eitaa logo
شهید شو 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 پسرانت همه همنامِ علی بِنْهادی جانِ عالم به فدای دلِ باباییِ تو... #میلاد_آقازاده_ارباب_مبارک❤️ #صلےالله_علیڪ_یااباعبدالله #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 #کلام_معصوم 🌹پیامبر اڪرم صلي اللہ علیہ و آلہ و سلم مي‌فرمایند: 💠تَرڪُ العِبَادَةِ یُقسِي القَلبَ تَرڪُ الذِّڪرِ یُمِیتُ النَّفسَ💠 ❌ترڪ عبادت، دڸ را سخت مي‌ڪند❗️ رها ڪردڹ یاد خدا، جاڹ را مي‌میراند...😱 📚 تنبیہ الخواطر ج ۲ ص ۱۲۰ #آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_کوتاھ_بر_زندگے_شھدا #شهیدعلیرضا_نوری قسمت اول ___________■■______________ تاریخ تولد:136
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضا_نوری قسمت دوم علیرضا محبت و ارادت بی نظیری به پدرو مادرش داشت. ما هفته ای دو تا سه بار پدرو مادرش را زیارت میکردیم ولی هربار که با پدرو مادرش روبرو میشد گویا یکسال هست که اونها رو ندیده. پدرشو در آغوش میکشید و سرو روی پدر رو بوسه باران میکرد. دست پدر رو میبوسید و بغض به گلو با پدرش حال و احوال پرسی میکرد. بعد از اون دست و روی مادر رو میبوسید و او را کنار خود مینشاند. وقتی که پدر مینشست کف پاهای پدر رو بوسه می زد.😘 دوسال بعد از ازدواجمون اولین باری که تلفنی بهش خبر دادن که مادر بخاطر بالارفتن فشار در بیمارستان بستریه خیلی حالش بد شد. فشارش افتاد و نتونست روی پاهاش بند بشه.😱 آب قند بهش دادم. .ازش خواستم که اینقدر بیتابی نکنه ولی گفت من تحمل مریضی مادرمو ندارم. نمیتونم طافت بیارم که حتی یک سرفه بکنه و بعد فورا خودش رو پیش مادرش رسوند. محبتش به پدرو مادر از نوع خدایی و آسمونی بود #ادامه_دارد... #آھ... 💕 @aah3noghte💕 #اختصاصے_کانال_آھ...
💔 مردم هرچی میخواهند بگویند... فـدای ســـر مـولامون اُمُّل بودن جسارت میخواد... 👈 اینکه وسط یه عده بی نماز، نماز بخونی!! 👈 اینکه وسط یه عده بی حجاب ،تو گرمای تابستون حجاب داشته باشی!! 👈 اینکه حد و حدود مَحرم و نامحرم و رعایت کنی!! 👈اینکه به جای آهنگ و ترانه ، قرآن گوش کنی!! 🔺 ناراحت نباش خواهر و برادرم😊 👈 دوره آخر الزمان است به خودت افتخار کن، 💪 👌تو خاصـے 👌تو فـرزند زهرایـے 👌تـوشــیـعـه عـلی هـسـتـے 👌تـو مـنـتـظــر فـرجــے 👌تـو گـریه کـنـه حـسـیـنـے نــه اُمُّــــــــــل‼️ برسد به دست تمام برادران و خواهران محجبه و با ایمان: 💥بگذار تمام دنیا بد وبیراه بگویند! 👌به خودت... 👌به محاسنت... 👌به چادرت... 👌به مذهبی بودنت... 👌به دینداریت... شنیدنش می ارزد به یک لبخند رضایت امام زمانت🌹 📌گذشت آن زمان که نفت را طلای سیاه میگفتند. 👈این روزها طلا تویی و سیاه هم چادر زنان جامعه ماست... 👌 طعنه ها دلسردت نکند. ✔️ باافتخار قدم بزن خواهرم... ✔️ با افتخار قدم بزن برادرم... 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج🌹 💕 @aah3noghte💕
💔 جوون که عاشـــــ💞ــــق نباشہ جوون نیس☝️ عاشقی شیوه رندان بـَلاڪـِش باشد... شھدا خیلی عاشق بودن😍 ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 به نظرم مهدی یک خصلت ویژه‌ای داشت که آن هم موجب شهادتش شد و آن علاقه و محبت خاصش به اهل بیت(ع) بود شهید اخلاقش همه‌جا، زبانزد بود و همیشه لبخند به لب داشت همیشه افراد را محترمانه صدا می‌کرد و این ادبش در محبت به اهل بیت(ع) هم ورود پیدا کرده بود در بین اهل بیت(ع) عشق خاصی به حضرت (ع) داشت و ذکر همیشگی‌اش حضرت علی اکبر(ع) بود وقتی می‌خواست از جایش برخیزد می‌گفت که حتی وصیت نامه اش را بعد از بسم الله الرحمن الرحیم، با «یا علی اکبر لیلا» آغاز کرده بود هیئتی که ما داشتیم به نام حضرت علی اکبر بود، عضو هیئت شده بود و همیشه تولد یا شهادت ایشان را الزاماً در خانه خودمان برگزار می‌کرد... صحبت های پدر ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
🔹 #او_را ... 55 نشست رو زانوش، -حالتون خوبه؟؟ میخواید پرستار خبر کنم؟ -نه... نمیخوام😭 -اتفاقی ا
🔹 ... 56 داشتم در ماشینو باز میکردم که صدام زد! -خانوم!! -بله؟؟ -با این لباسا کجا میخواید برید آخه؟؟ معلومه لباس بیمارستانه! درو بستم. -خب... اخه چیکار کنم؟؟ -بعدم شما که چیزی همراهتون نیست! نه کیف،نه گوشی، مطمئنا نمیتونید جایی برید! چند لحظه نگاهش کردم... -آدرس خونتونو بگید ببرمتون خونه! -خونه؟؟؟😳 -بله. مگه جای دیگه ای دارید؟؟ -من فرار کردم که نبرنم خونه!! اونوقت الان برم خونه؟؟😒 -یعنی از خونه فرار کردین شما؟؟😳 -نه آقا...نه‼️ من از زندگی فراریم! از نفس کشیدن فراریم! اه...😭 -چرا باز گریه کردین؟؟😳 یه چند لحظه صبر کنید!! گوشیشو برداشت و یه شماره گرفت! -به کی زنگ میزنی؟؟😰 از تو آینه نگاهم کرد و انگشتشو گذاشت روی بینیش! یعنی هیس... !! -الو؟ سلام آقای دکتر! بله اومدم،ولی راستش یه کاری پیش اومد،مجبور شدم برم!!معذرت میخوام! چی؟؟ جدا؟؟ ای بابا... باشه پس دیگه امروز نمیام! یاعلی مدد! گوشیو قطع کرد و گذاشت رو داشبورد! -پس شمایید!! -کی؟؟چی؟؟ -فهمیدن فرار کردین! -‌شما پزشکید؟؟ -نه ولی تو اون بیمارستان کار میکنم! ماشینو روشن کرد و راه افتاد! -کجا میری؟؟ -بذارید یکم دیگه از اینجا دور شیم! یه ربعی رانندگی کرد سرمو گذاشته بودم رو صندلی و آروم اشک میریختم! -‌حالا میخواید چیکار کنید؟ میخواید کجا برید؟ سرمو بلند کردم و از تو آینه به چشماش نگاه کردم! چشماشو دزدید و کنار خیابون نگه داشت! کم کم داشت هوا ابری میشد با این که دم عید بود اما هنوز هوا سرد بود...!🌦 سرمو تکیه دادم به شیشه ی ماشین و سعی کردم با خنکاش،داغی درونمو کم کنم! چه جوابی میدادم؟؟ چشمامو بستم و آروم گفتم -ببریدم یه جای خلوت... پارکی،جایی! نمیدونم! -چیزی میخورین؟ بنظر میرسه ضعف دارین. دستمو گذاشتم رو شکمم! خیلی گشنم بود اما هنوز معدم درد میکرد!😣 ماشینو روشن کرد و جلوی یه رستوران نگه داشت. -چنددقیقه صبرکنید تا بیام. رفت و با یه پرس غذا برگشت... ساعت حوالی شش بود! با اینکه روم نمیشد اما بخاطر ضعفم غذا رو گرفتم معدم خیلی درد میکرد! خیلی کم تونستم بخورم و ازش تشکر کردم! -حالتون بهتره؟؟ -اوهوم.خوبم! -نمیخواید برید خونتون؟؟ -نه! -میشه بپرسم چرا بیمارستان بودین؟؟ -چه فرقی داره!😒 -ببینید... من میخوام کمکتون کنم! -هه😏 پس منو ببر یه جهنم دره ای که هیچکس نباشه! -باشه.امشب میبرمتون جایی که کسی نباشه اما لااقل یه خبر به خانوادتون بدین، حتما الان خیلی نگرانن!! -نگران آبروشونن نه من! الان دیگه به خونمم تشنه ان!! -چرا؟؟ -چون به همه برچسبای قبلی،دختر فراری هم اضافه شد! -مگه چه کار دیگه ای کردین؟؟ -مهم نیست...! -هست! بگید تا بتونم کمکتون کنم! دیگه چیزی نگفتم و خیابونو نگاه کردم. ماشینو روشن کرد و راه افتاد....! "محدثه افشاری" @Aah3noghte @Romanearamesh
💔 منبر عملی💪 #سیل #جهاد #آھ... 💕 @aah3noghte💕