💔
دست خط #شهید_محمدهادی_امینی
قطعه ۵۰
ان شاالله پایین پایِ
حاج حسین معزغلامی :)
دیدی همونی که خواست شد؟
#رفیق_شهید_شهیدت_میکند
#شهید_حسین_معزغلامے
#شهید_محمدهادی_امینی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
7.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
🤲🏻 فلسفۀ التماس دعا گفتن چیه؟🧐
🔻چرا به دیگران میگوییم برای ما دعا کنند؟
📽️ #استاد_پناهیان
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
❣#اللّٰھـُم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ❣
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت120 صدای خند
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت121 پوریا میگوید: - احتمالاً بخاطر داروی مسکن، یکم بدنت احساس کرختی داره. خوب میشه. هرچند اگه بازم درد داشتی، بگو برات مسکن تزریق کنیم. با این که میدانم فایده ندارد، باز هم تقلا میکنم برای بلند شدن. نیمخیز که میشوم، درد در سینهام میپیچد؛ انگار یک چیز محکم و نوکتیز در ریهام تکان میخورد و آن را میخراشد. بیتوجه به دردی که نفسم را بریده، میگویم: - من خوبم. لازم نیست برگردم ایران، همینجا درستش کنید دیگه! پوریا شانههایم را میگیرد تا من را روی تخت بخواباند: - مگه ماشینه که همینجا درستش کنیم؟ میگم دندهت شکسته، ریهت پاره شده! اصلا نباید تکون بخوری، چون ممکنه ترکش حرکت کنه و اوضاع بدتر بشه. پسر خوبی باش و بخواب سر جات، باشه؟ امشب با هواپیما میبرنت دمشق. باز هم توی کتم نمیرود. خوابیدن روی تخت بدترین کابوسم است؛ آن هم وقتی از اوضاع پایگاه چهارم بیخبرم. کنار روپوش سپید پوریا را میگیرم و به رگبار سوال میبندمش: - من چند روزه بیهوشم؟ از قاسمآباد خبری نداری؟ بعد این که من مجروح شدم چی شد؟ سیاوش حالش خوبه؟ پوریا نگاهش را میدزدد و خودش را با معاینهام سرگرم میکند: - دو روزه بیهوشی. راستش من خیلی از اخبار نظامی سر در نمیارم؛ ولی فکر کنم اوضاع خوبه. این جملهاش بیشتر از این که آرامم کند، نگرانم میکند. مطمئنم چیزی هست که نمیتواند به من بگوید. دوباره سعی میکنم به بازویم تکیه کنم و از جا بلند شوم: - چیزی شده که به من نمیگی؟ دهان پوریا باز میماند؛ دارد با خودش فکر میکند چه جوابی بدهد که تقهای به در میخورد و صدای سلامِ بلندِ حاج احمد را میشنوم. پوریا انگار که فرشته نجاتش رسیده باشد، میگوید: - بیا، از حاج احمد هرچی میخوای بپرس. حاج احمد خودش را میرساند بالای تختم؛ این بار هم سیدعلی پشت سرش است. مانند بازجوها چهره حاج احمد و سیدعلی را میکاوم بلکه چیزی دستگیرم شود و میشود؛ هردو گرفته و ناراحتاند و سعی دارند به زور بخندند که مثلا به من روحیه بدهند. من را بچه فرض کردهاند؟ قبل از این که دهان حاج احمد برای پرسیدن حالم باز شود، میپرسم: - پایگاه چهارم چی شد؟ حاج احمد دستش را روی شانهام فشار میدهد: - نگران نباش، همون روز جلوی پیشروی رو گرفتیم. از پایگاه چهارم جلوتر نیومدن. حسین قمی خوب از پس فرماندهی بچهها بر اومد، به موقع تونست درگیری رو مدیریت کنه. اگه حسین قمی نبود همه صد و سی نفری که توی پایگاه چهارم بودن یا شهید میشدن یا اسیر. هرچند... حرفش را میخورد و لبش را میگزد. چشمانش قرمز میشوند و دستی به صورتش میکشد. میگویم: - هر چند چی؟ - حسین قمی شهید شد. جا میخورم و ناخودآگاه کمی از جا بلند میشوم. باز هم ترکش تکان میخورد و سینهام میسوزد. هرچه اثر مسکن کمرنگتر میشود، درد من هم شدیدتر میشود. حاج احمد مانع تکان خوردنم میشود: - آروم باش! مینالم: - چطوری؟ -زخمی شد، به بیمارستان نرسید. و دیگر نمیتواند ادامه بدهد. با دست صورتش را میپوشاند و شانههایش تکان میخورند. من هنوز باور نکردهام؛ مگر میشود؟ حسین قمی از بهترین نوابغ نظامی جنگ سوریه بود... دستم را میگذارم روی صورتم تا قطره اشک گرمی که از کنار چشمانم سر میخورد را پاک کنم. چند ثانیهای میگذرد و میروم سراغ سوال بعدی: - سیاوش کجاست؟ سیدعلی سرش را پایین میاندازد و پشت گردنش دست میکشد. مطمئن میشوم خبر خوبی ندارد. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 صبح و زیارت و ... دیگه چی بهتر از این؟ #شهید_جواد_محمدی #نائب_الزیاره #آھ_اے_شھادت... #نسئل_ا
💔
هر گاه شب جمعه شهدا را یاد ڪردید
آنها شما را نزد اباعبدالله یاد مےڪنند .
"شهید مهدی زین الدین"
یاد شهدا با صلوات
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #آھ... دوست شهید میدونے یعنےچے؟؟ یعنے:...↷°" •| وقتے گناه درِ قلبت را مےزند •| یاد نگاهش بی
💔
#آھ...
آیت الله حق شناس ره:
🌾حاجت ها اگر مانده است، بخاطر این است ڪه ما به این موضوع عقیده نداریم ڪه با توجه و توسل به اهل بیت علیهم السلام دیگر حاجتے نمےماند (زیرا همه را روا مےڪنند.)
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#بسم_الله
هل من خالقٍ غیـرُ الله... (فاطر/۳)
.
.
.
مثلا همین که تو را به همین زیبایی خلق کرده است
#سید_علی_سیدی
#با_من_بخوان.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 حبّ حسین، عاقبتم را به خیر کرد خیرش تویی اگر که بیایی امامِ من... #السلامعلیکیاصـاحبالزمان #
💔
گفت: بدون امام زمان(عج)
چه می کنید؟!
گفتم : مُردِگی !
بیا و زنده کن مارا ...
#السلامعلیکیاصـاحبالزمان
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
پسرم مردی نترس و شجاع بود. در رفاقت کم نمیگذاشت. از تجملات دوری میکرد. دست و دلباز بود. اهل صرفهجویی و سادهزیستی بود. از سن ۹سالگی شروع به حفظ و قرائت قرآن کرد و روزهی کامل میگرفت؛ خیلی خاص دل به نماز میسپرد.
او تا صدای اذان را میشنید، بازیاش را رها میکرد، وضو میگرفت و به نماز میایستاد. حتی مقید شده بود که نماز صبحش را هم بخواند. این کار تا روز شهادتش ادامه داشت. همیشه با وضو بود ؛ حتی شب که میخواست بخوابد، نماز شبش ترک نمیشد.
منوچهر به نیازمندان کمک میکرد؛ دلش میخواست هر کاری از دستش برمیآید، برای فقرا انجام بدهد. قسمت زیادی از حقوقش را به فقرا و مستمندان میداد. اگر در محل کارش چیزی به او میدادند، با فقرای محل تقسیم میکرد. خودش را به آب و آتش میزد تا کار مردم را انجام دهد.
فرزندم صبور، منطقی، مؤمن و احترامگذار بود. احترام به پدر و مادر در رأس کارهایش بود. در کارهایش رضایت خدا را میسنجید و به خاطر خدا روی حرف پدر و مادرش حرف نمیزد و هیچوقت صدایش را بلند نمیکرد.
به نقل از مادر شهید مدافعحرم #شهید_منوچهر_سعیدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞