شهید شو 🌷
💔 🏴 پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی درگذشت عالم ربانی و سالک الیالله آیتالله ناصری 🔻متن پیام رهبر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
مراسم تشییع عالم ربانی آیت الله ناصری
#نائب_الزیاره اعضای کانال #آھ... بودیم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 🏴 چند تن از شهدای کربلا را میتونید نام ببرید و میشناسید؟ 🤔 حرهای لشکر امام حسین. ما از کسانی که
💔
🏴 چند تن از #شهدای کربلا را میتونید نام ببرید و میشناسید؟ 🤔
حبیب بن مظاهر.. پیرترین شهید کربلا.. فرمانده جناح چپ لشکر امام حسین علیه السلام..
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
این الاغه اگه اشتباهی پاش رو مین می رفت عملیات لو میرفت و همه چی خراب می شد
الانم خیلی از الاغ ها مجبوری رو کول انقلاب سوارن
می فهمید؟ مجبوری!
🗣لوطی انقلابی
#توئیت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸 هادی فِرز 🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت یازدهم» در مدت دو دقیقه دخ
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸🔸 هادی فِرز 🔸🔸
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
«قسمت دوازدهم»
هادی: دارم ماشینِ پسره رو میبینم. پشت سرش میام. وقتی ازش رد شدم شما شروع کنین.
نظر: رو چِشَم آقا. ما آماده ایم.
هادی در حال باز کردن پوست آدامسش بود که یه سورنتوی مشکی رد شد و رفت. هادی هم موتورش روشن کرد و رفت. از اون طرف، نظر داشت چسبِ دستکشش محکم میبست و به دور و ور نگا مینداخت.
پسره همین طوری اومد و اومد تا از میدون هم رد شد و وارد خیابون اصلی صرافی شد. هادی هم مثل حضرت عزرائیل دنبال سرش اما با فاصله حرکت میکرد. پسره از تو آیینه، پشت سرشو یکی دو بار نگاه کرد اما خبر خاصی نبود و چیز خاصی نظرشو جلب نکرد.
اومد و اومد تا اینکه نزدیک صرافی شد. چراغ راهنمای سمت چپو زد و میخواست عرض خیابون رو طی کنه که هادی ازش گذشت.
نظر با دیدن هادی، جورابو کشید رو صورتشو و به بچه هاش سری تکون داد. ماشین پسره وایساده بود پشت درِ برقی که یواش یواش باز بشه و وارد پارکینگ بشه.
نظر و سه نفر دیگه با احتیاط و بدون جلب توجه و مثل عابران پیاده و معمولی، از دو طرف، به طرف ماشین پسره نزدیک شدند.
به محض اینکه در باز شد و ماشین رفت داخل، نظر و بچه هاش وارد پارکینگ شدند. اولی رفت سراغ اتاق نگهبانی و با یه حرکت زد به گردن نگهبان و بیهوشش کرد. بعدش هم نگهبانو کشید یه طرف و گوشه ای خوابوندش. خودش نشست پشت سیستم و به یکی از مانیتورها زل زد. چند لحظه بعد، در حالی که پسره از هیچ جا خبر نداشت و به خودش مشغول بود، نظر و بچه هاش به پشت یکی از درها رسیدند. نظر به دوربین کنار در نگاه کرد. کسی که تو اتاق نگهبان نشسته بود، به محض دیدن نظر، با اشاره به یک دکمه، در را برای اونا باز کرد.
پسره از ماشینش پیاده شد. خیلی معمولی، یه خمیازه کشید و قدی کشید و ماشینش قفل کرد و به طرف آسانسور رفت. از یه طرف دیگه، بچه هایی که بیرون بودند، به دو بخش تقسیم شده بودند.
گروه اول، یک تصادف ساختگی در سر چارراه به وجود آوردند. به دو دقیقه نکشید که چهار طرف چهارراه، ترافیکی طولانی و اعصاب خرد کن راه افتاد. ماشین ها کله صبحی تو هم قفل شدند و صدای بوق و عصبانیت فضای چهارراه را فرا گرفت.
پسره تو آسانسور بود. به طبقه سوم رسید. به محض اینکه پیاده شد و به طرف درِ صرافی رفت، دو تا از کارمنداش که آقا بودند، جلوی پاش بلند شدند و همگی رو به طرف در ایستادند تا پسره در را باز کند و بروند داخل. که درِ آسانسور دوم باز شد و نظر و سه تا غولِ بی شاخ و دم دیگه بیرون آمدند و به محض باز شدن در صرافی، پسره و اون دو نفر دیگه رو هل دادند داخل و همگی رفتند داخل و در را بستند.
پسره و دو تا کارمندش افتادند رو زمین. تا بلند شدند نظر گفت: سلام. صبحتون اگه بخیر نشد، درعوض میتونه روزتون بخیر بشه. علاقه ای به استفاده از زور نداریم. وقتمون هم تلف نمیکنیم. فقط یه ربع وقت داریم و بعدش هم شما را به دست خدای مهربون میسپاریم.
هر کدوم از بچه های نظر، یه نفر رو گرفتند و نشوندند رو صندلی های صرافی. نظر نگاهی به ساعتش انداخت. هنوز دو دقیقه نگذشته بود که صدای در اومد.
نظر در را باز کرد و هادی مثل جنتلمن ها وارد شد. اون سه تا غول بیابونی، به محض دیدن هادی، دستشون رو سینه گذاشتند و احترام گذاشتند. اما سلام نکردند و حرفی نزدند. هادی هم جوراب داشت. وارد شد. پسره با دیدن هادی، وحشت کرد. با اینکه نمیشناخت اما با دیدن استیلِ گَنگِ هادی، خودشو باخت و آب دهانشو قورت داد.
هادی صندلی گذاشت و نشست روبروی پسره. گفت: من خیلی اهل طول و تفصیل نیستم. یه لیست 255 نفره دارم. اینا اونایی هستند که تو در طول دو سال بیچاره شون کردی. خیلی قانونی و شیک و بدون اینکه ردپایی ازت بمونه.
کاغذ را گرفت روبروی پسره و اون هم کاغذو گرفت و نگاهی بهش انداخت.
هادی ادامه داد: آمار داراییت دارم. کانالهایی که سهامت تو اونا ذخیره کردی، پشت همین صفحه نوشتم.
پسره صفحه رو برگردوند. چشماش چهار تا شد.
هادی گفت: سه چهار ماه قبل، اون دو ساعتی که سیستمت هک شد، کار بچه های من بود. من برای اون دو ساعت، خیلی هزینه دادم. تمام سرمایه ای که در طول کلّ جوونیم به دست آورده بودم دادم تا اینکه فقط بفهمم کی هستی و چی داری؟ پس با من شوخی نکن. امتحانم نکن. نخواه با هم درگیر بشیم.
پسره گفت: چرا همون موقع که هکم کردی، حسابم خالی نکردی؟
هادی گفت: کیف نمیداد. اتفاقا کسی که هکت کرد، اجازه این کارو ازم گرفت اما بهش اجازه ندادم. دوس داشتم یه دادگاه کوچیک تشکیل بشه و یه گپِ دو نفره بزنیم و بعدش با دست خودت حساب اینا رو پر کنی!
پسره پوزخندی زد و گفت: حساب اینا رو پر کنم! چاییدی رابین هود!
ادامه دارد
...
💕 @aah3noghte💕
@Mohamadrezahadadpour
4_5859495324971704575.mp3
5.36M
💔
🎤•|سیدرضانریمانۍ|•
واویلا ازین دل زار و حزین
دلی که هر شبه، تو فکر #اربعین 💔
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 افتاده است دلم به تمنا به پای تو یک #کربلا نصیب گدا کن
💔
کربلائی شدنم دست شماست آقاجان
پاس و ویزا و مسیر، بازی بینالمللیست
#لبیکیاحسین علیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#ڪربلالازممدلمتنگاست
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#ما_ملت_امام_حسینیم
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
_ #آقربونتبرمخداااا♥️🌿 _
خدا به ۳ طریق جواب میده :
_ میگه بله ، و اون چیزی که خواستی رو انجام میده
_ میگه نه ، و چیز بهتری بهت میده
_ میگه صبرکن ، و بهترین هارو بهت میده ...
شهید شو 🌷
💔 کربلائی شدنم دست شماست آقاجان پاس و ویزا و مسیر، بازی بینالمللیست #لبیکیاحسین علیهالسلام
💔
برای پیدا کردن علاقۀ به #خدا، باید تمام #حبّالدنیا را در دلت از بین ببری، ولی برای پیدا کردن علاقۀ به #حسین(ع) این گونه نیست؛
یعنی با داشتن حبّالدنیا هم میشود حسین(ع) را دوست داشت و شیرینی محبت او را تجربه کرد.
اگر کسی میخواهد حبّالله را تجربه کند و بفهمد که از چه جنسی است، میتواند با تجربهکردن و چشیدن لذت محبت حسین(ع) به این درک برسد.
#بھبھ
شهید شو 🌷
💔 روزمان رابا یک #بسمالله شروع کنیم! خداوند رحمت را بر خویش واجب فرموده است. «کَتَبَ رَبُّکُمْ ع
💔
#بسم_الله
ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ ٱللَّه
#با_من_بخوان.
#یک_حبه_نور✨
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
هیچ گاه ندیدم که ما را به کاری امر و نهی کند،
بلکه همیشه غیر مستقیم حرفش را می زد؛ مثلاً، آخر شب می گفت:
"من می روم #وضو بگیرم. در روایات تاکید شده کسی که با وضو بخوابد شیطان به سراغ او نمی آید."
نا خودآگاه ماهم ترغیب می شدیم و به همراه او برای وضو گرفتن حرکت می کردیم.
📙 کتاب: علمدار
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#اربعینی ها کوله پشتی هایتان را بسته اید؟
میگویند سعی کنید هر چه میتوانید سبکبار سفر کنید...
میگویند کولهی سنگین و بار اضافه ، خسته و کلافه تان میکند...
شما از هر چه خواستید فاکتور بگیرید
اصلا لباس و وسایل اضافه نبرید اما...
یادتان باشد حتما در این سفر، #نائب_الشهید باشید؛ یک شهید انتخاب کنید و عکسش را اول به قلبتان و بعد هم به کولهپشتی تان بچسبانید تا در این سفر، واقعا سبکبار باشید، روحتان را میگویم...
روح اگر درگیر باشد، حال زیارت هم پیدا نخواهد شد...
برای آنانکه در حسرت این سفر هستند هم دعا بفرمایید....😔
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 وقتی این عکس رو میگرفتم پیش خودم زمزمه میکردم: "همیشه سرِت شلوغه، بس که مهموننوازی..." نگاهی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
مگر از دعای #رفیق_شهید
گره #کرب_و_بلا باز شود...🥀
#اربعینایرانبمانمبےگماندقمیکنم
#شهیدجوادمحمدی
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞