eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 وصیت کرد که ... به روی قبرم بنویسید: تشنه نابودی ها بوده و هستم روزم روز نابودی صهیونیست است. ... 🏴 @aah3noghte🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_شانزدهم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے شب سیاه است و قیر گون و مذاب، و من انگ
💔 ✨ نویســـنده: عبدالله رو بہ محمد گفت: «اما خودت هم مے دانے ڪہ این حرف ها است. بہ دست عده اے از مصریان بہ قتل رسید حتے علے سعے ڪرد جلوے آن ها را بگیرد. از سویے، پدر خواهان بہ قتل رسیدن عثمان بود. همہ مے دانند پدر از عثمان بوده است. حال چگونہ مے تواند در خونخواهے عثمان در ڪنار معاویہ قرار گیرد؟!" بعد رو بہ من پرسید: "پدر! مگر شما دشمن عثمان نبودید؟ از وقتے شما را از امارت مصر بر ڪنار ڪرد، بارها شنیدم ڪہ او را دشمن خود مے خواندید. آیا درست است که در خونخواهے عثمان با علے بجنگید؟ معاویہ پسر عموے عثمان است و فرق چندانے با او ندارد. وقتے از هوش و تجربہ و زیرڪے تو بہره جست، تو را مثل هستہ اے تلخ، تف خواهد ڪرد. بارها شنیدم ڪہ مے گفتے معاویہ همچون فیلے است ڪہ خرطومش براے جلب شخصے اش دراز است. پس بدان ڪہ دعوت او از تو بوے دین خواهے و حق جویے نمے دهد. او تو را مےخواهد تا از این مہلڪہ اے ڪہ درست ڪرده، نجات یابد و ممڪن است تو را نیز با خود کند و..." محمد حرف او را برید و گفت: "شرایط، این همہ ناامیدڪننده نیست ڪہ عبدالله مے گوید. علــے جرأت نخواهد ڪرد بہ شــام حملہ ڪند. معاویہ در آنجا قدرتمند است. پدر را همہ بہ زیرڪے مے شناسند. اتحاد پدر با معاویہ، باعث علــے خواهد شد. آن وقت هنگامے ڪہ معاویہ خلیفہ ے مسلمین شود، هم پدر، هم من و هم عبدالله بهره مند خواهیم شد. من بہ ڪمتر از مدينہ تن نخواهم داد." محمد ڪہ خندید، موجے از شیطنت در چشمانش، مرا به وجد آورد. محمد شبیہ جوانےهاے خودم است؛ فزون‌خواه و زیرک، حرف هایش بیشتر از سخنان عبدالله بہ دلم مے نشیند. عبدالله است و بہ آن چہ دارد راضے است. گمان مے ڪردم با محمد است. عبدالله گفت: "پدر! تو میدانے ڪہ علــے، پسر عمو و داماد است. در دامان پیامبر بزرگ شده و ڪسے است ڪہ بہ اسلام ایمان آورده. ماجراے ڪہ پیامبر، علے را بہ جانشینے خود برگزید، فراموش نشده است. پس، جز شامیان ڪہ از علے دورند و او را نمے شناسند، کسے حرف های معاویہ را نخواهد ڪرد. تو را هم ڪہ همہ مے دانند رابطه ات با عثمان چگونہ بوده است. آیا باز هم مے خواهے در ڪنار معاویہ باشے؟" محمد در جواب عبدالله گفت: "تو از سیاست چیزے نمے دانے عبدالله! هر چند حرف هایت درست است، اما مردم آن گونه مے ڪنند ڪہ رهبرانشان مے خواهند. معاویہ امروز به پــدر نیاز دارد. مگر نشنیدے ڪہ او پدر را روباهے مےخواند ڪہ قادر است با ، بہ دهان شیرے برود و باز گردد. اگر پدر با علے بیعت ڪند، او هیچ پست و مقامے بہ پدر نخواهد داد؛ اما اگر پدر در ڪنار معاویہ باشد و معاویہ هم بر علـــے پیروز شود، او را حاڪم مصر خواهد ڪرد. مگر نشنیدے ڪہ علــے در جنگ بصره چہ ڪرد؟ او حتے طلحہ و زبیر را ڪہ با او بہ طمع گرفتن بیعت ڪرده بودند، از خود راند و گفت ڪہ حڪومت اسلامے نیست ڪہ بہ ڪسے واگذار شود. پس بہتر است پدر بہ نزد معاویہ برود و در ڪنار او باشد." عبدالله رو بہ من گفت: "اما نظر من این است ڪہ در خانه ات بنشینے و نظاره ڪنے ڪار علے و معاویہ بہ ڪجا مے انجامد. اگر علے پیروز شد، تو در سایہ ے و او زندگے خواهے ڪرد و اگر معاویہ بہ پیروزے رسید، او از تو بےنیاز نخواهد بود." محمد خواست حرفے بزند، با دست بہ او اشاره ڪردم چیزے نگوید. 🌸🍃 رمان زیبای 👇🌸🍃 https://eitaa.com/aah3noghte/19645 این رمان رو از دست ندید☺️ ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_هفدهم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے عبدالله رو بہ محمد گفت: «اما خودت هم م
💔 ✨ نویســـنده: و بہ آن دو گفتم: «حرف هایتان را شنیدم. تصمیم گرفتہ ام بہ شام بروم و در ڪنار معاویہ باشم. اگر او بر علــے پیروز شد، حڪومت مصر از آن من خواهد شد و شما پسرانم را نیز بہ حڪومت ناحیہ اے خواهم گمارد، اما اگر معاویہ شڪست بخورد، علــے ڪسے نیست ڪہ از ما بگیرد. پس آماده شوید تا بہ سوے شـــام حرڪت ڪنیم.» *** ڪـــاخ معاویہ در مرڪز شہر، جلوه ے خاصے داشت. مــردڪ ، چہ ڪاخ جانسوزے ساختہ بود. پیامبر اسلام ڪہ خود را مدافع محرومان جامعہ مے دانست، در خواب هم نمے دید ڪہ روزے یڪے از حاڪمان حڪومت اسلامے اش، ڪاخے چون پادشاهان ایران و روم بسازد. از صحن وسیع و سالن هاے بزرگ و مرمرین ڪاخ گذشتم و وارد سالنے شدم ڪہ رومے اش و رنگ هاے متنوعش، هوش از سر مے ربود. معاویہ در انتہاے سالن روے تخت فرمانروایي اش نشستہ بود. از روے فرش قرمز باریڪ عبور ڪردم و بہ او رسیدم. ڪمر راست ڪردم و سینہ فراخ نمودم تا ابہت گذشتہ را بہ رخش بڪشم؛ تا بداند ڪم ڪسے را فرا نخوانده است. مرا در ڪنار خود نشاند و دستور داد همہ سالن را ترڪ ڪنند. من ماندم و او؛ او ماند و دلشوره هایش ڪہ سعے مے ڪرد در پشت لبخند ساختگےاش پنہان ڪند. گفت: «مے دانستم مے آیے عمروعاص! تو روباه پیر را خوب مےشناسم؛ بوے طعمہ را از فرسنگ ها راه تشخیص مےدهے.» گفتم: «گمان نڪنم در راهے ڪہ پیش گرفتہ ای، طعمہ اے باشد. چہ بسا ممڪن است ما خود، طعمہ اے باشیم براے دهان چون علـــے. من آمده ام تا اگر مرگے براے دوست دیرینہ ام رقم بخورد، پیش از او خودم را در دهان شیر بیندازم ڪہ از او پیرترم و مستحق تر براے مردن." معاویہ اُریب نگاهم ڪرد و دستے بہ محاسن جو گندمے اش ڪشید. سرش را ڪہ تڪان داد، منگولہ هاے آویختہ بر عمامہ اش بہ حرڪت در آمدند. لب زیرینش را با زبان سرخش خیس ڪرد و گفت: «اے مڪار! تو را چہ بہ طعمہ شدن در دهان شیر ؟! تو شیرها را تشنہ بر لب چاه میبرے و باز مے گردانے! مے دانم ڪہ بوے حڪومت بہ مشامت خورده است... بگو اگر بر علــے پیروز شدیم حڪومت ڪجا را مے خواهے؟ مصر ڪافے است یا بہ ڪاخــم در شــام رضایت مےدهے؟» پوزخندے زدم و گفتم: "حڪومت و خلافت در شام از آن تو... حال بگو از ڪوفہ چہ خبر؟ علــے چہ مے ڪند و قصد دارد چہ وقت ڪند؟" معاویہ آهے ڪشید و مڪث ڪرد. حملہ ے علــے بہ شام، ڪابوسے بود ڪہ با مرگ عثمان، معاویہ را در بر گرفتہ بود. معاویہ مے دانست حتے اگر با علــے بیعت ڪند، صاحب حڪومت یڪ ده هم نخواهد شد. دست شستن از حڪومت شام و رفتن از ڪاخے ڪہ جانش بہ آن بستہ بود، آسان نبود و او حالا مے خواست بہ هر شڪل ممڪن، حکومت خود را حفظ کند. گفت: «با روے ڪار آمدن علــے، تلخے مرگ عثمان دو چندان شد. مے دانے ڪہ پس از رحلت پیامبر، تلاش هاے زیادے صورت گرفت تا علے جانشین او نشود و بیست و پنج سال این تلاش ادامہ داشت. دست علــے بہ حڪومت نرسید؛ هر چند او گفتہ بود تا او را نخواهند، او خلعت بر تن نخواهد ڪرد. اما علے اینڪ با همان اندیشہ و سیاست دوران پیامبر، حڪومت را بہ دست گرفتہ، همہ ے فرماندهان دوران عثمان را از ڪار برڪنار ڪرده است. بہ من هم پیغام داده تا با او ڪنم! مےدانم ڪہ چہ بیعت ڪنم و چہ نڪنم، او حاضر نیست من حتے ساعتے بر این مسند حڪومت ڪنم." ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
💔 ... گاهےمیشودتمام‌دلتنگی‌را خلاصه‌ڪنے..💔: چشم‌ببندےوبخوانےاش😌 آخ‌حسین‌جانم🌿•° ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 : «فراعنه‌ عالَم اصرار دارند با مواردی مثل همین سند 2030 در آموزش و پرورش کشورها نفوذ کنند؛ چون کارهایی را که به وسیله نظامی به‌آسانی نمیتوانند انجام بدهند، با تأثیر آموزش و پرورش میتوانند انجام بدهند. متأسّفانه در کشور ما هم بعضی از اجزای 2030 به وسیله‌ آدمهای ناباب یا غافل اجرا میشود». ۹۹/۶/۱۱ ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 عشق یعنی ارباب همه کسِ منی🌿🎈 ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 😔 یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 میگفت: 👈 ما فرزندان مدرسه‌ای هستیم که در آنجا یاد گرفتیم آزاد زندگے کنیم، ما امنیت را از دشمن التماس و گدایے نمے‌کنیم؛ ما حق خود را با خونهایمان که برای سربلندے نذر شده و بر آزادگے ایستاده است، باز پس می‌گیریم... 👌 یه جوان توی مکتب امام خمینی و امام خامنه ای به این حد از شعور و عرفان میرسه؛ 😔 اونوقت اینجا یه عده رئیس دولت و ...داریم که هم خودشون ذلیل شده آمریکا هستند؛ هم شش ساله دارند تلاش میکنند تا یه ملت را ذلیل آمریکا کنند ... 🏴 @aah3noghte🏴
end-005.mp3
8.08M
💔 📗کتاب صوتی قسمت 4⃣ "زندگینامه و خاطرات رهبر انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای از دوران زندان و مبارزه با پهلوی" 👌 ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 کربلا؛ آغوش بگشا، حزب الله به سوی تو می‌آید. جلوه‌های شگفت‌آور حضور امت، همه حکایت از این دارد که آنان حضور تاریخی خود را می‌شناسند و سرّ آنچه عاشورا را جاودانه ساخته است دریافته‌اند. (ع)سِر‌ّالاسرار‌شهداست. فاین تذ‌هبون؟! اگر صراط مستقیم می‌جویی بیا؛ از این مستقیم‌تر راهی وجود ندارد: علیه السلام. چه روزگار شگفتی! همه تاریخ در اینجا حاضر است.... ✍ ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 کرونا و آزمون آخوندهای عرب پرست .... ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 💞 راز عاشقی حسین فرازی از دعای عرفه ... 🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
💔 #قسمت_پانزدهم ادامه خاطره از زبان حاج قاسم من دیگر بیهوش شدم.... وقتی به هوش آمدم نگاه کردم منص
💔 تیپ ثارالله وارد حمیدیه شد، در پادگانی مستقر شدیم و شناسایی و آموزش را شروع کردیم، حمید چریک از من جدا شد و گردان را تحویل گرفت، بهرام سعیدی و به گمانم هنری هم، گردان داشتند. با تیپ تکاور ذوالفقار از ارتش ادغام شدیم، محورهای، سید جابر و بیل مکانیکی برای ما تعیین شد، منطقه لخت بود، آبی که شهید چمران‌‌ رها کرده تا جلوی پیشروی دشمن را سد کند در منطقه مانده بود. نیزارهای بلندی بوجود آمد، در چنین وضعی باید شناسایی می‌کردیم مسئول شناسایی محور ما تقی ابوسعیدی بود، حمید عرب‌نژاد مسئول خط وعبدالحسین رحیمی جانشین فرمانده تیپ ثارالله بودند، محمد رضا حسنی جانشین من شد، ماموریت تیپ ثارالله یک ماموریت ایذایی بود تا دشمن از تلاش اصلی منحرف شود، تلاش اصلی عبور از کارون وفتح جاده خرمشهر –اهواز بود. موفق هم شدیم. دشمن را سرگرم کردیم و نتوانست نیروهایی را که در جاده داشت تقویت کند. 📚 🏴 @aah3noghte
💔 ڪوچڪ باش و "عاشــــق" ڪہ عشـق ، خود مے دانـد آیین " بزرگـ " ڪردنت را ... بزرگ مرد کوچک خردسالترین شهید دفاع مقدس ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 چقدَر ناز ربوده است دل بابا را... {اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ صَبْرَ الشَّاكِرِينَ لَک} از تو درخواست مى كنم كه مرا صبر شكرگزاران عطا كنى ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 بسم رب الشهداء شهید مصطفی ابراهیمی مجد؛ متولد ۱۷ شهریورماه ۱۳۳۳ در جنوب تهران بود . از همان ابتدا به خوبی خود را با معارف اسلام آشنا کرده بود به گونه‌ای که ، در فعالیت‌های مذهبی‌اش نمایان بود... پس از انقلاب همپای رهبر و دیگر سربازان اسلام به دفاع پرداخت . مدتی هم افتخار هم‌نشینی و همکاری با شهید دکتر مصطفی چمران نصیبش شد. مبتکر بود و خلاقیت بسیاری در طراحی‌های نظامی داشت. سرباز بود و مگر می شود سرباز مطیع و عاشق فرمانده نباشد؟ عاشق حضرت صاحب الزمان« ارواحنافداه »بود به گونه‌ای که همه از عشق مهدوی اش سخن می‌گفتند ... به گونه ای که در وصیتش آورده بود: جگرم سوخته از این‌که بار دیگر مولایم حضرت مهدی «عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف »را ملاقات نکرده‌ام و به امید دیدار محبوبم به سوی شهادت می روم... فرزندانتان را به عشق مهدی«روحی فداه» آشنا سازید و آن‌ها را برای جهاد در راه آن حضرت همیشه آماده نگه دارید ... در بیست وششم شهریورماه ۱۳۶۰ به هنگام آزمایش کردن موشک، به مقام عظمای عند ربهم یرزقون رسید ... او خود را برای سربازی آماده کرده بود ما برای امام زمانمان چه کرده‌ایم؟؟؟ شادی روح شهید بزرگوار مصطفی مجد صَلَوٰات...... به قلم🖋:sh.g ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔  وَلا تُعاجِلْني بِالْعُقُوبَةِ عَلى ما عَمِلْتُهُ... +مرسی که میتونی عذاب کنی و صبر میکنی عزیز دلم♥️ ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 🖇 بیچـاره‌ڪسی‌است‌ڪہ بیدار‌شـود‌وببیند طورے‌ ڪرده‌ڪہ‌بـا بیگانہ‌بوده و هم‌‌بـا‌او‌بیگـانہ‌استــــ 🌱 ... 🏴 @aah3noghte🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_هجدهم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے و بہ آن دو گفتم: «حرف هایتان را شنیدم.
💔 ✨ نویســـنده: گفتم: «آنچہ گفتے از دل آشوبے و نگرانے هاے خودت بود؛ پرسیدم از ڪوفہ چہ خبر؟ از جنگ خونین بصره ڪہ جستہ و گریختہ چیزهایے بہ گوشم رسیده است.» گفت: «این حرف ها باشد براے بعد... علــے چندین نامــہ براے من نوشتہ ڪہ پاسخ آن ها را داده ام. نہ او حاضر است دست از سرم بردارد و مرا بہ حال خود بگذارد و نہ من حاضرم با او بیعت ڪنم.» گفتم: «پس در راه است و تو مـرا خواسته اے تا راهِ پیروزے را در جنگ با علــے نشانت دهم.» گفت: "بلــہ، جنگ با علــے است. علــے قدرتمندتر از ماست، اما ما قدرتے داریم ڪہ علــے ندارد و آن و است؛ ابـــزارے ڪہ در جنگ با علــے بسیار بہ ڪــار مےآید." پرسیدم: «علــے در نامــہ هایش چہ نوشتہ است؟ دقیقا بگو چہ جملاتے بہ کار برده است. از نامہ های او مے توان بہ هایش پے برد و مقصودش را شناخت.» معاویہ از جا برخاست، از تخت فرود آمد، از صندوقچہ ے ڪنار تختش، نامہ هاے نوشتہ شده بر پوست آهو را بہ طرفم گرفت و گفت: "این نامہ ها را با خودت ببر و با دقت بخوان. فردا بہ من بگو از آن ها چہ فہمیده اے و مقصود نہایے علــے چیست؟ » نامہ ها را از او گرفتم. معاویہ دستور داد ڪنیزڪان شراب و میوه بیاورند. ساعتے بعد هر دو مست بودیم و من از این ڪہ پس از آن، چہ ڪردیم و چہ گفتیم چیزے بہ خاطر نمے آورم. اینڪ ڪہ این مڪتوب را مےنویسیم، شب از نیمہ گذشتہ است. نامہ هاے علــے در اطرافم پراڪنده است. برخے از آن ها را چند بار خوانده ام. برخے از آن ها در واقع جواب نامہ هاے معاویہ است و معاویہ چہ قدر خــود را خوار نموده ڪہ با نوشتن نامہ به علــے پاسخ هایے گزنده و ڪوبنده دریافت ڪرده است. او خود را با ڪسے برابر دانستہ ڪہ در پیامبر جاے داشت؛ در حالے ڪہ فراموش ڪرده پدر و اقوامش و نیز خودش، جزء آخرین ڪسانے بودند ڪہ با فتح مڪہ توسط محمد ایمان آوردند. علــے در جایے از نامہ اش، با اشاره بہ همین نڪتہ نوشته است: «نامہ ے شما رسید. در آن نوشتہ اید ”خداوند، محمد را براے دینش برگزید و با یارانش او را تأیید ڪرد“. بہ راستے ڪہ روزگار چہ چیزهاے شگفتے از تــو بر ما آشکار ڪرده است! تو مےخواهے ما را از آنچہ خداوند بہ ما عنایت فرموده آگاه ڪنے و از نعمت وجود پیامبر باخبرمان سازي؟! داستان تو داستان ڪسے را ماند ڪہ خرما بہ سرزمین پر خرماے مےبرد یا استاد خود را بہ مسابقہ دعوت مےڪند... ای مرد! چرا در جایگاه واقعیات نمےنشینے؟ و ڪوتاهے هایت را بہ یاد نمےآورے؟ و بہ منزلت عقب مانده ات باز نمےگردے؟ برترے ضعیفان و پیروزے پیروزمندان در اسلام، با تو چہ ارتباطے دارد؟! تو همواره در بیابان سرگردان و از راه راست روے گردانے... ڪار مرا با عثمان بہ یادآوردے! ڪدام یڪ از ما، دشمنے اش با عثمان بیشتر بود و راه براے ڪشندگانش فراهم آورد؟ آن ڪسے ڪہ بہ او یارے رساند و از او خواست جایگاه خلافت رسول الله را حفظ ڪند و بہ ڪار مردم برسد، یا آن ڪہ از او یارے خواستہ شد و دریغ ڪرد؟ و بہ انتظار نشست تا مرگش فرا رسد؟... نوشتہ اے ڪہ ... ”بین من و تو جز شمشیر نیست“؛ در اوج گریہ، انسان را بہ خنده وا مے دارے! فرزندان عبدالمطلب را در ڪجا دیدے ڪہ پشت بہ دشمن ڪنند و از شمشیر بہراسند؟! من در میان سپاهے از بزرگان مہاجران و انصار و تابعان، بہ سرعت بہ سوے تو خواهم آمد. لشڪریانے ڪہ جمعشان بہ هم فشرده و بہ حرڪت غبارشان آسمان را تیره و تار مے ڪند، ڪسانے ڪہ لباس برتن دارند و ملاقات دوست داشتنے آنان ملاقات با پروردگار است. همراه آنان فرزندانے از دلاوران بدر و شمشیرهاے بنے هاشم مے آیند ڪہ خوب مے دانے لبہ ے تیز آن، بر پیڪر بــرادر و دایــے و جــد و خاندانت چہ ڪرد. 🌸🍃 رمان زیبای 🌸🍃 https://eitaa.com/aah3noghte/19645 این رمان رو از دست ندید☺️ ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_نوزدهم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے گفتم: «آنچہ گفتے از دل آشوبے و نگرانے
💔 ✨ نویســـنده: با خودم فکر کردم چه احمق است این معاویه! با چه کسی می کند! آیا از این که علی گذشته های سیاه خاندانش را به رخش می کشد شرمسار نمی شود؟ آیا از این که علی او را تهدید به مرگ می کند نمی هراسد؟ چگونه می تواند با علی مقابله کند در حالی که در گذشته و حال، در میان عرب مردی چون على جنگ آور نبوده است؟! علی در پاسخ به تهدیدهای معاویه می نویسد: «چنان که یادآور شدی ما و شما دوست بودیم و خویشاوند؛ اما دیروز میان ما و شما بدان جهت جدایی افتاد که ما به اسلام ایمان آوردیم و شما کافر شدید و امروز ما در اسلام استوار ماندیم و شما پشت کردید... نوشته ای که... ”با گروهی از مهاجران و انصار به نبرد من می آیی“؛ اگر در ملاقات با من شتاب داری دست نگه دار، زیرا اگر من به دیدار تو بیایم سزاوارتر است همان شمشیری نزد من است که در جنگ بدر بر پیکر جد و دایی و برادرت زدم. به خدا سوگند می دانم تو مردی بی خرد و کوردل هستی. بهتر است درباره ی تو گفته شود، از نردبانی بالا رفته ای که تو را به پرتگاه خطرناکی کشانده و نه تنها سودی برای تو نداشته که زیانبار بوده، زیرا تو غیر از گمشده ی خود را می جویی و غیر از گله ی خود را می چرانی و را می خواهی که سزاوار آن و در شأن آن نیستی. چقدر بین گفتار و کردارت است! چقدر به عموها و دایی هایت داری! شقاوت و باطل، آنها را به انکار نبوت محمد و ادامه ی بت پرستی وا داشت، تو درباره ی کشندگان عثمان فراوان حرف زدی. ابتدا چون دیگر مسلمانان با من بیعت کن، سپس درباره ی آنان از من داوری طلب. اما آنچه تو از من می خواهی، چنان است که به هنگام گرفتن کودک از شیر او را ... ای معاویه! وقت آن رسیده که از حقایق آشکار پندگیری. تو با روش های باطل، همان راه پدرانت را می پیمایی، خود را در دروغ و فریب افکنده ای و به آن چه برتر از شان توست نسبت می دهی و به چیزی دست درازی می کنی که از تو بازداشته اند و هرگز به تو رسید... *** عصر بود. معاویه را زمانی دیدم که کمی مست بود. روی تخت نشسته بود و داشت با زلف کنیزکی بازی می کرد. تا مرا دید، قهقه ای زد. کنیزک کم سن و سال وحشت زده را نشانم داد و گفت: "بیا روباه پیر! آهویی برایت دارم." بعد دوباره خندید. گفتم: "وقتی خود ی شیری، به فکر آهوان نباش." معاویه کمی به خود آمد. کنیزک را بیرون فرستاد. مقابلش نشستم. گفت: "از کدام شیر حرف میزنی..." گفتم: "از شیری حرف میزنم که در جنگ بدر، بسیاری از بستگانت را درید و حالا منتظر است تا تو تصمیم بگیری؛ یا با او بیعت کنی یا بزودی دریده شوی." بعد نامه ها را از جیب قبایم بیرون آوردم، آنها را مقابل معاویه بر زمین انداختم و ادامه دادم: "همه ی این نامه ها را خواندم. در عجبم چرا از بیم حمله ی علی بی خواب نیستی و قادری شراب بنوشی و با کنیزکان خوش باشی!؟" ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 شما که بدون ادله حقوقی، حکـم رو به سخره گرفتی و احساس نمیکنی؛ با مخالفان حکم قصاص در یک سنگری، مخاطب این کلام امام خامنه‌ای هستی، گوش کن!...👆 ✍ سیاوش آقاجانی 🇮🇷 ... 🏴 @aah3noghte🏴