💔
#احمد_متوسلیان پاش مجروح شد، موقع عمل نذاشت بیهوشش کنن که مبادا تو ریکاوری بعدش، چیزی از اطلاعات جنگ رو ناخواسته بگه اتفاقا همین حاج احمد در میدانی اسیر شد که برا دیپلماسی رفته بودند و همین دیپلماسی نذاشت حاج احمد رو پس بگیریم!
کجایی حاج احمد ببینی چطوری اطلاعات میدن دست دشمن؟
#ظريف
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #رویای_نیمه_شب #قسمت_سی_و_هشت چطور میتوانستم چنین چیزی را باور کنم! گفتم: "ماجرا غریبی است!"
💔
#رویای_نیمه_شب
#قسمت_سی_و_نه
راست میگفت. غریب بود. او را ندیده بودم. گفتم: "این سکه ها خیلی برایم عزیزند. بهتر است آن ها را به خدا هدیه بدهم".
باز لبخندی زد و گفت: "امیدوارم خداوند از تو قبول کند! شنیده ام که گاهی خدا بنده اش را به بلایی گرفتار می کند تا به خود نزدیکش کند".
بعد از رفتن آن فقیر، در را بستم و همان جا، پشت در ایستادم. چگونه توانسته بودم از آن سکه ها بگذرم؟ مگر تصمیم نداشتم برای همیشه نگه شان دارم؟ شاید حس کرده بودم وجودشان شکنجه ام می دهد و مرتب ریحانه را به یادم می آورد.
از خودم پرسیدم: «آیا آن مرد، یک فقیر واقعی بود یا سر و وضع ساختگی اش گولم زد؟» شیطان را لعنت کردم. صداقتی در چهره اش بود که باعث شد کمکش کنم. دینارها برای من فقط یادگار بودند. برای او می توانستند شروع یک زندگی دوباره باشند.
هنوز دلتنگی ام باقی بود. زیرلب گفتم: "ای پیرزن تنبل! تا تو برگردی، جانم به لب می رسد.» باز خودم را روی تخت انداختم. از گرسنگی بیتاب بودم و ارادهای که سری به آشپزخانه بزنم، در خودم نمی دیدم. امانم نبود که امّ حباب از در وارد شود و همان کنار در از او پرس و جو کنم. سایبان بالای تخت، از تابش آفتاب جلوگیری میکرد، ولی همان سایبان بر من فشار می آورد؛ انگار لحافی سنگین رویم افتاده بود. از حال خودم ترسیدم. خیلی نگرانکننده بود. داشتم از روزنهٔ امید و ساحل زندگی، فاصله می گرفتم. فریاد زدم: «خدایا، کمکم کن!»
بعد آرام تر گفتم: «خدایا، اگر آن جوان واقعا وجود دارد و اسماعیل هرقلی را شفا داده، تو را به جانش قسم می دهم مرا هم از این شکنجه و عذاب نجات بده! من که به فکر ریحانه نبودم. این تو بودی که او را ناگهان با آن همه ملاحت و زیبایی نشانم دادی و کارم را ساختی. پس خودت هم او را به من برسان! او که خیلی خوب است. مگر دوست داشتن خوبی، بد است؟ خدایا، می شود آن جوانی را که در خواب دیده، من باشم ! آیا منتظر است به خواستگاریاش بروم؟ آیا در آن نگاه عجیبش، چنین خواهشی بود که مرا چون شمعی گداخت و آب کرد ؟»
پیشانی ام را به دیوار تخت کوبیدم.
با خود گفتم: «ای دیوانه! دلت را به این خیال های بچهگانه خوش نکن. چطور امکان دارد او خواب جوانی غیرشیعه را دیده باشد و خواستگاریاش را انتظار بکشد؟ تو شبانه روز به او فکر میکنی و او به یاد مسرور یا جوانی دیگر از شیعیان است که چگونه پس از ازدواج شان، شهد سعادت و خوش بختی را به کامش بریزد. بیچاره! ریحانه چند سالی است تورا ندیده، آن وقت چطور تورا به شکل جوانی برازنده به خواب دیده؟ اگر تورا به خواب دیده بود، صبر میکرد به خواستگاری اش بروی و گنجینه ای از زیباترین جواهرات را به پایش بریزی؛ نه آن که تصمیم بگیرد با دو دینار، گوشواره ای ارزان بخرد. گیرم که تورا به خواب دیده باشد، فایده اش چیست وقتی ابوراجح هرگز حاضر نمی شود دختر گلش رابه یک سنی بدهد؟»
کلید در قفل به حرکت در آمد. صدای نفس زدنهایی آشنا را شنیدم. در بر پاشنه چرخید. امّ حباب بود. با خوش حالی از جا پریدم و جلو رفتم. زنبیلش را که زمین گذاشته بود، برداشتم و داخل خانه آوردم. انتظار داشتم میان نفس زدن هایش، غرولند کند. خیلی آرام آمد و روی تخت نشست. سخت توی فکر بود. مقابلش روی زمین، کنار زنبیل نشستم.
- خیلی دیر کردی امّ حباب. فکر نکردی من اینجا منتظرم؟
گفتم شاید سر راه به بغداد رفته ای!
لبخندی مهربانه زد و گفت: «به سلیقهات آفرین میگویم! فکر نمی کردم چنین جواهری در حلّه باشد. مهرش به دلم نشست.»
خوشحال شدم. گفتم: «تعریف کن امّ حباب. همه چیز را مو به مو برایم بگو.»
به چهره ام دقیق شد.
- چرا رنگت زرد شده؟ صبحانه خوردی؟ نخوردی؟ خم شد و چند دانه انبه از توی زنبیل برداشت.
- خدایا! جواب ابونعیم را چه بدهیم؟ اول برایت شربت انبه درست میکنم و در آن شیره خرما میریزم. یک کاسه از آن که خوردی و جان گرفتی و حالت جا آمد، سر صبر مینشینیم و حرف میزنیم.
انبهها را از چنگش در آوردم و توی زنبیل انداختم.
- کاری نکن که دیوانه شوم و سر به بیابان بگذارم!
چشم هایش گرد شد.
- پناه بر خدا!
- تا همه چیز را مو به مو برایم تعریف نکنی، مطمئن باش لب به چیزی نمیزنم.
ادامه دارد
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 خوش به حال دل من... مثل تو دارد آقا✨ تولدت مبارک #حضرت_ماه🌙 29 فروردین ؛ سالروز میلاد رهبر 👌 تو
💔
#امام_خامنه_ای:
☜ شبنمی از عشق در او ریختند...☞
✨روح "معنویت و دلدادگی" به ارتباط با ذات مقدس احدیت در مردم ما نهادینه است، عمیق است، ریشهدار است.✅
←💢 بعضی ممکن است دچار اشتباهاتی بشوند، در زندگی فردی خودشان خطاهائی بکنند، اما...
#ماه_رمضان این فرصت را به آنها میدهد که به سوی خدای متعال برگردند، توجه کنند، متذکر شوند و انابه کنند.👌✔️
⏪در همهی انسانها این روح ارتباط با معنویت هست؛ با #زبان_شاعرانه این را بیان میکنند:
←خاک دل آن روز که میبیختند→
←شبنمی از عشق در او ریختند→
❣این عشق، عشق مادی نیست، عشق هوسآلود نیست؛❎
✅ این، عشق به خداست؛ این، عشق به ذات احدیت است؛ این، عشق به اصل وجود است که در همهی انسانها هست، نهادینه است؛💯
←«فطرت الله الّتی فطر النّاس علیها»
۸۹/۶/۱
#فداےسیدعلےجانم❤️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
10.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
*🟣 از حَربه و فریبِ واریز پول برای طلاب چه میدانید ...؟!!! حجتالاسلام ارفع از دسته گل جدید جناب روحانی!! پرده برمیدارد ... لعنت خدا بر معاویه صفتان ...*
#مهدوی_ارفع
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
الْمَسْئُولُ حُرٌّ حَتَّي يَعِدَ
كسي كه چيزے از او خواسته اند تا وعده نداده آزاد است...
📚 حکمت ۳۳۶ نهج البلاغه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#قرار_عاشقی
حرم امن تو کافیست هراسان شده را...
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 رفاقت ڪردن با ڪسی ڪه رفیقی نداره خیلی راحته ها...! آقا جواد...🙃 هوامونو داشته باش..❤ #شهید_جواد
💔
خیلی ها بهش می گفتند که برو دنبال کار های مجروحیتت؛
اما مےگفت من دنبال این نقل و نبات ها نیستم.
برای صد در صد آمده ام...!
📚#بےبرادر
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
Part16_علی از زبان علی.mp3
11.84M
💔
💚 #علی_از_زبان_علی 💚
*پاسخ به سوالات لشکریان
*خطبه امیرالمومنین (ع) برای لشکریان
*روشنگری امیرمومنان(ع) و ذکر فضائل و سوابق خود
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
حتما دانلود ڪنین👌
شهید شو 🌷
روضه هر موقع بخوانند به وَقت است ، اما روضه هاے عَطَشَت را رمضان باید خواند.... #شب_جمعه #شب_زیارتی
💔
مستانِ غمت درد به درمان نفروشند
یک جرعه ازین جام، به صد جان نفروشند...
#شب_جمعه
#شب_زیارتی_ارباب
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞