نمیدونم اینم حساب میشه یانه اما من یه شب خواب دیدم ک عکس یه جوون روبهم نشون دادن وگفتن ک این شهید شده🕊 صبح ک ازخواب بیدارشدم همین طوری ک کانالای ایتا روبالاوپایین میکردم عکس یه جوون رودیدم ک نوشته بود شهیدمسعودعسگری شایدباورتون نشه این دقیقا همون جوونی بود ک توخواب بهمون نشون داده بودن باهمون چهره معصوم ولبخندش❗️.راستش من اصلا خبرنداشتم ک این جوون شهید شده تا قبل ازاون خواب عکسشم هیچ کجاندیده بودم.میدونید رفتم اینترنت سرچ کردم.سال ۹۴شهیدشده بود💔باخودم فکرمیکنم بعد این همه سال .چرا الان .ب یه روحانی خوابمو گفتم .اونم گفت این اتفاقی نیس.این شهید یه پیامی براتوداشته.راستش.هنوزگیجم😞زندگی نامشم خوندم اما هنوز نمیدونم چی ازم میخواد.ببخشید طولانی شد یاعلی🤚
مسیح کردستان شهید محمد بروجردی
عنایات شهدا 🌷
مسیح کردستان شهید محمد بروجردی
مشکلی داشتم... که همون ایام توفیق شد و رفتن راهیان نور... تو ماشین سه بار جامو عوض کردن... تا آخرش جایی نشستم... عکس شهدا رو شیشه ها ماشین گذاشته بودن.... روشیشه بالای من یه عکس از یه شهید به اسم مسیح کردستان گذاشته بودن... منم تعجب کردم... مسیح!!! کردستان...!!! 😐🤔 خلاصه گذشت و رفتیم خیلی جاها رو دیدیم و.... بهتر بگیم گم شدیم تو فضای اونجا... کم کم شروع کردم به گلایه و اینکه من رفیق شهید میخوام چکار... وقتی فقط نگاه میکنن... کاریمون ندارن 😒 تو ماشین چشمم خورد به لبخند این شهید... دیدمش... تو دلمش باهاش حرف زدم یکمم متلک که دلم خنک شه... 😐 تو ذهنم گفتم تو شهیدی!؟ انگاری به دلم جواب داد آره شهیدم! گفتم میتونی مشکل منو حل کنی!؟ گفت اگه بخوای چرا که نه... گفتم پس بسم الله... اینه مشکلم... همون لحظه که داشتم از مشکلم حرف میزدم... گوشیم زنگ خورد و اون مشکلی که داشتم با همون تماسم برطرف شد... مشکل که میگم... مشکل بزرگی بود ها... در حد آبرو و زندگی... 😐 ازون به بعد شدم رفیقش... مخلصشم هستم... 😎💙🇮🇷
من خواستم برم سفر اربعین🌹 گفتن پاسپورت ها رو بیارید بردیم دادیم دو روز سه روز چهار روز گذشت گفتن بیایین ببرید خبری نیست ویزا نمیدن ببرید تهران اینجا مشکلی پیش اومده ویزا صادر نمییشه هممممه رفتن گرقتن منم مث بقیه رفتم پاسپورتم تحویل گرفتم که بیام دوتا دوستام دیدم گفتن پس چیکار میکنی⁉️ گفتم هیچ کسی هست الان میبره تهران دو سه ر وز دیگه ویزا میدن میارن با خودشون گفتن خب پاسپورت مام بده حالا اینام اولین باره میخان برن گفتم که خب باشه بدید بش بدم دادم دوستم رفت تهران ویزا بیاره دو روز سه روز گذشت یهویی گفتن ویزا میدن شهرمون پاسمورتا مجددا بیارید همه بردن زود هم گرفتن و زودم رفتن❗️ برا ما قرار از تهرون بیاد چهار پنج روز دیگم گذشت خبری نشد اینام زنگ رو زنگ همه رفتن ویزا چی شد گفتم نمیدونم خب دادم تهران هروقت اومد خبرتون میکنم هی منم زنگ به رفیقم میزدم چی شد میگفت ندادن دوباره فرداش اینا زنگ به من روزی سه نوبت روزی سه نوبت من میگفتم شرمنده نیومده دیگه چهار روز مونده بود به اربعین آبروم داشت میرفت خصوصا اینام برا بار اولشون بود با دسته گل من ممکن بود نرن😓 گفتیم یه رویی بزنیم به حاج حسین همدانی گقته بود برام نماز بخونید من براش میخوندم گاهی براش نماز خوندم📿 بش گقتم داشتان اینه و ویزا نیومده محبتی کن اگه راهی داره مارو شرمنده نکن😞 حرفم که تموم شد چند دقیقه بعد زنگ زدن گفتن حرکت کنید بیاسید لب مرز ویزا رو اوردن لب مرز رفتیم گرفتیم و رفتیم اربعین
عنایات شهدا 🌷
من خادم الشهدا هستم . یه روز نشسته بودم دیدم گوشیم زنگ خورد دیدم از مسئول خادم شهدا بود گوشی رو برداشتم گفتن یک دوره ۴ روزه دارین برای مشهد منم گفتم با خانواده مشورت میکنم تا شب زنگ میزنم با خانواده که مشورت کردم اجازه رفتن بهم دادن . یکی دو روز مونده به مشهد رفتنم گوشیم دادم دختر همسایمون گفتم چند آهنگ حامد زمانی برام دانلود کن که میخوام برم مشهد با بچه ها گوش بدیم🎵 داشت آهنگ دانلود میکرد یه لحظه گفت این آهنگ حامد زمانی هست درباره ابراهیم هادی خونده ( اون موقعه من اصلا ابراهیم هادی رو نمی‌شناختم) گفتم دانلود کن ولی من اصلا نمی‌شناسمش حالا شاید به دردم بخوره برام دانلود کرد . ما راهی مشهد شدم و کلاسهامون رو گذروندیم شب آخر بود داخل اتوبوس لامپا همش خاموش کرده بودن واکثر بچه ها خواب بودن حدود ۹ نفری بیدار بودیم فرماندمون اومد آخر اتوبوس و گفت امشب میخواییم با شهدا ارتباط بر قرار کنیم و گفت با شهید ابراهیم هادی میخواییم ارتباط برقرار کنیم🌹 و بعد گفت بچه ها اگه خاطره ای از شهدا دارین تعریف کنین یه از خادمین شهدا که همشهری ما نبود ( داخل اتوبوس از چند تا شهر بودیم) با گریه شروع کرد به تعریف کردن خاطره گفت:« من مدرسه میرفتم که یک سال تصمیم گرفتم که برای ابراهیم هادی تولد بگیرم و رفتم کیک سفارش دادم ولی پول نداشتم به دوستام گفتم هر کس هر چقدر میتونه پول بیاره برای کیک گفت دوستام پول آوردن ولی اون قدری که پول لازم داشتم جمع نمیشد گفت به مدیر مدرسمون هم گفتم کمکمون کن گفت به ربطی نداره خودتون برید بخرید. و گفت نشستم خودم تنها کلی گریه کردم گفتم خدایا خودت کمکم کن تا بتونم پول این کیک رو بدم😞 و یه تولدی برای شهید ابراهیم هادی بگیرم. گفت بالاخره پول کیک جور شد و رفتم قنادی که حساب کنم به صاحب قنادی گفتم اومدم کیک رو تحویل بگیرم و پول رو حساب کنم گفت صاحب قنادی بهم گفت خانم حساب شده❗️ من با تعجب گفتم من که حساب نکردم پس کی حساب کرده گفت یه آقایی اومد حساب کرد رفت و من بی اختیار عکس که تو گوشیم بود نشونش دادم و( میخواستم بگم که برای این کیک سفارش دادم که) گفت خانم این همون آقا بود که اومد کیک رو حساب کرد رفت»😳‼️ بعد که تعریف کرد دیگر نتوانستم او را آرام کنیم تا چند ساعت فقط گریه میکرد😭😭 همه‌ی ما تعجب زده شده بودیم و گریه میکردیم بعد فرماندمون گفت که بچه ها بیاین تا قرآن باز کنیم ببینیم ابراهیم از ما چه خواسته دارد و قرآن را داد به همون دختر که خاطره ابراهیم تعریف کرد گفت قرآن را باز کن قرآن رو تا باز کرد اولین کلمه نوشته بود😭😭 تا چند لحظه حرف نمی زدیم فقط نگاه هم دیگه میکردم و اشک میریختیم و من یه لحظه یادم اومد به اون آهنگی که دختر همسایمون دانلود کرد گفتم بچه ها من یه آهنگ دان کردم درباره شهید ابراهیم هادی بزارم گوش بدیم همه موافقت کردن و آهنگ رو گذاشتم🎶 و همه گوش دادن همون موقعه بود که فهمیدم آهنگ شهید ابراهیم هادی اتفاقی دانلود نشده بود و من اون شب تا صبح تو فکر این شهید بیدارم بودم وقتی دیگه برگشتم از مشهد شد رفیق شهید من❤️. یه شب خوابیدم گفتم ابراهیم همون موقعه که خودت میخوندی منم بیدار کن ساعت حدود چهار بود انگار یه نفر بهم گفت بلند شو نمازتو بخون🍃 و خیلی سریع بلند شدم و نمازمو خوندم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من قبلا دختری بودم که اصلا حجابشو رعایت نمیکرد و نماز نمیخوند و... ولی چندماه پیش به طور اتفاقی صوت وصیت نامه شهید حججی رو پیدا کردم و وقتی گوش دادم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم😔ولی تغییر نکردم سه ماه پیش هم یه خوابی دیدم که توی جای خیلی قشنگ هستم و بغل دستم یه مسجد خوشگل به اسم صاحب الزمان هست یه مردی که سر نداره ویه لباس سبز پوشیده که روی جیب لباس نوشته شهید مدافع حرم🌿،میاد و بهم یه چیزایی درباره و حضرت زهرا(س) میگه و یه چادر بهم میده و برمیگردن و با دوستاشون میرن بعد از اینکه اون شهید با دوستاشون رفتن من برگشتم و داد زدم که من برای شهدا نذر دارم و چادرمو نشون میدادم💔 من بعد اون خواب شدم یه آدم دیگه و مذهبی و تاحالا نشده یه روز نمازامو اول وقت نخونم ذهنم خیلی درگیر این بود که اون شهید کی هستن و خیلی دوست داشتم بدونم چند روز پیش یه عکسی رو دیدم که مربوط به یه شهید مدافع حرم سرجدا بود و همون لباسی که تو خواب دیدم هم تنشون بود😔 ایشون شهید حججی بودن
عنایات شهدا 🌷
من رفیق شهیدم رو چند وقتیه ک پیدا کردم😊 و تقریبا میشه گفت فقط در حد حرف قبول داشتم😔 و میگفتم یعنی رفیق شهید پیدا کنم یعنی ب من نظر میکنه ؟😳 تویه این فکر ها بودم ک ی هو ب دلم افتاد ک رفیق شهید خودمو انتخاب کنم و کسی جز شهید حججی ب دلم ننشست🌹 بعد حالا بلد نبودم ک رفاقت رو چ جوری باید ادامه داد🤔 خیلی سرچ کردم اما جواب درست و حسابی دریافت نکردم تا اینکه توو یکی از کانال هایی ک داشتم دیدم روش رفاقت با شهدا رو گذاشتن هم صدا هم ب صورت عکس خلاصه من تقریبا ب همون روش ادامه دادم هرچقد نماز اول وقت ،غفیله ،هرکاری میکردم میدادم ب شهیدم 💗.تا اینکه ی روز صبح بعد از نماز صبحم مثل همیشه دو رکعت نماز خوندم تقدیم شهید کردم 🌹گفتم ای شهید اگه وااقعا منو میبینی و حواست بهم هست بیا توو خوابم فقط ببینمت صحت بر این شه ک منو میبینی😔 ، ک خوابم برد دیدم شهید توو ی پیاده رو حالت دراز کش ب پهلو شده و دستشو دراز کرده سمت یه دختر و حالت اینکه نکن این کارو نزار بدنت ب بدن کسی بخوره و مراقب خودت باش رفتم گفتم شهید چی شده انقدر مضطربی 😳 گفتن نگران اون دخترم ک نامحرمی بهش برخورد نکنه و ناراحتم براش تنش ب تن نامحرمی نخوره خیلی مضطرب بود 😔،،،،،،،،، و چندین مرتبه دیگه خوابشو با حالت لبخند زدنش دیدم😊❤️😊 ،،،،،،،، ‌توو زندگینامش خونده‌بودم برای حل گرفتاریش همیشه ب مادرش میگفته براش یاسین یا قرآن بخونه🙂 منم یه گرفتاری داشتم ک حل بشو نبود ب همین سادگیا😔منم ۵تا یاسین نذرشهید حججی کردم( از اون جایی ک کل اتاقمو حدود ۷ تا عکس رفیق شهدمو زدم رفتم با عکسش صحبت کردم ک‌مشکلمو حل کن) از طرفشون بدم ب امام زمان🌹 ۴ تاشو بخونم یکیش رو گرو نگه دارم بعد حاجت روا شدنم بخونم تا فردا شب حل بشه مشکلم (ک میگم عمرا حل نمیشد ب نظر من ) ک ب صورت معجزه فرداشب حل شد😳😳😳😳😳😳😳😳😳معجزه شد واقعا و یک یاسین رو ب همراه یک یاسین هدیه ی دیگه بابت تشکر خوندم واقعا شهدا عند ربهم یرزقونند و در کنارمون هستن ❤️من وااااقعا اعتقاد قلبی کااامل پیدا کردم ❤️شهدا در کنارما هستنداین چشم گناه کار ماست باعث ندیدن اون نور ها میشه 🌸🌸🌸🌸🌸 رفیق شهیدم محسن حججی ❤️