💔
#اربابجان
ما را بخر به خاطر این چند قطره اشک
کاری به غیرِ گریه بلد نیستیم... "#حسین!" 💔
#ما_ملت_امام_حسینیم
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#پروفایل😍
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
💔 #قسمت_نهم در پی شکست سنگین گروهک تروریستی «دولت اسلامی عراق و شام» موسوم به “داعش” در برابر ا
💔
#قسمت_دهم
نخستین حس من از «حاج قاسم» را این خاطره شکل داد که وقتی «حاج همت» ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ در جزیره مجنون درگیر بود و اکثر بچه های لشگر ۲۷ شهید شده بودند، پیش «حاج قاسم» رفت تا یک گروه از رزمندگان لشگر ۴۱ را به کمکش بفرستد و بچه ها را جمع و جور کند؛
«حاج قاسم» در جواب یک گردان نیرو روانه موقعیت لشگر حضرت رسول می کند و وقتی «حاج همت» را می بیند، فرماند عملیاتش را با مامور می کند حاجی را برساند که در راه «حاج همت» شهید می شود.
این را «محمد مهدی» پسر بزرگ سردار سرافراز شهید «حاج محمدابراهیم همت» می گوید، هنگامی که از او و «داود کریمی» تنها پسر سردار سرافراز شهید «عباس کریمی» جانشین بعدی «حاج همت»، می پرسم: نخستین تصویر و حس شما از «حاج قاسم» چگونه شکل گرفت؟
«داوود» گفت: وقتی با سایر فرزندان شهداء به دیدن حاجی رفتیم، یک یک بچه ها را بغل می کرد و سعی داشت بدون این که کسی ما را معرفی کند، بشناسدمان.
وقتی من را بغل کرد گفت: تو حتماً پسر «عباس» هستی؛ خیلی شبیه پدرت هستی. حس خوب و ماندگاری بود که دوست بابا، مرا این چنین شناخت.
#ادامه_دارد
📚 #نرمافزارمدافعانحرم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#قاسم_هنوز_زنده_ست..
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
شهید آیتالله مدنی
شخصیتی داشت که همه ذوب در آن میشدند، ایشان عاشق مردم بود و در برابر فتنهها همیشه صبوری میکرد ولی در برابر بحرانها تا پای جان میایستاد و هیچگاه عقبنشینی نمیکرد.
#شهید_سیداسدالله_مدنی
#دومین_شهید_محراب_تبریز
#سالروزشهادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
#کپےبدونتغییردرعکس
🏴 @aah3noghte🏴
#jihad
#martyr
💔
چون "حقالناس" را
رعایت نمیڪنیم
اعمالمان اثر ندارند ..!
#آیتاللهتحریرۍ
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
#ڪلام_شهـید
وقتی ڪار فرهنگی شروع می ڪنید
با اولین چیزی ڪہ باید بجنگیم
خودمان هـستیم
وقتی ڪہ ڪارتان می گیرد
تازہ اول مبارزہ است
شیطان به سراغتان می آید
#شهیدمصطفی_صدرزادہ🕊
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
#اطلاعیه | تجمع مردمی محکومیت اهانت به پیامبر اعظم و قرآن مجید ▪️زمان: پنجشنبه ۲۰ شهریور ساعت ۱۷ ▪️
💔
✊تجمع مردمی
در محکومیت اهانت به محضر
قرآن کریم و جسارت به ساحت
پیامبر اکرم(ص)
#اصفهان
پنج شنبه ۲۰ شهریورماه ۱۳۹۹
ساعت ۱۷:۳۰ گلستان شهدا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس✨ #قسمت_ششم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے با این ڪہ هنوز ڪلمہ اے از نوشتہ ها را نخواند
💔
✨ #قدیس✨
#قسمت_هفتم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
رستم لب زیرینش را بہ دندان گرفت. بہ دنبال راه گریزے بود تا ڪار بہ فردا نڪشد. ڪشیش سڪوت توأم با تردید او را ڪہ دید گفت:
«اگر بہ پول نیاز دارے من مے توانم مقدارے بیعانہ بہ تو بدهم."
رستم دستپاچہ جواب داد:
«نہ پدر! فعلا بہ پول احتیاج ندارم.»
ڪشیش گفت:
«نڪند بہ من اطمینان ندارید؟ اگر چنین است، کتاب را ببرید و فردا آن را برایم بیاورید.»
ڪشیش تیر خلاص را شلیڪ ڪرده بود؛ امڪان نداشت مرد تاجیڪ ڪتاب را با خود ببرد. او مے دانست باید ڪتاب را در ڪلیسا جا بگذارد.
- "ڪتاب را پیش شما مے گذارم. فردا چہ ساعتے بیایم؟» ڪشیش با آرامش جواب داد: «همین ساعت.»
بعد براے این ڪہ مرد غریبہ را از نگرانے خارج ڪند، گفت: «اگر صحت و قدمت آن اثبات شود، مطمئن باشید ڪہ من با قیمت خوبے آن را خواهم خرید.»
رستم روے جمله ے «با قیمت خوبے آن را خواهم خرید» تمرڪز ڪرد و سعے ڪرد طعم شیرین هزاران دلار پول باد آورده را از همین حالا بچشد.
بہ چنان آرامشے دست یافتہ بود ڪہ مے توانست از همین فردا بہ فڪر خرید بلیط هواپیما بہ تاجیڪستان باشد و همہے رؤیاهایش را محقق ڪند.
ڪشیش ڪہ از جا برخواست، او نیز بلند شد و ایستاد. ڪشیش گفت:
"برای این ڪہ نگران آن دو غریبہ اے ڪہ مے گویے نباشے، از در پشتے ڪلیسا خارجت مے ڪنم."
سپس ورق هاے ڪتاب را در بقچہ گذاشت، آن را گره زد و با احتیاط، داخل ڪشوے زیر میزش قرار داد و آن را قفل ڪرد و ڪلید آن را توے سبب قبایش انداخت. بازوے مرد را گرفت و گفت: «برویم پسرم.»
از اتاق بیرون آمدند. انتہاے سالن، پشت میزے ڪہ پر از شمع هاے نیم سوختہ بود، در فلزے ڪوچڪے قرار داشت ڪہ بہ حیاط پشت ڪلیسا باز مے شد. ڪشیش در خروجے را بہ او نشان داد و گفت:
«برو پسرم، مواظب خودت باش.»
رستم بہ چشم هاے ڪشیش نگاه ڪرد و گفت: «فردا مے بینمت پدر."
ڪشیش گفت: «بلہ! بہ امید خدا پسرم.»
ڪشیش در را بست و بہ داخل ڪلیسا بازگشت. نخست با شتاب شمع هاے روشن داخل محراب را خاموش ڪرد، سپس ڪلید همہے لامپ ها را زد و بہ طرف در خروجے حرڪت ڪرد.
وقتے در ڪلیسا را قفل ڪرد و بہ طرف ماشین شورلت سفیدش رفت، متوجہ دو جوان بور و بلند قدے شد ڪہ جلو آمدند. یڪِ از آن ها پرسید:
«ببخشید پدر، مراسم دعا تمام شده است؟"
ڪشیش بہ آن دو نگاه ڪرد؛ هر دو حدود سے و پنج شش سال داشتند. شلوار جین پوشیده بودند. یڪے ڪت قهوه اے و دیگرے ڪاپشن سیاه بہ تن داشت. هیچ شباهتے بہ مأموران امنیتے نداشتند. گفت:
«بلہ بچہ ها، مراسم دعا بہ پایان رسیده است. گمان ڪنم دیر آمدید.»
جوانے ڪہ ڪاپشن پوشیده بود، پرسید:
«شما در بین مردم یڪ مرد تاجیڪ ندیدید؟"
ڪشیش تبسمے ڪرد و با خونسردے جواب داد:
«ڪلیسا پر از افراد مؤمنے بود ڪہ براے مراسم سخنرانے و دعا آمده بودند. من هرگز چهره هاے تڪ تڪ آن ها را بہ خاطر نمےسپارم.»
همان جوان گفت:
«ما دیدیم ڪہ او وارد ڪلیسا شد، اما ندیدیم ڪہ از آن خارج شود.»
ڪشیش با فلاشر سوییچ، قفل در ماشین را باز ڪرد و گفت:
«به هر حال من نمے دانم از چہ ڪسے صحبت مے ڪنید، اما مطمئن هستم ڪسے داخل ڪلیسا نمانده است.»
سپس پشت فرمان ماشین نشست. از داخل آیینہ دید ڪہ آن ها بہ طرف ڪلیسا رفتند تا احتمالاً گشتے در اطراف آن بزنند. ڪشیش در آن لحظہ نفس آرامے ڪشید؛ نفسے ڪہ چند روز بعد با دیدن دوباره ے آن ها مجبور شد در سینہ اش حبس ڪند.
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس✨ #قسمت_هفتم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے رستم لب زیرینش را بہ دندان گرفت. بہ دنبال
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_هشتم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
میخائیل ایوانف پنج سالہ بود ڪہ همراه پدر ڪشیشش یڪ سال قبل از مرگ مشڪوڪ استالین از مسڪو به بیروت رفت. بیشتر عمرش را زیر نظر پدرش تعلیم دیده بود و علاوه بر زبان روسے، بہ زبان هاے فرانســوے و عربــے تسلط ڪامل داشت.
او پس از سال ها، در سال ۱۹۹۳ بہ مسڪو باز گشت، اما پسرش سرگئے در بیروت ماند.
"ایرینا آنتونوا" همسر ڪشیش، ۶۱ سال داشت. ریز نقش و لاغراندام بود، با صورتے ڪوچڪ و خطوط ریز در روے پیشانے و اطراف چشم هــا و موهاے شرابے ڪوتاه.
آن شب پیراهن آبے با گل هاے سفید مریم پوشیده بود و داشت فنجان قہوه ے ڪشیش را هم می زد و زیر چشـــمے او را زیر نظر داشت کہ روے ڪاناپہ نشستہ بود.
ڪشیش بلوز سورمہ اے آستین ڪوتــاه و بیژامہے آبے راه راه پوشیده بود. روزنامہ "ماسڪوفســڪے نووســتے" جلویش باز بود، اما مثل همیشہ با دقت اخبار و مقالات را نمےخواند و حواسش شش دانگ بہ ڪتابے بود ڪہ امروز بہ طور معجزهآســایے بہ دست آورده بود.
ڪافے بود فردا پروفسور آستروفسڪے صحت و قدمت آن را تأیید ڪند و خودش هم فرصتے بہ دست آورد ڪہ آن را بخواند.
یاد پروفسور ڪہ افتاد، روزنامہ را جمع ڪرد. ایرینــا فنجـــان قہوه بہ دست مقابلش ایستاد. با نوڪ پا پایہ ے میز عسلے ڪوچڪ را حرڪت داد و بہ ڪشیش نزدیڪ ڪرد. فنجان را روے سطح شیشہ اے آن گذاشت خودش روے مبل مقابل ڪشیش نشست. گفت:
"خوب، پس اینطور... بالاخره به گنج واقعے دست یافتے!"
ڪشیش گفت:
"لطفا گوشے موبایلم را بدهید."
ایرینا نگاهے بہ اطرافش انداخت. گوشے موبایل روے ماڪروفر در آشپزخانه بود. دست هایش را روے زانویش گذاشت و بلند شد، گوشے را برداشت و آن را بہ ڪشیش داد ڪہ دستش براے گرفتن گوشے بہ طرف او دراز شده بود. وقتے نشست، پرسید:
"بہ ڪجا مےخواهے زنگ بزنے؟"
ڪشیش دڪمہ ے منوے گوشے را فشرد، در حالے ڪہ دنبال شماره ے پروفسور می گشت گفت: "آستروفڪے"
شماره را گرفت و موبایل را بہ گوشش چسباند. با انگشت گوشہ ے چشمش را مالید و به ایرینا نگاه ڪرد. صداے بوق قطع شد و صداے پروفسور بہ گوش رسید: "بلہ؟"
ڪشیش گفت:
"سلام آستروفسڪے (یــورے الڪساندرویچ)، میخائیل(رامانویچ) ایوانف هستم."
- سلام پدر، شب بخیر!
- شب بخیر پروفسور خبر خوبے برات دارم.
- لابد پاے یڪ نسخہ خطے دیگر در میان است!
- بلہ یڪ نسخہ منحصر بہ فرد ڪہ احتمالا مربوط بہ قرن ششـم است.
- درست شنیدم؟ گفتے ... قرن ششـم؟
-بلہ گــمان مے ڪــنم تــاریخ روے ڪتــاب همــین بــود، اوراق ڪتــاب از ڪاغذ هاے پاپیروس مصرے و پوست حیوان و مقدارے هم ڪاغذ هاے رنگ و رو رفتہ ے قدیمے است. البتہ من آنقدر ذوق زده بودم ڪہ با دقت بیشترے نگاهشان نڪردم. ترسیدم آورنده ے ڪتاب بہ ارزش واقعے آن پـی ببرد.
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
💔
وَاكْشِفْ غَمّى... ياواحِدُ يااَحَدُ ياصَمَدُ...
و غم دلم را محو كن..
اى يگانه، اى يكتا، اى بى نياز...
#صحیفه سجادیه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
🔷👆حمایت استاد رحیم پور ازغدی از حجتالاسلام والمسلمین #پناهیان
❎ منتظر حملات شدید این جماعت علیه استاد رحیم پور ازغدی هم باشید!
❇️ آیا می توانند بگویند ایشان #عدالت_خواه نیست؟!
✅ #روانبخش
#نشر_حداکثری
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
" #بهشتی فئودالزاده و سرمایهدار است. او در شمال تهران منزلی دارد که فاصله درب ورودی آن با ساختمان به ۲۰دقیقه پیادهروی نیاز دارد!"😏
و...
این روزها چقدر آدم یاد این تهمتهایی که به شهید بهشتی میزدند میافتد!
البته مهم نیست چون پای دین و اصلاح جامعه ایستادن هزینه دارد...
#پناهیان
👤 علیرضا گرائی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
شعار «بهشتی، طالقانی رو تو کشتی» از کجا آمد؟!
👈سیدعلیرضا بهشتی:
مسعود رجوی و عدهای دیگر به دیدن آقای بهشتی می آیند. در آن جلسه صحبت شان این بود که ما احساس میکنیم بعد از مرحوم آیتالله طالقانی، میتوانیم با شما همکاری داشته باشیم.
آقای بهشتی خطاب به آنان میگوید که من از ابتدا با شما بر سر دو مسئله موضع داشتهام، اگر شما این دو مشکل را حل کنید، بعد از آن من مانعی در همکاری با شما نمیبینم:
1⃣ یکی اینکه باید در خصوص مبانی فکریتان با یکدیگر بحث کنیم. چراکه مرحوم بهشتی معتقد بود که آنها اساساً مارکسیسم را درست نفهمیدهاند و مفاهیمی چون جامعه توحیدی که از جانب آنان مطرح میشد، مشکل مبنایی داشت؛ لذا به تعبیر مرحوم بهشتی، بخشی از مشکلات، مربوط به اختلافات فکری است.
2⃣ مشکل دوم؛ این است که شما صداقت ندارید و در رفتار و گفتارتان خیلی دروغ میگویید. اگر قبول دارید که در مواضع تان صداقت نداشتهاید، این را به مردم اعلام کنید و این قدم اول در اثبات صداقت تان است.
آنها نپذیرفتند و ماجرای شعار «بهشتی بهشتی، طالقانی رو تو کُشتی» پس از این جلسه قوت گرفت و بر دیوارهای شهر نقش بست.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
#قرار_دلتنگی😔
یک #آیت_الکرسی و #سه_صلوات، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر
#سلام_امام_زمانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#قرار_عاشقی
نشست تو ماشین.
دستانش مےلرزید.
بخارے رو روشن کردم،
گفت: ماشین ِ تو بوے ِ دریا میده ...
گفتم: ماهے خریده بودم!
گفت: ماهے ِ مرده کہ بوے دریا نمیده!
گفتم: هر چیزے موقع مرگ بوے اونجایے رو میده کہ دلتنگش مےشده ...
گفت: یعنی منم بمیرم ، بوے حرمِ امام رضا میدم ... ؟
#شماگفتین
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
4_6026271907257517473.mp3
4.75M
💔
استاد حسین مومنی
مردم بیایید از کشته شدنِ حسین براتون بگم...
#روضه حضرت علی اکبر علیه السلام...
#ادبروضهرعایتشود
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
خون گلوت هنوزم گرمه آقاجواد..
شهدا با خون گرمشان
پیمان نامه ای امضا کردند
که مبادا راهشان
بی راهرو باشد...
آقاجواد
ما مگر مرده باشیم
که راهت بی راهرو بشود...
ما سر پیمانمان هستیم..
#رفیقم_جواد
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
هشیار باشیم
که در زمین چه کسی بازی میکنیم...!
#استاد_پناهیان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
به قول حاج #همت ؛
هر وقت راهتو گُم کردی ، ببین آتیش دشمن به کدوم طرف داره پرتاب میشه . . .
#پناهیان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
خدایا! از کاروان دوستانم جاماندهام😭
خداوندا، ای عزیز! من سالها است از کاروانی بهجاماندهام و پیوسته کسانی را به سوی آن روانه میکنم، اما خود جا ماندهام، اما تو خود میدانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلکه در قلبم و در چشمم، با اشک و آه یاد شدند.
عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است. چگونه ممکن [است] کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟😢
خالق من، محبوب من، عشق من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران.
عزیزم! من از بیقراری و رسواییِ جاماندگی، سر به بیابانها گذاردهام؛ من به امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان میروم. کریم، حبیب، به کَرَمت دل بستهام، تو خود میدانی دوستت دارم. خوب میدانی جز تو را نمیخواهم. مرا به خودت متصل کن.🙏
خدایا! وحشت همهی وجودم را فرا گرفته است. من قادر به مهار نفس خود نیستم، رسوایم نکن. مرا به حُرمت کسانی که حرمتشان را بر خودت واجب کردهای، قبل از شکستن حریمی که حرم آنها را خدشهدار میکند، مرا به قافلهای که به سویت آمدند، متصل کن.
معبود من، عشق من و معشوق من، دوستت دارم. بارها تو را دیدم و حس کردم، نمیتوانم از تو جدا بمانم. بس است، بس. مرا بپذیر، اما آنچنانکه شایسته تو باشم.
#وصیتنامه
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
#اربابجان
صُـبح اسـت و دلم در تـپش لحـظه ے دیدار
باز این دل من، گـشته به امید تو بیدار...
#ما_ملت_امام_حسینیم
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#پروفایل😍
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
رها ڪن این نبودن را برای لحظھ ایی برگرد
من از قلبی که میگیرد،شبی صدبار میترسم.
و از اشکے که میریزد زِ چشم یار میترسم
از آن روزی که اربابم شود بیمار میتـرسم
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس
شهید شو 🌷
💔 #قسمت_دهم نخستین حس من از «حاج قاسم» را این خاطره شکل داد که وقتی «حاج همت» ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ در جز
💔
#قسمت_یازدهم
«حاج قاسم سلیمانی» در تمام سال های بعد از جنگ رابطهاش را با خانوادههای معظم شهداء حفظ کرد، حتی در شدیدترین بحرانها، او تعاملش را با خانواده معظم شهداء تقویت کرد.
علاوه بر روحیات فردی و شخصیتی و مردمداری و بیتکلفیاش در تعامل با مردم، دلیل اصلی محبوبیت او را باید در نگاه ملی و فراجناحی اش به موضوعات و رویدادها جستجو کرد؛
در نگاه «قاسم سلیمانی»، «ایران» اصالت دارد و نه دسته بندی های سیاسی و جناحی.
او با عملش نشان داده که سرباز بی ادعای میهن است و بیش از آن که سخن بگوید، فکر می کند و عمل.
مردم و به خصوص جوانان دلزده از سیاست، این روزها وجود «قاسم سلیمانی» را به عنوان یک «قهرمان ملی» را بیش از گذشته لازم می دانند به همین دلیل نگاهی مشتاقانه به وی دارند.
عملکرد واقع گرایانه و به دور از افراط و تفریط فرمانده سابق لشگر ۴۱ ثارلله نشان داده، «سلیمانی» به جای درگیر شدن روی مسایل حاشیهای و زودگذر سیاسی، توان و انرژی خود را بر مسایل اصلی که همان عظمت و اقتدار و گسترش نفوذ راهبردی جمهوری اسلامی است متمرکز کرده.
فرمانده شجاع سپاه قدس ایران عملاً ثابت کرده مورد اعتماد و احترام تمام گروههای سیاسی است و نظراتش را به راحتی به چهره های سیاسی منتقل میکند، همانگونه که در هفتهی بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ به دیدار یکی از چهرههای اصلی اصلاح طلبان رفت.
#ادامه_دارد
📚 #نرمافزارمدافعانحرم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#قاسم_هنوز_زنده_ست
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte
#کپےبدونتغییرعکس
💔
《_ݕݘہها !
ݕہخودتونسختبگیࢪید
ڪہاوندنیاݕھتونسختنگیࢪن !
ݕہخودتونسختبگیࢪید
ڪھخداࢪاحتبگیࢪھ ..!_:)
•||
#حاجحسینیڪتا🌱
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
[ اگر به بیتفاوتی
کشانده شویم،
یعنی مرگِ انقلاب..! ]
#شهیدبهشتی👤
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
یا مَن یُعْطی مَن لَم یَسئَلهُ!
ایخدایی که حالِ دلِ
اونایی کهحتی ازت نخواستن
همخوبمیکنی
#خدای_مهربانم✨
#دم_اذانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
✊🏻سامانه مجازی ثبت ارادت به ساحت مقدس پیامبر اسلام(ص)❤️
و اعلام انزجار از هتاکان به ساحت ایشان:
m.hozoremajazi.com
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
مادرهایی هم بودند
که تمام دار و ندارشان از زندگی
یک فرزند بود
همان را
فدای اسلام کردند....
#شهید_علیرضا_اصفهانی_پور
تنها فرزند خانواده💔
#دلشڪستھ_ادمین_کانال_آھ...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_هشتم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے میخائیل ایوانف پنج سالہ بود ڪہ همراه پدر ڪ
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_نهم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
- فعلا زود است نسبت بہ همہ چیز یقین ڪنیم. باید آن را ببینیم.
- زنگ زدم ڪہ قرارے بگذاریم براے فردا صــبح. ڪتــاب الان در ڪلیساست.
- چرا در ڪلیسا؟ ...
- داستانش طولانے است ... آیا ساعت ۱۱ مے توانم شما را ببینم؟
- بلہ ساعت ۱۱ صبح خوب است. قرارمان در ڪلیساست؟
- بلہ در ڪلیسا منتظرتان هستم.
بسیار خوب! فعلاً شب بخیر پدر.
ڪشیش گوشے را روے میز گذاشت. ایرینا به فنجان قہوه اشاره ڪرد و گفت: "قہوه ات سرد نشود."
ڪشیش فنجان قہوه را نوشید و آن را روے میز گذاشت. بعد بہ ساعت دیوارے نگاه ڪرد؛ ۱۰:۱۵ دقیقہ ے شب بود و ڪشیش زودتر از ۱۲ شب نمےخوابید.
عادت داشت یڪے دو ساعت قبل از خواب، بہ اتاق ڪارش برود و مطالعہ ڪند؛ حتے روزهایے مثل امــروز ڪہ یڪشنبہ بود ڪشیش صبح ها مراسـم مذهبے و بعدازظہرها جلســہ ے سخنرانے داشت و خستہ تر از شب هاے دیگر بود.
ایرینا براے این ڪہ ڪشیش را از حال و هواے ڪار و ڪتاب خارج ڪند گفت:
"امروز سرگئے زنگ زد."
ڪشیش پاهایش را دراز ڪرد، پشتش را بہ ڪاناپہ تڪیہ داد، چنگ به ریش بلندش ڪشید پرسید:
"حالش خوب بود؟ چہ مے گفت؟"
ایرینا گفت:
"مے گفت زمستان را در مسڪو نمانید و چند ماهے بیایید به بیروت."
ڪشیش گفت:
"بعید است امسال زمستان بتوانیم از مسڪو خارج شویم."
بعد مڪثے ڪرد و پرسید:
"یولا و آنوشا چطور بودند؟"
ایرینا گفت:
"با یولا صحبت نڪردم، اما آنوشا کوچولــو مثل همیشہ شیرین زبانے مےڪرد. ڪاش یولا (زن لبنانے و اسم روسے؟؟؟) راضے مےشد و براے همیشہ در مسڪو زندگے مےڪردند. دلم براے نوهام تنگ مےشود."
ڪشیش ابروهایش را بالا داد و گفت:
"سرگئے از بیروت تڪان نمےخورد، چون زنش لبنانے است. آنها هواے سرد مسڪو را تحمل نمےڪنند."
ایرینا گفت:
"خب من هم لبنانے بودم دیدے ڪہ با تو آمدم مسڪو."
ڪشیش لبخندے زد و گفت:
"تو پدر و مادرت روس بودنــد. هرچہ باشد، خون یڪ روس در رگ هاے توست."
سپس از جا بلند شد و گفت:
"بروم بہ کــارم برســم. نمے دانم امشب چرا اینقدر خوابم مے آید."
ایرینا مقابلش ایستاد و گفت:
"خب یڪ ساعتے زودتر بخواب خستہ شدے پیرمرد."
خندید و "پیرمرد" را یڪ بار دیگر تڪرار ڪرد. ڪشیش در حالے ڪہ به طرف اتاق ڪارش مےرفت گفت:
"پیرمرد خودتے پیرزن!"
بعد وارد اتاق شد.
محل ڪارش یڪ اتاق ڪوچڪ دوازده مترے بود. دیوار هاے دوطرف آن، نسخہ هاے خطے را چیده بود. ضلع دیگر دیوار، پنجره اے بود رو بہ خیابان ڪہ چشم اندازش یڪ پارڪ ڪوچڪ بود با مجسمہ اے از نیم تنہ ے "پوشڪین" در ابتداے آن.
مے گفتند پوشڪین قبل از این ڪہ در خیابان "آربات" خانہ اش را بخرد، در نزدیڪی این پارڪ آپارتمان ڪوچڪے داشتہ و اوقات بیڪاری خود را بہ این پارڪ مے آمده و روے نیمڪتے مے نشستہ و مطالعہ مے ڪرده است.
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi