eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 ‍ مےگفت: اگر می‌خواهید پیروز شوید علوی باشید اگر می‌خواهید رستگار شوید حسینی باشید و اگر می‌خواهید همه چیز باشید شیعه باشید 🍃 امام جماعت واحد تعاون لشکر۲۷ محمدرسول‌الله(ص) بود. بهش می‌گفتند: حاج آقا آقاخانی روحیه عجیبی داشت. زیر آتیش سنگین عراق شهدا رو منتقل مےکرد عقب ...توی همین رفت و آمدها بود که گلوله مستقیم تانک سرش رو جدا کرد چند قدمیش بودم هنوز تنم می لرزه وقتی یادم میاد از سر بریده اش صدا بلند شد : السلام علیک یا ابا عبدالله شهادت : کربلای5 شلمچه 📚 روی خط عاشقی 💞 @shahiidsho💞 مطالب ناب شهدایی را اینجابخوانید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎬کلیپ|يا مَن أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَیْرٍ... 🤲 ⭕️همخوانی دعای هر روز ماه رجب 🤲یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَیْرٍ... 📌کاری از: 💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #دو_نیمه_سیب ۲۶...🍎 تاریخ دارد تکرار می شود تماشاچی و بی طرف وجود ندارد تو اگر شبیه شهدا نشوی چه
💔 ۲۷...🍎 تاریخ دارد تکرار می شود تماشاچی و بی طرف وجود ندارد تو اگر شبیه شهدا نشوی چه کسی علَم جهاد را برمےدارد؟؟ 💖 شھدا در ادامه دادن راه سیدالشهدا بسیار به هم شبیه هستند... سمت راست: (مدافع حرم) سمت چپ: (دفاع مقدس) اختصاصے ڪانال شهیدشو این راه، ادامه دارد...💪🏻 💞 @shahiidsho💞
💔 +رفتم سر مزار رفقاي شهيدم فاتحه خوندم اومدم خونه شب تو خواب رفقاي شهيدم رو ديدم رفقام بهم گفتند : _فلاني ، خيلي دلمون برات سوخت...💔 +گفتم : چرا؟😥 _گفتند : وقتي اومدي سر مزار ما فاتحه خوندي ما شهدا آماده بوديم، هرچي از خدا مي خواي واسطه بشيم و برات بگیریم از خدا، ولي تو هيچي طلب نڪردي و رفتي 😶 خيلي دلمون برات سوخت ⇦بر سر قبر شهدا آرزوتونو بخواهید برآورده میشه. 🎤 : حاج حسين ڪاجی راستی... تو رفیق شهیدت کیه؟ 💞 @shahiidsho💞
1_1977780995.mp3
6.54M
💔 ۴۸ 💠باطن ما؛ تعیین کننده تموم چیزاییه که بعداز تولد به برزخ خواهیم دید! 💠بجای پرداختن به عبادات بی معرفت که اثری در سلامت اخلاقمون نداشتن؛ 💠باید روی باطن مون کار کنیم 🎼 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 قسمت صد صدرا: عطرش خیلی آشن
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 قسمت صد و یک صدرا گفت: این دختره رفت دیگه؟ حله؟ خیالم راحت باشه؟ سعید جواب داد: آره. شما برو به مادرتون برس. دستت درد نکنه. و صدرا آروم آروم از بیمارستان خارج شد و به طرف موتورش تو تاریکی ها رفت و از همون طرف، چراغ خاموش و بی سر و صدا اونجا رو ترک کرد. 🔸 لندن ثریا در اتاقش بود و بلند بلند با تلفن حرف میزد. بابک از راه رسید و وقتی به درِ بسته اتاق ثریا رسید، روی کاناپه نزدیک اتاق نشست و به حلما گفت: لطفا یه لیوان نسکافه! حلما رفت و بابک همین طور که سرش تو گوشیش بود همه حواسش رو جمع صداهای بلند ثریا و گفتگوش با کسی کرد که صداش رو بلندگو بود: «ثریا: نمیدونم. تو که جات بد نیست. رفتی جای بابام. داری با یه هلدینگ بزرگ و بی رقیب عشق و حال میکنی. طالعی: گفتی زنتو بده. دادم. گفتی دخترو بده. دادم. گفتی پاشو برو تو دهن شیر. رفتم. چرا الان باید جهنمی رو تجربه کنم که همیشه از روبرو شدن باهاش میترسیدم؟ چرا؟ این حق من نیست! ثریا: اصلنم جهنم نیست. مگه ازت چی خواستم؟ گفتم شوهر جدید زنِ قبلیت دیگه جایی نمیتونه مربی گری کنه. اسمش رفته تو لیست سیاهِ رژیم. ازت خواستم که تا وقتی که کارای اقامتش تو دبی آماده میشه، بگیریش زیرِ پر و بال خودت. اسم این جهنمه؟ طالعی: وقتی زنت که هنوز ازش طلاق نگرفتی و بیست ساله که هنوز اسمش تو شناسنامته، پامیشه بزک دوزک میکنه و با یه نره خر میاد میشینه تو هلدینگت و جلوی تو به مثلا عشقش میگه هانی، ینی تو و بابات و تشکیلات و زنم و دوستش و همتون دارین به من و احساسم میخندین! ثریا: اینجوری فکر نکن. اون فوتبالیستی که دیروز قهرمان بوده و امروز نمیتونه سرمربی یه تیم خوب بشه، زنت با اون کاری کرد و جوری تو این سالها تربیتش کرد که الان میتونیم به عنوان یه لیدر و یه اسطوره ازش اسم ببریم. همون اسطوره ورزشی الان داره کاری میکنه و جوری با توییت هاش به بچه ها خط و روحیه میده که صد تا دختر تشکیلاتی خودمون نمیتونه ملتو تو خیابون نگه داره! تو کار بزرگی کردی طالعی. اما کار بزرگتر رو زنت کرد که بیست سال از تو و دخترش دور شد تا بتونه دلِ همین کسی که داری بهش میگی نره خر به دست بیاره و الان بندازه به جون رژیم! طالعی نفس عمیقی کشید و گفت: خب دخترمو چی میگی؟ شبنم کجای بازیه؟ ثریا با حالت بدجنسی و نوع خاصی از لبخند گفت: اما شبنم جون خودم ... طالعی یادته یه روزی بابام بهمون میگفت کار درست و موفق هزینه داره و هر چی کار بزرگتر، هزینه اش هم بیشتر! یادته؟ طالعی گفت: خب؟ ثریا گفت: اینو بهت میگم ... چون بهت اعتقاد دارم و میدونم که جنبه شنفتنش داری! شبنم با وجهه بزرگ اجتماعی و سیاسی که در عرصه بین المللی کسب کرده، میتونه بلندترین صدای انقلابِ ارتش آزاد زنان ایران باشه. طالعی: ثریا درست حدس زدم؟ ثریا: اون که یه زنِ ناشناخته شهرستانی بود، اونجوری تونستیم رو خبرِ مرگش علیه رژیم مانور بدیم و اسراییل هم با همون تونست برجامو بفرسته هوا و این همه کشته و زخمی و خسارت به رژیم و ایران وارد بشه ... تصور کن اگه الهه‌ی جنگ و انقلاب در ایران یه دخترِ کوردِ باسوادِ ژورنالیستِ زیبایِ بهایی باشه! چقدرررر میشه تو دنیا حرف زد و تا سالها علیه ایران برنامه چید و بهره برداری کرد. طالعی: ثریا قرارمون این نبود! سربازان گمنام ادامه دارد... به قلم محمدرضا حدادپورجهرمی @mohamadrezahadadpour 💕 @shahiidsho💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 خوابيده بود توی رختخواب؛ گريه مي‌كرد و ناله. امام آمد به ديدنش. نشست بالای سرش. دستانش را گرفت در دستش و گفت: " از مرگ ميترسی!؟ اگر تن و بدنت كثيف باشد، حمام نمی روی!؟ مرگ هم مثل حمام است. از گناهان پاكت می كند و تو را به آسايش می رساند." بيمار، آرام شد و همان طور دست در دست امام از دنيا رفت... ✍🏻 ولی دست در دست بودن، عین زندگےست... زندگی برای همین هم او دست در دست امامش، آرام شد و به آرامش رسید علیه السلام تسلیت 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 موقع حرف زدن، دستمـ را گرفتہ بود و تلاش مےڪرد توی چشمہایم نگاھ ڪند؛ از خدا خواستـم کمکم ڪند. با
💔 دست نوشته به مناسبت شهادت سیدرضا موسوی 🌹 ماهمیشه صداهای بلند را شنیدیم، پر رنگ ها را دیدیم، غافل از اینکه شهدا بی صدا می آیند بی رنگ می مانند و آرام می روند🌷 انتشار به مناسبت ایام شهادت 💞 @shahiidsho💞
💔 گـاه باید گفت: انسان! این زندگے چقدر مےارزد ڪہ براے چند صـباح بیشـتر حاضر مےشوی جنایت ڪنی... این دختر ۷ساله جای چه ڪسے را در این دنیا تنگـ ڪـرده بودھ ڪہ شهیدش ڪردند... بِایّ ذَنبٍ قُتِلَت؟... شهید در بمباران شهر اصفهان 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 وصیت می كنم به كسى كه او را بیش‌از حد دوست مى دارم. به معشوقم، به امام موسى صدر، كسى كه او را م
💔 ...از آن دنیاى مادى و راحت طلبى گذشتم و به دنیای درد و محرومیت، رنج و شكست، اتهام و فقر و تنهایى قدم گذاشتم. با محرومین، همنشین شدم و با دردمندان و شكسته دلان هم آواز گشتم. از دنیاى سرمایه‌داران و ستمگران گذشتم و به عالم محرومین و مظلومین وارد شدم و با تمام این احوال متأسف نیستم... ✍🏻راستی تحولات شهیدچمران عجیب است از برپایی تجمع در امریکا گرفته تا لبنان بعد هم جنگ ایران.... دست‌نوشته های 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 امام رضا جان ما چندوقته از تهران نبات می‌خریم.. حواست هست عزیزم؟ " أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا ع
💔 گویند زِ مرگ در جهان نیست بَتَر والله فراق، ثم بالله فراق… ✍🏻قاضی عبدالله‌رازی " أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰا" 💞 @shahiidsho💞
💔 السلام عَلیْکَ یا وَلیَّ النِّعَم السلام علیکَ یا هادیَ الْاُمَمْ السلام عَلیک یا سَفینَةُ الْحِلْم السلام علیک یا اَبَا الاِمامِ الْمُنْتَظَر علیه السلام💔 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 صبح سه شنبه مان را به یاد شهیدی آغاز مےکنیم که عشق به امام خمینی و دعای مادرش عاقبتش را چون، #ح
💔 به دلیل شرایط کاری و احساس مسئولیت حتی برای تولد فرزند دومش هم به ایران نیامد؛ پس از تولد فرزندش درخواست کرد تا زمینه حضور خانواده اش در سوریه فراهم شود.  خودش به خانواده اش گفته بود که " وقتی شما به سوریه بیایید و برگردید من به شهادت می رسم" همان هم شد، دو هفته بعد از بازگشت خانواده‌اش در پنجم بهمن ماه سال ۱۳۹۶ در حین انجام وظیفه به درجه رفیع شهادت نایل آمد. در سالروز شهادتش دسته گلی از صلوات به نیابت از هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم💐 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #مسلمانی_زیباست 💓 سلسله رفتارهای خداپسندانه، برگرفته از سیره معصومین علیهم السلام با گفتاری روان
💔 💓 سلسله رفتارهای خداپسندانه، برگرفته از سیره معصومین علیهم السلام با گفتاری روان سلام✋ امیدوارم تمریناتونو هر روز دوره کنین و به انجام دادنش فقط در یک روز، قانع نباشین تمرین امروز: 👈استغفار روزانه👉 از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه استغفار كند بعد از نماز عصر هفتاد مرتبه بيامرزد حق تعالى از او هفتصد گناه‏.. تمرین امروز هفتاد بار گفتن لفظ "استغفر الله و اتوب الیه" بعد از نماز عصر.. بسم الله! ماه رجب هم هست و استغفار ، بسی فضیلت دارد 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 پرسید: آقا چه‌طور در بيشترِاوقات، نماز به آدم حال نمى‌دهد؟ گفت: نماز، حال تو را نشان مى‌دهد نه ا
💔 حاج‌حسین‌یکتامیگفت: کجایه‌گناه‌رو‌به‌خاطر‌روی‌گلِ یوسفِ‌زهرا‌ترک‌کردی‌و‌ضررکردی؟🚶🏿‍♂ ماه توبه
مداحی شهادت امام هادی کریمی - www.mplib.ir.mp3
2.69M
💔 مداحی سالروز علیه السلام 🎤حاج محمود کریمی 🎼 💞 @shahiidsho💞
💔 می گفت: سعےڪنید سڪوت‌شما بیشتر از حࢪف‌زدن باشد هࢪ حࢪفے ࢪا ڪه مےخواهید بزنید فڪࢪ ڪنید ڪه آیا ضࢪوࢪۍ هست یا نه؟🤔 هیچ وقت بی‌دلیل حࢪف نزنید. شهیدے که شهادت امام هادی به دنیا آمد ودر شهر امام هادے سامرا شهید شد.🕊 علیه السلام 💞 @shahiidsho💞
1_1977781710.mp3
8.85M
💔 ۴۹ ✍با خُــدا که رفیق باشی؛ قبل از لحظه ی تولـدت به بـرزخ، 👈مژده ها و بشارت هایی از سوی خدا، آرومِ آرومت میکُنه!😌💚 🌺اونقدر که؛ این سفر رو با اشتیاق، آغاز خواهی کرد☺️ 🎼 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 قسمت صد و یک صدرا گفت: این د
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 قسمت صد و دو طالعی: ثریا قرارمون این نبود! ثریا: ما اصلا با هم قراری نداشتیم. ولی مگه بده؟ بعدش تو به عنوان یک سرمایه گذارِ بهایی و صاحب یه هلدینگ بزرگ و اهل هنر و اهل حمایت و سرمایه گذاری رو هنرمندان و سینمای ایران که دخترشو در این راه فدا کرده اما مثل کوه ایستاده، دنیا و سازمان ملل و اروپا و آمریکا دعوتت نمیکنن برای سخنرانی؟ مورد حمایت تمام سازمان های حقوق بشری دنیا قرار نمیگیری؟ نمیشی پدر معنویِ جریانِ انقلابِ زنان آزادِ ایران؟ وقتی ثریا سکوت و انفعالِ طالعی رو دید، گفت: طالعی بهتره وقت همدیگه رو بیشتر از این نگیریم. برو به جای اینکه به زن سابِقِت و دوس پسرش و دختر قهرمانت فکر کنی، فکر جذب مخاطب بیشتر برای اپلیکیشن های فیلم و سریالت باش. کاری کن بعد از سه چهار سال، رو دست همه اپ ها بزنه و بشی امپراتورِ سینمای خاورمیانه. ثریا اینو گفت و بابک دیگه صدایی از مکالمه اون دو تا با هم نشنید. 🔷 تهران-مجیدیه در یه خونه قدیمی و با معماری سنتی، دو تا اتاق بالا بود و یه زیرزمین پایین. دستشویی و حمام گوشه حیاط بود. یکی از اتاق ها را کرده بودند آشپزخونه و در یکی دیگه اش مینشستند. اصل که پیرمردی با محاسن بلند و سفید بود و بالای نود سال به نظر میرسید روی تک مبل نشسته بود و روبروش مهشید و زندیان نشسته بودند. شبنم هم گوشه اتاق نشسته بود و مثل کسایی که از قحط گرفته باشند داشت شام میخورد. زندیان گفت: قرار نبود ما بیاییم ایران و درگیر خون و خون ریزی بشیم. روز به روز داره اوضاع اینجا بدتر میشه. دیگه خودمونم امنیت نداریم. به ماشینای خودمونم رحم نمیکنن. هر چی میگیم بابا ما از خودتونیم ... اون شب با دخترم پشت چراغ قرمز گرفتار شدیم ... همه داشتن بوق میزدند ... یه نفر با سر و صورت پوشونده که یه لوله آهنی دستش بود به طرف ماشینا میومد و هر کس بوق نمیزد شیشه هاشو خرد میکرد. نزدیک بود ماشین ما هم داغون کنه. مهشید گفت: این تزِ شاهزاده بود که ملت بوق بزنه. اینایی که اصرار بر بوق زدن مردم دارند، بچه های خودمونن. اما اونایی که مسلح میان بیرون و مثلا با موتور، مردم و پلیس و بقیه رو میبندد به رگبار، از بقیه گروه ها هستند. منافقین و دموکرات و داعش و ... زندیان از مهشید پرسید: تو از بچه هات خبر نداری؟ مهشید گفت: آب شدند رفتند تو زمین! به خاطر همین اومدم دنبال شما که بیاییم اینجا. نزدیک دویست نفر دختر که قرار بود راهپیمایی همجنس بازی کنند گم شدند! آبروم پیش ثریا هم رفت. آبروم پیش شما هم رفت. زندیان گفت: خوب کردی که دیگه نرفتی لواسون. هر اتفاقی افتاده، از همونجا افتاده. مهشید گفت: من موندم کارو تموم کنم و برم. ولی با این وضعیت، نمیدونم باید چیکار کنم؟! زندیان پرسید: کی قراره کارو تموم کنه؟ مهشید گفت: عکس کلاه و تیشرتِ صورتیِ مخصوصِ شبنمو دارن... اصل نفس عمیقی کشید و حرف مهشید رو قطع کرد و نگاهی به شبنم انداخت که داشت دو لُپی شام میخورد و گفت: اینا همش دردِ زایمان و نشانه تولدِ یه انقلاب بزرگ و خونین هست که رژیم حتی فکرشم نمیکنه. مهشید و زندیان با نگاه اصل به شبنم، رو برگردوندند و به شبنم نگاه کردند. شبنم همچنان به غذا خوردن مشغول بود. 🔷 وزارت اطلاعات دکتر در حالی که یه قلم و کاغذ دستش بود و نُت برداری میکرد، داشت از طریق میکروفنی که در خونه اصل کاشته بودند، به صورت شفاف و واضح، صدای اصل رو میشنید که میگفت: اون روز دور نیست ... شاید روزی مثل فردا ... دکتر تا اسم فردا را شنید، گوشی رو برداشت و برای محمد زنگ زد. -سلام حاج محمد آقا. -سلام دکتر جان. خدا قوت. -تشکر. باید شما رو ببینم. لحظاتی بعد، محمد و سعید و دکتر در اتاق محمد جمع شده بودند و با هم گفتگو میکردند. محمد که چشماش از خستگی قرمز کرده بود گفت: مسائل داره کاملا مطابق اطلاعاتی که از اتاق فکر دشمن داشتیم پیش میره. مثل فیلمی که گذاشته باشند روی دورِ تند. تند تند داره اتفاق میفته. بچه ها حسابی مشغولند. اطلاع دارم که بعضی گروه ها مدت هاست خونه نرفتند و رصد و تعقیب و گزارش و عملیات و ... داشتند. در طول یک هفته قبل، دو تا بمب در شیراز خنثی شد. صبح زود، یه گروه دوازده نفره تروریستی در ارومیه و یه گروه شش نفره در اهواز منهدم شدند. سربازان گمنام ادامه دارد... به قلم محمدرضا حدادپورجهرمی @mohamadrezahadadpour 💕 @shahiidsho💕