💔
#دلشڪستھ_ادمین 💔
سوار بر ماشین زمانه
در اتوبان دنیا
به سرعت پیش مےرویم
#آھ... اگر غفلت ما را بگـیرد
که اگر اینـچنین باشد
پایانی خوشی در انتظارمان نخواهد بود
دلم خوش است که
#یادشهدا پایانےست بر روزمرگےهایم
پایانی خوش، که هر صبح
نوید روزی پربرکت را برایم به همراه دارد...
#شهید_جواد_محمدی
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
11.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
حتما این سوال را به کثرت از مردم شنیده اید👇
چرا رهبری جلوی فساد و بی کفایتی مسئولین را نمیگیرند...
و اما
همزمان یک حرف دیگر در تضاد با سوال اول نیز مطرح میشود
که احتمالا رمز فتنه ۹۸ است👇
همه اختیارات دست رهبری است و بقیه مسئولین و رئیس جمهور نمیتوانند کاری کنند😏
#آخر_کدوم_حرف؟!!!
#تطمیع_دشمن
.
کلیپ دکتر عباسی درمورد فتنه ۹۸ را ببینید👆👆👆
#فتنه_۹۸
#اختیارات_رهبری
💕 @aah3noghte💕
💔
خودمانیم رفیقان، به کسی بر نخورَد
هر هوس را به غلط،
#عشق حسابش کردیم
#شهیدگمنام
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊🌹 🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹 🕊🌹 🌹 #لات_های_بهشتی #پناه_حرم۲ مجید از کودکی دوست داشت برادر داشته باشد ☺️تا همبا
🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹🕊🌹
🌹🕊🌹
🕊🌹
🌹
#لات_های_بهشتی
#پناه_حرم۳
داداش مجید شیرینی خانه بود،😊 شیرینی محله، حتی آوردن اسمش همه را میخنداند.😄
حتی حالا بعد از شهادتش، اشکهایشان را خشک میکند تا دوباره دورهم شیرینکاریهای مجید را مرور کنند.☺️
عطیه خواهر مجید درباره شوخطبعی مجید میگوید:
«نبودن مجید خیلی سخت است😔؛ اما مجید کاری با ما کرده که تا از دوری و نبودنش بغض میکنیم و گریه میکنیم یاد شیطنتها و شوخیهایش میافتیم و دوباره یک دل سیر میخندیم.😊 مجید کارهای جدیاش هم خندهدار بود.
از مجید فیلمی داریم که همزمان که با موبایلش بازی میکند برای همرزمهایش که هنوز زندهاند روضههای بعد از شهادتشان را میخواند. 😄همه یک دل سیر میخندند و مجید برای همه روضه میخواند و شوخی میکند؛ اما آخرش اعصابش به هم میریزد.😂
مجید شبها دیروقت میآمد وقتی میدید من خوابم محکم با پشت دست روی پیشانی من میزد و بیدار میکرد.😢
این شوخیها را با خودش همهجا هم میبرد. مثلاً وقتی در کوچه دعوا میشد و میدید پلیس آمده. لپ طرفین دعوا را میکشید. لپ پلیس را هم میکشید و غائله را ختم میکرد.😚
یکبار وقتی دید دعوا شده شیشه قلیانش را آورد و محکم توی سرش خورد کرد همه که نگاهش کردند خندید.😉همین قصه را تمام کرد و دعوا تمام شد.
هرروز که از کنار مغازهها رد میشد با همه شوخی میکرد حالا که نیست. همه به ما میگویند هنوز چشمشان به کوچه است که بیاید و یک تیکهای بیندازد تا خستگیشان در برود.»😔☺️
داستان مجید را بسیاری با «مجید سوزوکی» اخراجیها مقایسه کردهاند. پسر شروشور و لات مسلکی که پایش را به جبهه میگذارد و بهیکباره متحول میشود؛ اما خواهر مجید میگوید مجید قربانخانی، مجید سوزوکی نیست:
«بااینکه خودش از مجید اخراجیها خوشش میآمد؛ اما نمیشود مجید ما را به مجید اخراجیها نسبت داد. برای اینکه مجید سوزوکی به خاطر علاقه به یک دختر به جبهه رفت؛ اما مجید به عشق بیبی زینب همهچیز را بهیکباره رها کرد و رفت.😍
از کار و ماشین تا محلهای که روی حرف مجید حرف نمیزد.
مجید سوزوکی اخراجیها مقبولیت نداشت؛ اما مجید ما خیلی محبوب بود.😌
ماشین مجید همیشه بدون هیچ قفل و دزدگیری دم در پارک بود. هیچکس جرات این را نداشت که به ماشین او دست بزند. همه میدانستند ماشین مجید است. برای مجید همه احترام قائل بودند؛ اما او با همه اینها همهچیز را رها کرد و رفت.»😇
#ادامه_دارد...
💕 @aah3noghte💕
#ڪپےبراےغیراعضاءکانال📛
شهید شو 🌷
🔹 #او_را ...4 بعد از رفتن سعید، دراز کشیدم... حتی تصور زندگی بدون سعید هم برام کابوس بود...🕸 ❤️من
🔹 #او_را ... 5
حالم هنوز خوب نشده بود اما باید میرفتم.
امروز تو دانشگاه کلاس نداشتم،
ولی باید آموزشگاه میرفتم و عصر هم باشگاه داشتم.
📱اول یه زنگ به سعید زدم و با شنیدن صداش،
انرژی لازم برای شروع روزمو بدست آوردم💕
یه زنگم به مرجان زدم و برای دو سه ساعتم که بین روز خالی بود،باهاش قرار گذاشتم.👭
به چشمام که به قول سعید آدمو یاد آهو مینداخت،ریمل و خط چشم کشیدم
و لبای برجسته و کوچیکمو با رژلبم نازترش کردم 👄👌
مانتوی جلو باز سفیدمو
با کفش پاشنه بلند سفیدم ست کردم
و ساپورت صورتی کمرنگمو با تاپ و شالم👌
موهای لخت مشکیمو دورم پخش کردم و تو آینه برای خودم چشمک زدم و در حالیکه قربون صدقه ی خودم میرفتم از خونه خارج شدم😘
سر کلاس زبان فرانسه همیشه سنگینی نگاه عرشیا اذیتم میکرد.
البته خیلی هم بدم نمیومد😉
اینقدر جذاب و خوشگل بود که بقیه دخترا از خداشون بود یه نیم نگاه بهشون بندازه!
چندبار به بهونه کتاب گرفتن و حل تمرین ازم خواسته بود شمارمو بدم بهش،
اما با وجود سعید این کار برام خطر جانی داشت❗️
حتی اگر بو میبرد که چنین کسی تو کلاسم هست،
رفت و آمدم به هر آموزشگاهی ممنوع میشد🚫
بعد از کلاس میخواستم سوار ماشینم شم که صدای سمانه(که یکی از دخترای کلاس و #چادری بود) رو شنیدم.👂
-ترنم!
برگشتم سمتش،
-بله؟
-ببخشید، میتونم چنددقیقه وقتتو بگیرم؟؟
-برای چی؟😳
-کارت دارم عزیزم☺️
-منو؟؟😳
چیزه...یکم عجله دارم آخه...
-زیاد طول نمیکشه.
-آخه با دوستم قرار دارم.
پس بیا سوار ماشین شو تا سر خیابون برسونمت،حرفتم تو ماشین بزن که من دیرم نشه.
-باشه عزیزم.ممنون
سوار شد و راه افتادیم... 🚗
-خب؟
گفتی کارم داری...؟
-اره☺️
برم سر اصل مطلب یا مقدمه بچینم؟؟
-نه لطفاً برو سر اصل مطلب
-باشه،میگم...
حیف اینهمه خوشگلی تو نیست؟؟
-جان؟؟ منظورت چیه؟؟
-حیف نیست نعمتی که خدا بهت داده رو اینجوری ازش استفاده میکنی؟
-خدا؟چه نعمتی؟؟ 😳
-بابا همین زیباییتو میگم دیگه.
اینجوری که میای بیرون،هرکی هرجوری دلش میخواد راجع بهت فکر میکنه... 🔞
-گفتم برو سر اصل مطلب!
-تو کلاس دقت کردی چقدر پسرا نگاهت میکنن؟؟
-خخخخخه،آهااااان...
خب عزیزم توهم یکم به خودت برس،
به توهم نگاه کنن!
حسودی نداره که!!😂
-حسودی؟؟
نه.حسادت نمیکنم.
-چرا دیگه. مگه مجبوری خودتو بسته بندی کنی که هیچکس نبینتت بعدم اینجوری حسودی کنی😂
-من میگم این کار تو گناهه!هم خودت به گناه میفتی،هم بقیه،
حتی استاد حواسش به توعه،نه به درس!!
-سمانه جان نطقت تموم شد بگو پیادت کنم.
-باور کن من خیرتو میخوام ترنم...
تو دختر سالمی هستی،نذار به چشم یه هرزه نگات کنن!
ماشینو نگه داشتم
-گمشو پایین😠
-چی؟مگه چی گفتم؟☹️
-گفتم خفه شو و گمشو پایین...😡
هرزه تویی که معلوم نیست زیر اون چادرت چه خبره...
سری به نشونه تاسف نشون داد و پیاده شد.
همینجور که فحشش میدادم پیاده شدم
و تا دور نشده صندلی ای که روش نشسته بود رو با دستمال تمیز کردم تا بفهمه چقدر ازش بدم میاد و دیگه نباید سمت من بیاد 🚫🚫😡
"محدثه افشاری"
@aah3noghte
@romane_Aramesh
#انتشارحتماباذکرلینک