eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
3.7هزار ویدیو
70 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 #طنز_جبهه 😁 رزمنده ای تعریف میکرد، میگفت: تو یکی از عملیات‌ها بهمون گفته بودن موقع بمب بارون ب
💔 پشت میکروفن 🎤😁 شب جمعه همه گردان‌ها توی حسینیه بزرگ شهرک دارخوین جمع بودند و مشغول خواندن دعای کمیل بودند. مداح با سوز و حال خاصی دعا می خواند و بچه ها حال خوشی داشتند در آن همهمه و گریه تقريباً وسط دعا بود که مداح بلند فریاد کشید: آی گنهکار کجای این مجلس نشسته ای…!؟ که یکدفعه تو اون تاریکی از وسط حسینیه یکی از رزمندهای شیطون فریاد کشید:  “ پشت میکروفوووون ” حسینیه رفت رو هوا و تا آخر دعای کمیل با خنده تمام شد😂😂😂 💞 @shahiidsho💞
💔 سرباز فراری که در ماه رمضان حین قرائت قرآن شهید شد در سال 57 به سربازی رفت بعد از 4 ماه آموزش در پادگان کرمان به هوانیروز اصفهان منتقل شد تا اینکه امام دستور فرار سربازان را از سربازخانه‌ها دادند. شبانه از پادگان فرار کرد و چون می‌دانست اگر به ده برود او را لو می‌دهند، به قم رفت. ۵ماه از او بیخبر بودیم. وقتی‌که از او سؤال کردیم که این مدت کجا بودی گفت: من در شهر غریب بودم چون قیافه‌ام به سربازها می‌خورد ازاین‌رو در خیابان‌های‌ قم ظاهر نمی‌شدم و شب را در مسجد گذراندم یک روز یک روحانی مرا دید و گفت: چرا اینجا نشستی؟ جریان را که برای او تعریف کردم، مرا نزد آیت‌الله پسندیده (برادر امام) برد و به یکی از مدارس حوزه رفتیم تا درس بخوانم. این بار با هم در منطقه بودیم. ساعت سه بعدازظهر یکی از روزهای ماه رمضان بود که علی وضو گرفته بود تا برای خواندن قرآن وارد سنگر شود. همین‌که وارد شد، خمپاره‌ای مستقیماً به داخل سنگر اصابت کرد. فضای اطراف پر از گردوغبار شد. بدنش پر از ترکش شده بود. در آخرین لحظاتی که برادرم را زنده می‌دیدم دستش را روی پهلویش گذاشت و ناله‌ای دل‌خراشی سر داد. به پهلویش نگاه کردم سوراخ بزرگی ایجاد شده بود.  او را به پادگان ابوذر منتقل کردیم اما لحظه‌ دیدار عاشق و معشوق فرا رسیده بود و علی عزیز تا ساعت 11 شب بیشتر دوام نیاورد و به درجه‌ی رفیع شهادت نائل آمد. راوی: برادر 💞 @shahiidsho💞
💔 خدا در فطرت‌ انسان‌، جاذبھ‌اۍ‌ از عشق‌خود گذاشته تا او را بھ‌ سمت خود بکشاند!... عید فطر روز بازگشت به فطرت 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید شو 🌷
💔 ارسالی اعضا حرم مطهر رضوی 💞 @shahiidsho💞
💔 کسی که قلبش را از اغیار، خالی کرده است و کسی جز خدا، در قلبش راه ندارد یقین بدان شهــید است حتی اگر هنوز نفس مےڪِشد ٢اردیبهشت؛ سالروز تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گرامی باد 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 شهیدی که عید فطر به دنیا آمد و عید فطر به شهادت رسید دهم شهریور ماه  سال 43 شمسی مصادف با شب عی
💔 ۱۹ ساله‌ بود، روز پنجشنبه ۱۶ / ۸ / ۹۸ در حین انجام ماموریت شبانه(اطلاعاتی_امنیتی) در محله هرندی شوش(دروازه غار) توسط قاچاقچیان مواد مخدر شناسایی و مورد سوقصد قرار گرفت و از ناحیه سر مجروح و به کما می‌رود و در نهایت پس از گذشت سه روز در صبح یکشنبه ۱۹ / ۸ / ۹۸ در بیمارستان سینا تهران به درجه رفیع شهادت نائل امد... دسته گلی از صلوات به نیابت از شهید، هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🌸الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم🌸 به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان ❀ تاریخ ولادت: ۲۶ / ۴ / ۷۹ ❀ تاریخ شهادت: ۱۹ / ۸ / ۹۸ 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی مواظب قلب من، یعنی مادرت باش!💝 قسمتی از وصیت نامه #شهید_مرتضی_بصیری_پور #شهید_م
💔 برای اقامه نماز مرتب به حرم می‌رفتیم و زیارت و دعا می‌خواندیم و برمی‌گشتیم، اما یک‌بار که با تعدادی از اعضای خانواده و دوستانم به حرم رفتیم، وقتی که زیارت و دعا و مناجات‌ها را خواندیم و شب زنده‌داری کردیم، تصمیم گرفتیم که تا صبح در حرم بمانیم. صبح زود فهمیدیم که گل‌های حرم را تا چند دقیقه دیگر عوض می‌کنند، به همین دلیل در حرم ماندیم، خیلی شلوغ بود و در همان شلوغی ۲ تا تاج گل بزرگ آوردند، من یک غنچه گل رز از وسط یک تاج گل بیرون کشیدم، دوستانم گفتند «اتفاق خوب و خاصی برای من می‌افتد». همان روز خانواده «حامد» به خواستگاری من در مشهد آمدند. راوی: همسر سالروز شهادت حوالی اذان ظهر، روح مطهر شهید بافنده به محضر ارباب رسید.... 💞 @shahiidsho💞
💔 تنها شهید عید فطر قزوین تا آن روز به یاد ندارم که روزه‌هایم را خورده باشم، اما سال ۱۳۶۷، دهه‌ی اول ماه رمضان را که پشت سرگذاشته بودیم، دلم بدجوری هوای حسین را کرد. یعنی یک جورایی توی دلم آشوب به پا شده بود. پا را توی یک کفش کردم و به پدرش گفتم: می‌خواهم به دیدن حسین بروم و اگر مرا به پاوه نبری، خودم می‌روم. این شد که ایشان هم شال و کلاه کرد و  با هم به پاوه رفتیم تا حسینم را ببینم. به حسین گفتم: «کی خانه میای؟» جواب داد: «قرار است پس از گذراندن دوره آموزشی، هفده روز مرخصی بدهند آن وقت به خانه می‌آیم.» این را که گفت کمی خیالم راحت شد و وقتی هم که ساعت ملاقات تمام شد، ساعت چهار بعدازظهر روز هفدهم ماه رمضان بود که حسین رفت بالای کوه‌ها و ما هم به قزوین برگشتیم. ۱۰روزی بود قزوین بودیم که حسین را به همراه گروهی از رزمندگان به «دوجیله» عراق اعزام کرده بودند که بر اثر عوارض ناشی از مصدومیت شیمیایی دشمن، در آنجا به شهادت رسیده بود. حسین روز عید فطر آن سال به شهادت رسید ولی او را در سردخانه نگهداری کرده و پس از سه روز، مراسم تشییع‌ پیکرش انجام شد. پسرم، قبل از اعزامش به سربازی گفته بود: «دوست دارم پس از گذراندن دوره آموزشی، به نقطه‌ای دوردست اعزام شوم و توسط بمب شیمیایی دشمن شهید شوم.» راوی: مادر 💞 @shahiidsho💞
💔 شهید مدافع وطن، سجاد قدمی، از مرزبانان کردستان یکم اردیبهشت 1402 حین پایش مرزی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. درست زمانی که ما داشتیم تو آسمون دنبال ماه می‌گشتیم ماهی روی زمین به آسمون میره تا آسمون مردم وطنش تاریک نشه و البته ما اونا رو نمی بینیم... 💞 @shahiidsho💞
💔 الان همه ی رابطه ها در موبایل است و روابط بین دختر و پسرها زیاد شده! عجیب است این ها از کجا مےآیند؟؟؟ 💞 @shahiidsho💞