eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 ✨ انتشار برای اولین بار✨ #رمان_آنلاین #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_نود_و_شش من شهید می شوم (محمده
💔


✨ انتشار برای اولین بار✨ 

  

من جایگاه خودم را دیده ام!
(محمدهادی یوسف اللهی)



حرفی را که یک شب توی خانه به طور خصوصی به من گفت، فراموش نمی کنم...

من سرباز بودم و به مرخصی آمده بودم. نیمه های شب رسیدم. خانه ی پدرمان اتاقی داشت که هر وقت من یا محمدحسین نیمه شب از منطقه می آمدیم، برای اینکه اهل خانه بیدار نشوند، بی سر و صدا به آنجا می رفتیم. 


آن شب من خیلی خسته بودم و زود به رختخواب رفتم. هنوز یک ساعتی نگذشته بود که دیدم در اتاق باز و آقا محمدحسین آمد تو. هر دو از دیدن یکدیگر خوشحال شدیم من بلند شدم ، با ایشان روبوسی کردم و بعد هر دو نشستیم و مشغول صحبت شدیم.

 هم محمدحسین خسته بود، هم من. زیاد نمی توانستیم بیدار بنشینیم. 
محمدحسین پتویی برداشت و به گوشه ای از اتاق رفت، خوابید و طبق عادت همیشگی اش پتو را روی سرش کشید. 

من هم سر جای خودم رفتم. ده دقیقه ای نگذشته بود که سرش را از زیر پتو بیرون آورد و بی مقدمه گفت :«هادی! هیچ وقت تا به حال شده جایگاه خودت را ببینی؟»
من حقیقتا یکه خوردم. گفتم :«یعنی چه جای خودم را ببینم؟» 


گفت:« یعنی جای خودت را ببینی که چطور هستی ، کجا هستی؟»
من که اصلا از حرف هایش سر در نمی آوردم ، با تردید گفتم :«نه!» 
گفت :«من جای خودم را دیدم. می دانم کجا هستم.»


نمی فهمیدم چی می گوید. از طرفی خسته بودم و خوابم می آمد. گویا محمدحسین نیز متوجه شد، چون دیگر حرفش را ادامه نداد.


بعد ها وقتی بیشتر به صحبت های آن شب فکر کردم، خیلی از رفتار خودم پشیمان شدم. ناراحت بودم که چرا پافشاری نکردم و از محمدحسین معنی حرف هایش را نپرسیدم.
 احساس بی لیاقتی می کردم. واقعا فرصت نابی را از دست داده بودم، حتما اسرار زیادی در آن حرف ها نهفته بود.


اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من

هست از پس پرده گفت و گوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من




... 
...



💞 @aah3noghte💞


 
هدایت شده از شهید شو 🌷
AUD-20201019-WA0078.mp3
7.8M
💔 دعای هفتم صحیفه سجادیه به ختم دعای هفتم صحیفه سجادیه بپیوندید‼️ لطفا همراه با گوش دادن به صوت، زمزمه کنید...به نیت: 👈تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام 👈سلامتی رهبر و همه مسلمانان و شیعیان 👈رفع و دفع کامل ویروس کرونا ⌛️ زمان: جمعه ۱۴۰۰/۵/۲۹ ✅به مدت ۴۰ روز 🏴ان‌شالله اربعین، کربلا🤲 🔴لطفاً این پویش رو تکثیر کنید. 📣توجه: هر زمانی که این پویش به دستتون رسید، دعا رو شروع کنید👈 حداقل به مدت ۴۰ روز ... 🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
💔 یگان امنیت یکی از رده های سپاه صاحب الزمان است؛ جایی که کارهایش شبیه آش شله قلمکار است🤭 کارش، مب
💔 بعضیام آن‌قدر شهید هستند که اونا رو انتخاب می کنه.. حتی اگه خودشون بخوان حالا حالاها کنند... پس هدفت، خدمت باشه برادر، شهادت خودش میاد سراغت👌 ... 💞 @aah3noghte💞
خونی از دل تاریخ می‌جوشد و داغی بر دل زمان می‌نشیند. آری... حسین، غم مقدس تمام دنیا است.
💔 ‏﴿وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ﴾ و رزق خدای تو بسیار بهتر و پاینده‌تر است. سوره طه، آیه ۱۳۱ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ڪاروان وارد شام شد..... ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 ڪاروان وارد شام شد..... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
💔 ام ڪلثوم نزد شمر آمد چون نزدیک دمشق رسیدند و گفت : "ای شمر، به تو حاجتی دارم." پرسید :"چیست؟" گفت:"چون ما را به شهر درآوری، از دری بر که نظاره گران اندک باشند، و با آن مردم که همراهِ تو اند بگوی سر ها را از میان کجاوه ها بیرون برند و ما را از آنها دورتر دارند - که از بسیاری کردن رسوا شدیم..." اما شمر امر ڪرد سر ها را بر نیزه کنند و میان ڪجاوه ها آرند - از لجاجت و دشمنی - و آنها را از وسط نظّارگان بگذرانید، تا به دروازه ی دمشق رسیدند... 📚ڪتاب ... 💕 @aah3noghte💕