eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 ‏گفتند دنیا کاروانسرایی است، اندکی توقف کنید و چیزی بردارید برای تجارت ابدی، «ما عشق را برداشتیم.» ... 💞 @aah3noghte💞
💔   و لقد کتبنا فی الزّبور من بعد الذّکر انّ الارض یرثها عبادیَ الصّالحون و همانا ما در زبور بعد از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد. این مرزهای سیاسی و جغرافیایی، این جنگ‌هایی که بشر بر سر جابجایی یک وجب از این مرزها کرده را بی‌خیال. این زمین، این پهنه عجیب جغرافیایی، مالِ هیج‌کدام از این دولت‌ها و ملت‌ها نیست. مالِ خداست؛ اَنّ الارضَ لله. خدا هم مالِ خودش را به هر که بخواهد ارث می‌دهد. به اهالیِ خودش. این‌ها که مُلک و حکومت شرق و غرب عالَم دست‌شان است، زمینِ خدا را غصب کرده‌اند. خدا خودش از اول گفته بود زمینش را چه کسانی باید به ارث ببرند. آن آقایی که تورات و انجیل و زبور و قرآن وعده آمدنش را داده‌اند، قرار است ارث غصب شده خدا را؛ زمین را؛ از دست غاصبان پس بگیرد و به دستِ اهلش بدهد. و زمین، سال‌هاست این رویای شیرینِ موعود را انتظار می‌کشد.  و العاقبه للمتّقین.   ... 💞 @aah3noghte💞
💔 خدایا.. برای همه قرآن‌ خوندن‌هایی که ورق زدم ببینم چند صفحه دیگه تموم می‌شه، استغفرالله.
💔 قراربود دریک روز تعطیل به قم بروند تا با مراجع و علمای حوزه ، دیدار داشته باشند. 😊 گفت: با اتوبوس🚎 می‌رویم . و بقیه گفتند: چنین چیزی سابقه ندارد. ❌ روکرد به آنها و گفت: اولاً سفر زیارتی است، این طوری مشکلات سفر زیاد می شود ثواب سفر هم بیشتر میشود. دوماً این که دسته جمعی، خوش می‌گذرد😍. سوماً همه ما داخل اتوبوس وقت داریم تا در مورد مشکلات وزارتخانه‌ها، مسائل جاری با هم صحبت کنیم بالاتر از همه، وزرا باید از مشکلات مردم با وسایل حمل و نقل عمومی و شرایط جاده ها و راهها باخبر شوند.👌 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 «هفدهم» شد ، قلبِ من حتی تکانی هم نخورد چشم دارم بر شب قَدْرَٺ، «علی جــان» رحمتی ❤️السَّلامُ عَلیکَ یا اَمیرالمؤمنین … ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت204 ربیعی سعی
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم:  



ربیعی نگاهی به من می‌کند و سری به تاسف تکان می‌دهد؛ انگار می‌خواهد بگوید ببین گیر چه نیروهایی افتاده‌ام!
بیا و من را از دست این دیوانه‌ها نجات بده.

باز هم لبی به نشانه لبخند کج می‌کنم.
محسن را می‌بینم که خواب‌آلود و خمیازه‌کشان، از اتاق بیرون می‌آید.

مسعود بدون توجه به خواب‌آلودگی محسن می‌گوید:
- نقشه‌ها و عکس‌های ماهواره‌ای منطقه ... رو می‌خوام.

محسن سرش را پایین می‌اندازد و می‌رود به سمت میز گوشه سالن که یک لپ‌تاپ روی آن گذاشته‌اند:
-چشم. همین الان آماده‌ش می‌کنم.

دارم با خودم حساب می‌کنم که محسن باید نیروی سایبری باشد و در ذهن با امید مقایسه‌اش می‌کنم، که مسعود برمی‌گردد به سمت من:
- بافت فرهنگیش رو هم خودم توضیح می‌دم. دیگه؟

نگاه سبزش کمی ترسناک است و نافذ. خط اخمی که میان ابروانش جاخوش کرده، باعث می‌شود احساس کنم عصبانی ست.

می‌گویم:
- اطلاعات سخنران‌ها و بانی‌های هیئت رو هم می‌خوام. و تاریخ دقیق جلساتشون رو. اسم و مشخصات فرمانده بسیج و نیروهاش رو هم می‌خوام.

سرش را تکان می‌دهد و بلند می‌گوید:
- شنیدی محسن؟

محسن عینکی بنددار و گرد را به چشمانش می‌زند و خمیازه می‌کشد:
- بله آقا.

لبخندی به مسعود می‌زنم به نشانه تشکر. 

ربیعی دستانش را می‌تکاند و از جا بلند می‌شود:
- خب من دیگه برم. جلسه دارم. فکر کنم خیلی نیاز به من نداشته باشید، ماشاءالله هردوتون باتجربه‌اید. ان‌شاءالله کنار هم این پرونده رو می‌بندید.

زیر لب می‌گویم:
- ان‌شاءالله.

ربیعی قبل از این که از در بیرون بزند، برمی‌گردد به سمت مسعود:
- امروز ساعت ده صبح محافظ عباس آقا خودش رو اینجا معرفی می‌کنه. باهاش همکاری کن.

مسعود فقط سرش را تکان می‌دهد. ربیعی آرام سر شانه‌ام می‌زند و می‌رود.

با رفتنش، جو سنگین‌تر می‌شود. احساس خوبی ندارم.

کاش کمیل بود... و باز هم فکرم را احساس می‌کنم.
کاش من بودنش را بیشتر حس می‌کردم.

مسعود آرام در سالن قدم می‌زند و شمرده‌شمرده می‌گوید:
- محافظ عباس آقا... درسته؟

نگاهم را می‌اندازم روی پرونده که با چشمان سبز و طلبکارش مواجه نشوم.

می‌گویم:
- بله.

- توی سوریه جانباز شدی. و البته مورد سوءقصد قرار گرفتی...

از این که او این جزئیات را درباره من می‌داند، حس خوبی ندارم.🙄

دیگر چه چیزهایی از من می‌داند که من خبر ندارم؟😐

در کار اطلاعاتی، دانستن کوچک‌ترین جزئیات از زندگی طرف مقابلت می‌تواند به یک سلاح خطرناک علیه او تبدیل شود.

با حرکت سر، حرف‌هایش را تایید می‌کنم و باز هم چشم از پرونده برنمی‌دارم تا بفهمد از این مکالمه خوشم نیامده.

او اما ادامه می‌دهد:
- تعریفت رو زیاد شنیدم. خیلی دوست داشتم ببینمت.

با این که گفته «دوست داشتم»، اما لحنش بوی دوست داشتن نمی‌دهد.😐


... 
...



💞 @aah3noghte💞
قسمت اول
شهید شو 🌷
💔 #فاطمه دو یا سه سالش بود که برایش چه سفید گلدار خرید. گفت: "خانوم این #چادر را برای دخترمان بدو
💔 توی روضه حضرت زهرا علیه السلام خیلی بی تاب می شد برای حضرت مادر در جور دیگری عزاداری می کرد. از همان شب اول محرم حال و هوایش تغییر میکرد اما شب و احوال خیلی بد میشد. بعد از شام عاشورا یکهو حالش خوب میشد حتی خنده هایش هم زیاد تر از بقیه وقت ها بود می گفت: "نمی دانم چرا خدا با ما اینجوری می کند"... راوی همسر قسمتی‌ازکتاب‌ با اندکی تغییر ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #آھ... یادش بخیر شهید آوینی را مےگویم که هر شب با آلیاژ خاص صدایش ما را بنشاند پای تلویزیون
💔 ... حاج اسماعیل دولابی رحمت الله: شب‌های است، اغلب شما جوان هستید. 🔸وضو بگیرید 🔸نماز بخوانید 🔸کم حرف بزنید 🔸کم قصه بگویید ! این چیزهایی که در تلویزیون نشان می‌دهند برای تفریح است یا برای بچه‌ها ! شما که روزه دارید کمتر این و آن را گوش دهید ، کمی به کارهایتان برسید. نیم ساعت یا یک ساعت بعد از نماز در سجاده بنشینید و خدا را یاد کنید. که کردید، بدنتان که آرام گرفت ، به دعایی ، به ثنایی یک دقیقه خدا را یاد کنید. با خودتان خلوت کنید ، به نگاه کنید ، یا اینکه اصلا ساکت بنشینید ، این خیلی قیمتی است. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 وَ قالَ عليه‌السلام : إِنَّ لِلَّهِ مَلَكاً يُنَادِي فِي كُلِّ يَوْمٍ لِدُوا لِلْمَوْتِ وَ اِجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ وَ اِبْنُوا لِلْخَرَابِ🍃 و درود خدا بر او ، فرمود : خدا را فرشته‌اى است كه هر روز بانگ مى‌زند : بزاييد براى مردن ، و فراهم آوريد براى نابود شدن ، و بسازيد براى ويران گشتن .🌼 ❤نهج البلاغه 132 - ضرورت ياد مرگ ... 💕 @aah3noghte💕