eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 دلت می ماند که دلگیر شود از نبودن آنهایی که دوستشان داری. یا خوشحال شود از بی تابی بهاری که می خواهد بار دیگر همه رستنی های سبز رنگش را به تو هدیه کند! مبهوت و سرگردان می مانی از این کنتراست بزرگ معنوی خالق بی همتا، همان کنتراستی که در حکمت خداوندی ریشه دارد، همانی که بارها و بارها از کودکی برایمان قصه گفتند: آرامستان ها پر است از: و که بر زبان می رانیم ، پر است از حسرت هایی که برای نبودن عزیزی کشیده می شود و به حرمت حکمت خداوند با گفتن: فرو می نشیند.. حالا که بوی عید سبزتر از سبزه هایی که مادر از یکماه پیش سبزشان کرده، به مشام می رسد، انگار دلمان خیلی بیشتر می گیرد از نبودن هایی که به بودنشان عادت داشتیم!😔 دلمان می گیرد برای آنها که خاک را در دارند و انگار به هر رستی و سبزه ای نزدیکترند! دلت برای مادرت تنگ میشود، برای پدرت؟ برای فرزندت؟! حق داری باشی! حق داری دل تنگی ات را با اشکی از چهره فرو بنشانی! و خودت را به قدرت وصف نشدنی رویا بسپاری و به یاد همه خاطراتت با اویی که امسال عید در کنارت ؛ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🌸🌸اعمال شب نیمه شعبان🌸🌸 ولادت منجی عالم بشریت بر شما عزیزان مبارک😍 دعا🤲 ... 💞 @aah3noghte💞
امشب شب نیمه شعبان😍😍 نیمه شعبان مبارک باد😃😃😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت174 از ظرف‌های
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم:  



با این که تمام شب را بیدار بودم و فقط دو ساعت بعد از نماز صبح خوابیدم، اصلا خواب به چشمم نمی‌آید.

امروز تاسوعاست و اصلا مگر خواب در چنین روزی معنا دارد؟

از وقتی خورشید درآمد تا الان، کوچه به کوچه و خانه به خانه، دیرالزور را زیر پا گذاشته‌ایم.

دیرالزور شهری ست که یک سویش بیابان است و یک سویش رود فرات. ما از سوی بیابان به دیرالزور وارد شده‌ایم و داریم قدم قدم به فرات نزدیک می‌شویم. 

دفعه قبلی که داشتم حاشیه فرات را زیر پا می‌گذاشتم، کمیل همراهم بود و خودش گفت که هرشب کنار فرات سینه می‌زنند؛ برای همین است که عطش شدیدی برای رسیدن به فرات دارم.

عطش است؛ اما نه به آب؛ به شهادت.
حتماً آن عطش که در کربلا بود هم از این جنس بوده...
وگرنه کدام عاقلی بین شهادت و آب، آب را انتخاب می‌کند؟!😏

بوی آب می‌آید؛ بوی فرات.
 این‌جا که هستیم، قسمت سرسبز و باصفای دیرالزور است.
جایی طرف شمال دیرالزور که یک انشعاب کوچک از فرات از آن می‌گذرد و اطرافش پر است از باغ و زمین‌های کشاورزی کوچک.

چهره‌اش مثل سلماست، زیبا اما زخمی و اشک‌آلود؛ مثل خرمشهر و آبادان، مثل تمام شهرهای زیبای جنگ‌زده.

- اون پرچم رو بده به من!

پرچم سرخِ «یا ابالفضل العباس» را که لوله شده، به دست حامد می‌دهم، دست حامد را می‌گیرم و خودم را می‌کشانم بالا؛ روی پشت‌بام مسجد.

مسجد جامع انس‌بن‌مالک؛ مسجدی که از بالای بامش، می‌توان همان انشعاب کوچک از رودخانه فرات را دید و نسیمی که از آب خنک فرات برمی‌خیزد را حس کرد.

می‌گویم:
- حامد، این‌جا توی تیررسیم!


حامد سرخوشانه می‌خندد؛ انگار نه انگار که وسط جنگیم:
- نترس بابا، این گلوله‌ها بدون اذن خدا هیچ کاری ازشون برنمیاد!😉

این را جمله را با تمام اطمینانش به زبان می‌آورد و راست روی بام مسجد می‌ایستد.

نفس عمیقی می‌کشد و پرچم داعش را از روی بام مسجد برمی‌دارد. حتی به پرچم داعش نگاه هم نمی‌کند؛ انگار که لاشه متعفن یک موش باشد.

منظره دیرالزور از بام مسجد زیباست و بدون سیاهیِ پرچم داعش، زیباتر؛ هرچند این سیاهی را به سادگی نمی‌توان از چهره شهر پاک کرد.

خانه‌های ویرانه هم انگار پرچم داعشند و فریاد می‌زنند که یک زمان، هیولایی به نام داعش در شهر حکم‌رانی می‌کرد.

حامد به من می‌گوید:
- پرچم رو خودت آوردی تا این‌جا، خودت نصبش کن!

پرچم سرخ را باز می‌کنم. بوی گلابش میان بوی باروتِ جنگ می‌پیچد و با بوی فرات درهم می‌آمیزد.🥀

پرچم را می‌بوسم و آن را بالای مسجد نصب می‌کنم. آرام با باد تکان می‌خورد و مانند دست نوازش، بر سر شهر نیمه‌ویران کشیده می‌شود.

- ببین عباس، این فراته ها! داره می‌ره کربلا...

همین یک جمله کافی ست برای هوایی شدن. نمی‌دانم چرا؛ اما حس می‌کنم حامد تنها کسی ست که این راز را می‌فهمد.🕊

برای همین است که می‌گویم:
- کمیل و بقیه شهدا هرشب کنار فرات سینه می‌زنن...

برمی‌گردد به سمتم:
- رفیق شهیدت رو می‌گی؟

- آره...

و حامد انگار که بدیهی‌ترین حقیقت دنیا را شنیده است، بدون تعجب و ناباوری، آه می‌کشد:
- خوش به حالشون. حتماً خیلی لذت داره.😔

... 
...



💞 @aah3noghte💞
👈برای قسمت اول اینجا بزنید👉
شهید شو 🌷
💔 یک روز که فاطمه را برده بودم خیابان، همان کسی که به قول خودش طاغوتی بود، همان که جواد با رفتارش س
💔 برای زندگی دونفره‌مان برنامه داشتیم. بیشتر مناسبت ها را می‌گرفتیم؛ ، ، ... زیارت رفتنمان هم خوب بود. مشهد که می‌رفتیم، توی رو به حرم می‌نشستیم. بار اول که خواند، دلم را بُرد.🥀 هایش نم نم می‌ریخت و زیارت می‌خواند. صدایش گرم و قشنگ بود، گفتم دوست داشتم مداح بودی و روضه می‌خواندی. بعد از آن هر وقت حالش را داشت می‌کرد، حتی گاهی حرف معمولی اش را هم به شکل نوحه، مداحی میکرد...😊 راوی همسر قسمتی‌ازکتاب‌ با اندکی تغییر ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 حیف این روز و شبام که بی‌تو میگذره مگه من تا کِی، روی این خاکم؟ #شب_جمعه #کربلا #شب_جمعه_ست_هو
💔 ‍ بـا نیـم نگــــــاهِ مهـربانــــت بنویــــس آقـا بــہ عطــاے بےڪــرانت بنویـــــس مـــا را بنویس هـر ڪـجا ، جـــا دارے ! روزے خورِ خــرده هاے نانَــت بنویــس😢 «سالے ڪہ نڪوست از پیداست» امسال مـرا گـداے خوانــت بنویــس😔 آمـد دگر ، آخرین شـب جمعہ ے سـال... در زُمـره ے خِیـل زائرانـت بنویــــس😭 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #آھ... #سالگردویرانےقلبم کاش تو این چند سال تونسته باشیم آقامونو دلگرم کرده باشیم #ٵين_عمـــار
💔 ... آخرین شب جمعه سال هم از راه رسید... یک سال گذشت!!! بدون مهدی فاطمه عجل الله تعالی فرجه بدون کربلا دل خوشی این روزها شهدا و سفر راهیان نور هست و مشهد الرضا... دعا کنیم برای هم برای زیارتمان برای عاقبت بخیرےمان برای شهادتمان برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید برایتان آرزوی شهادت مےکنم ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 ‏جوانه زده گلدان کوچکم دلم کمی بهار می خواهد نمی آیی؟🌱❤️ ‎ ... 💞 @aah3noghte💞