شهید شو 🌷
💔 سلام همسنگرےها✋ #روز_دوم چله رو به یاد #شھیدجوادمحمدی شروع مےکنیم و ازش میخوایم ما رو هم کمک
ثواب اعمال امروزمون، هدیه شد به شهید بزرگوار #شھیدجوادمحمدی
این شهید عزیز، روی صلوات یه جور دیگه حساس بودن
و بعضا هم شنیدم که وقتی براشون صلوات میفرسیم ، زودتر جواب میدن😉
امشب ان شالله حاجت روا بشیم به برکت دعای این شهید🌷
😊✌️دوستِ خوب کسیه که دست رفیقشو بگیره و با هم قدم بذارن توی مسیر بندگی خدا
😍🙂😄دوستانت رو به چله شهدایی دعوت کن تا جا نمونن ...
شهید شو 🌷
💔 سلام همسنگرےها✋ #روز_دوم چله رو به یاد #شھیدجوادمحمدی شروع مےکنیم و ازش میخوایم ما رو هم کمک
💔
سلام همسنگرےها✋
#روز_سوم چله رو به یاد شهید BMWسوار لبنانی، #شھیداحمدمشلب شروع مےکنیم
و ازش میخوایم
ما رو هم کمک کنه مثل خودش
به دنیا دل نبندیم
اگه #دعای_عهد رو تا الان نخوندی
پاشو بخون
ان شالله مهدیِ فاطمه روت حساب ویژه باز کنه💖
#زیارت_عاشورا فراموش نشه❤️
از پست پین شده، بقیه اذکار و دعاها رو ببین و ان شالله استفاده کن
#التماس_دعاے_شھادت
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
اینم یه جمله دیگه از آسدمرتضی آوینی که مربوط به چله نشینی مونم هس 👇
💔
«یاران شتاب کنید....
گویند قافلهای در راه است که گنهکاران را در آن راهی نیست،😔
اما پشیمانان را می پذیرند💔
❤️چله نشینی یعنی...
پشیمونی از گناه
یعنی داریم تلاش میکنیم تا لیاقتِ حضور در قافلهی مهدی فاطمه(ع) رو پیدا کنیم...
پس مراقب باش جا نمونی☝️ ....
دست رفقاتم بگیری، عاقبت بخیر بشن،
خودت بُرد مےکنی🌹❤️
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🔹 #او_را ... 67 تا چنددقیقه،مثل چوب خشک ایستاده بودم و مامان بابا نوبتی بغلم میکردن و گریه میکردن!
🔹 #او_را ...68
و این استارتی بود برای برگشتن به حالت همیشگیشون!!
معلوم بود واقعا شیش،هفت روز سعی در عادی نشون دادن شرایط،براشون خیلی سخت گذشته...!
فضای سردی که به یکباره حاکم بر روابطمون شد،اینو میگفت...!
خوبیش این بود که دیگه هیچکس مجبور به تظاهر نبود!!
تمام اون چندروز،تو هتل حبس بودم که نکنه کسی منو ببینه و آبروی خانم و آقای دکتر به خطر بیفته...!!
اکثر وقتا رو خواب بودم و بقیش رو هم به گوش دادن آهنگ میگذروندم!
جوری که تمام آهنگ های رپ رو از بر شده بودم...!
چند بار دیگه هم مامان و بابا بخاطر صورتم بحثشون شد!
که باعث میشد غرورم از قبل هم خورد تر بشه...😢
باورم نمیشد اینقدر آدم بی ارزشی شده باشم که بدون در نظر گرفتنم،راجع بهم صحبت و دعوا کنن...💔
تو اون ده روز ،تنها چندبار از هتل خارج شدم که اون هم برای خریدن سیگار بود!
و یک اسپری!
برای از بین بردن بوی سیگار...
کم حرف میزدم!
یعنی حرفی نداشتم که بزنم!
در حد سلام و خداحافظ
که اون هم اونقدری زیرلبی بود که خودم به زور صداشو میشنیدم!😕
مامان راست میگفت!
زخم روی صورتم وحشتناک تو چشم بود!
کاش میشد از عرشیا شکایت کنم
اما با کدوم شاهد؟؟
اصلا اگر هم مشکلی از این جهت نبود،
چجوری باید از رابطم با چنین آدم مزخرفی برای بابا،
که جز هم کیشای خودشو آدم حساب نمیکرد،
توضیح میدادم!؟😣
در آخر هم مامان برای جراحی صورتم حریف بابا نشد...!
حتی دیگه موافق پیشنهاد مامان،
برای ادامه تحصیل من،
تو خارج از کشور نبود!
و میگفت "جلوی چشممونه نمیدونیم داره چه غلطی میکنه!
فکرکن بفرستمش جایی که هیچ کنترلی روش ندارم!!
نمیدونم این بچه به کی رفته!
همش تقصیر توعه😠
من از همون اولشم میگفتم بچه نمیخوام!"
نمیدونم!
فکرمیکرد نمیشنوم یا از قصد بلند میگفت تا بیشتر از این بشکنم...!
هیچی بیشتر از اینکه فکر میکردم یه موجود اضافی ام،اذیتم نمیکرد...😣
بالاخره اون روزای مسخره،
هرجور که بود،تموم شدن
و برگشتیم تهران...
اما با حالی که هرروز بدتر و بدتر میشد و منو تا مرز جنون میبرد!
تا یک هفته تونستم دانشگاه رو به بهونه ی لق و تق بودن بپیچونم!
روزایی که با کمک مرجان،سیگار،مشروب و هدست به شب میرسید
و با کمک قرص آرامبخش به صبح!!
هیچکس باورش نمیشد این مرده ی متحرک،ترنم سمیعیه!!
مامان سعی داشت با استفاده از روش هایی که برای بقیه مریض هاش به کار میبرد،
حال داغون من رو هم خوب کنه!
اما هربار به یه بهونه از سرم بازش میکردم و
در اتاق رو قفل میکردم!!
با شروع دانشگاه،هرروز یه چسب زخم به صورتم میزدم و سعی میکردم فاصلم رو با همه حفظ کنم،
تا کسی چیزی از علت زخمم نپرسه😒
یک ماهی به همون صورت میگذشت
و فقط کلاس های دانشگاه رو
اونم نه به طور منظم ،
و نه به اختیار خودم ،
شرکت میکردم!
و سعی میکردم معمولی باشم
به جز وقتایی که گیر دادن مامان و بابا شروع میشد!
اون شب بعد از شام،طبق معمول بابا صحبت رو کشوند به بی لیاقتی های من
و اینکه اون دوشب رو کجا سپری کرده بودم
و زخم صورتم و خودکشیم برای چی بود!
دیگه حال دعوا کردن نداشتم!
فقط بشقاب رو انداختم زمین و خورد کردم و بدو بدو رفتم تو اتاق و درو بستم...!
اما آروم نشدم!
ناخودآگاه شروع به داد زدن کردم
"چرا ولم نمیکنید😠
چرا راحتم نمیذارید😖
چیکار به کارم دارید😫
من که حرفی با شما ندارم...
خستم کردید😭😭"
بلند بلند جیغ میکشیدم و خودمو میزدم!
موهامو میکشیدم و گریه میکردم!
شاید واقعا دیوونه شده بودم!
به قدری جیغ زدم که گلوم شروع به سوختن کرد!
بی حال روی زمین افتادم و چشمامو بستم....
"محدثه افشاری"
@Aah3noghte
@RomaneAramesh
#انتشارحتماباذکرلینک
سلام همسنگرےها✋
از چله چه خبر؟
خوش مےگذره؟😃
یه اعتراف و یه خواهش...
اعتراف اینکه خودم به خاطر مشغله زیاد امروز، هنوز زیارت عاشورامو نخوندم😑
اگه شما هم نخوندین #یاعلے بگین تا با هم بخونیم
خواهش اینکه...
با دلای پاکتون برای یه پسربچه دعا کنین😔
ضربه مغزی شده و سطح هوشیاریش پائینه😭
خواهشا یه حمد شفا بخونین براش
شهید شو 🌷
سلام همسنگرےها✋ از چله چه خبر؟ خوش مےگذره؟😃 یه اعتراف و یه خواهش... اعتراف اینکه خودم به خاطر مشغ
ممنون از اینکه محبت دارین اما لطفا نیایین پیوی و راجع به پسر بچه بپرسین خواهشن🙏
روز چهارم چله
ان شالله به نیت #شھیدڪمیل_صفری_تبار💕
و #شھیدجھادمغنیه💕
دعای عهد یادمون نره🌹😊
شهید شو 🌷
💔 سلام همسنگرےها✋ #روز_سوم چله رو به یاد شهید BMWسوار لبنانی، #شھیداحمدمشلب شروع مےکنیم و ازش میخ
💔
سلام همسنگرےها✋
#روز_چهارم چله رو به یاد شهید لبنانی، #شھیدجھادمغنیه و مدافع وطن #شھیدڪمیل_صفری_تبار شروع مےکنیم
و ازشون میخوایم
ما رو هم کمک کنه مثل خودشون
با عمل، عاشق سیدعلےجان❤️ باشیم
اگه #دعای_عهد رو تا الان نخوندی
پاشو بخون
ان شالله مهدیِ فاطمه روت حساب ویژه باز کنه💖
#زیارت_عاشورا فراموش نشه❤️
از پست پین شده، بقیه اذکار و دعاها رو ببین و ان شالله استفاده کن
#التماس_دعاے_شھادت
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
💔
#حاج_حسین_یکتا میگه:
وقتی سنگی رو میندازی داخل دریا مثل دل بستن به دنیاست⛓
ولی وقتی میخوای سنگ رو از ته دریا دربیاری
مثل دل کندن از دنیاست
...
✍حالا ببیـن شھدا چه مقامی پیش خدا دارن
که از پاره های وجودشون
از دنیاشون (بچه هاشون)
دل کَـندن
#شھیدجوادمحمدی
و نازدانه اش فاطمہ😍
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اےشھادت...
#دل_بستن
#زنجیر
💕 @aah3noghte💕
#ڪپےپیگردالهےدارد
شهید شو 🌷
اینفوگرافی | ترور مدرن... #ترور #محاکمه_مهنازافشار #سلبریتی_بی_سواد #طلبه_همدانی #شھادت #داعش_وطنی
اگه امروز
به این عده کج فهم و نفهم
نه نگیم
یه روز به خودمون میاییم
میبینیم
دنیا و آخرتمونو این سلبریتیا خراب کردن😔
پناه بر خدا
من که خیلی وقته سینما نرفتم
بااین که عاشق فیلم دیدن تو سینمام😑
دیگه فقط تو چله شرکت کنین
عکس رفقای شهیدتونو نفرسین
هر روز به نیابت شهیدتون و اون شهدایی که معرفی میکنیم زیارت عاشورا و دعای عهد بخونین😊🌸
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدحامدجوانی قسمت دوم سلاااااام من حامد جوانی ام😊 بچه ی دیار غیور
💔
#گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا
#شھیدحامدجوانی
قسمت سوم
حامد اکثر شبها علاقه داشت که در دژبانی کنار رفقایش باشد و معمولا هم تا نیمه شب و حتی گاهی تا بعد نماز صبح آنجا می ماند و بعد به خانه می آمد.
دقیقا یک شب قبل از اعزامش بود.
آن شب هم طبق معمول رفته بود دژبانی ولی سر شب با دوستانش خداحافظی می کند که به خانه برگردد .
یکی از دوستان نزدیکش دستش را میگیرد و از حامد می خواهد که امشب را بماند و مثل همیشه صبح برود.
ولی حامد میگوید
"امشب زود به خانه میروم تا مادرم کمی بیشتر مرا ببیند. فکر نمی کنم دیگر مرا ببیند"...
#راوی مادر شهید
#شھیدحامدجوانی
#مدافع_حرم
#آھ_اےشھادت...
💕 @aah3noghte💕