💔
#مےخواےشھیدبشی⁉️
📕دفترچه گناهان یک شهید ۱۶ سال
❣در تفحص شهدا،
دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد✍
❌گناهان یک هفته او اینها بود ؛
شنبه : بدون وضو خوابیدم .😴
یکشنبه : خنده بلند در جمع 😆
دوشنبه : وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم .
سه شنبه : نماز شب را سریع خواندم .
چهارشنبه : فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت .🗣
پنجشنبه : ذکر روز را فراموش کردم .☝️
جمعه : تکمیل نکردن ۱۰۰۰صلوات و بسنده به ۷۰۰ صلوات .😔
📝راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده می نویسد :
⁉️ دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم...
⁉️ما چی⁉️
❓کجای کاریم
حرفامون شده رساله توجیه المسائل‼️
1⃣غيبت…
تو روشم ميگم🗣
2⃣تهمت…
همه ميگن🔕
3⃣دروغ…
مصلحتي📛
4⃣رشوه...
شيريني🍭
5⃣ماهواره...
شبکه هاي علمي📡
6⃣مال حرام ...
پيش سه هزار ميليارد هیچه💵
7⃣ربا...💸
همه ميخورن ديگه🚫
8⃣نگاه به نامحرم...🙈
يه نظر حلاله👀
9⃣موسيقي حرام...🎼
ارامش بخش🔇
🔟مجلس حرام...
يه شب که هزار شب نميشه❌
1⃣1⃣بخل...
اگه خدا ميخواست بهش ميداد 💰
شهداواقعاشرمنده ایم که بجای باتقوا بودن فقط شرمنده ایم ...
#شھدا_چراغ_راهن
#شھادت_را_به_بها_دهند_نه_به_بهانه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#چله_ی_شھدایی
توصیه حضرت آقا به جوانان
#فداےسیدعلےجانم❤️
#قرار_عاشقی
💕 @aah3noghte💕
💔
ما میزبانان خوبی نبودیم...
قطعه ۵۰، از پایین قطعه ردیفی یکی در میان دور قطعه را پوشانده!
#فاطمیون خودشان را توی حدفاصل خالی شهدای تحمیلی تا لب قطعه جا دادهاند و رد قطعهها را که ادامه دهی در انتها به اوج میرسند.
بنشین که شاید مادری چشم بادامی آمد تا خاک را با گوشه چادرش از مرمری پاک کند و روضهای زمزمه کند که لهجهاش اجازه ندهد چیزی جز سوز مادرانه از آن بفهمی...
همرزمها سر میزنند
تا چندی قبل، هرروز لاله تازهای میآوردند توی قطعه میکاشتند
اما این روزها فقط پای کاشتههایشان گریه میکنند.😔
اگر شهیدانمان را دیدی که با پرچم سه رنگ کشورمان خاک میشوند، فاطمیون اما پرچم ندارند.
پیکرشان را در پارچه سبزی پیچیدهاند و دور از وطن به خاک میسپارند...
قطعه ۵۰ که رفتی روی سنگقبرها را نخوان!
تاریخ تولدها را از شهادتها تفریق نکن!
گیج میشوی!
به هم میریزی!
قطعه ۵۰ که رفتی بنشین، گریه کن، چیزی بخواه...
مردان جوانی که از وطن گریختند و کیلومترها دویدند تا از وطن اسلام دفاع کنند!
ما میزبانان خوبی نبودیم... نیش کلاممان سالهاست زخمشان کرده!
#فاطمیون_قهرمان
#عراقچی
#آھ_ز_بےبصیرتی...
💕 @aah3noghte💕
💔
#ێإٲېھٲٱڵعزېـز
یک عمر دعای سر افطار من این بود
منظور دعای سر افطار تو باشم...
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #ێإٲېھٲٱڵعزېـز یک عمر دعای سر افطار من این بود منظور دعای سر افطار تو باشم... #اللهّمَعَجِ
شهید شو 🌷
🔹 #او_را ... 78 شال رو دوباره سرم کردم و اسپری رو از کیفم دراوردم..... نمیدونم چرا ولی ساعت خیلی
🔹 #او_را ...79
احساس میکردم به اندازه ی یک کوه سنگین شدم!
چندین ساعت بی هدف تو خیابونا پرسه میزدم و به اتفاقی که افتاده بود فکر میکردم...!
بار اولی بود که یه پسر منو از خودش میروند!
هوا تاریک شده بود که به خونه برگشتم.
مرجان رو به بهونه ی امتحان ، از سر خودم باز کرده بودم و دلم میخواست فقط بخوابم!
جوری بخوابم که دیگه بیدار نشم...
بدون شام به اتاقم رفتم،
احساس حماقت بهم دست داده بود.
تقصیر خودم بود.
اون حتی تا به حال بیشتر از دو ثانیه منو نگاه نکرده بود،
نباید الکی برای خودم اینهمه فکر و خیال میکردم.
ولی چرا اینجوری شده بود....!
زانوهام رو بغل کردم و رفتم تو فکر!
-باید دلیل این کارهاش رو بفهمم...
یه روز میگه میخوام کمکت کنم،
یه روز میگه دیگه روم حساب نکن!
یه روز میگه تا هروقت خواستی بمون تو خونم،
یه روز میگه دیگه بهم زنگ نزن!
اخه چرا اینجوری میکنه....😣
دو هفته فرجه برای امتحانات داشتم
ولی تنهاچیزی که نبود،حس درس خوندن بود!
تا ساعت سه ،کلافه تو اتاقم قدم میزدم،
یه بار اهنگ گوش میدادم،
یه بار سیگار،
یه بار دراز میکشیدم و سقف رو نگاه میکردم،
دیگه نمیتونستم به خودکشی فکر کنم!
من دنبال آرامش میگشتم،
اما اون موجود سیاه،اون شب بهم فهمونده بود که بعد مرگ هم خبری از آرامش نیست!
من دنبال آرامش میگشتم،
اما پیداش نمیکردم!
من دنبال آرامش میگشتم،
و "اون" ، توی آرامش غرق بود!
پس هرچی بود،همونجا بود!
پیش اون!
باید میفهمیدم چی به چیه!
باید پیداش میکردم!
با فکری که به سرم زد،
لبخندی به نشونه ی پیروزی زدم و رفتم رو تخت.
صبح بعد رفتن مامان و بابا، با عجله حاضر شدم و رفتم بیرون.
نمیدونستم کاری که میکنم درسته یا نه،
حتی ممکن بود ساعت ها معطل بشم،
اما مهم نبود.
برای منی که حوصله ی هیچ کاری رو نداشتم و حالا یه نقطه ی نور پیدا کرده بودم،
همین کار شاید بهترین کار بود!
ساعت نزدیک یازده بود که رسیدم.
نمیدونستم چقدر باید صبرکنم
و اصلا شاید امروز قصد بیرون رفتن نداشت!
چاره ای نداشتم،سر محلهشون ماشین رو پشت یه نیسان پارک کردم و عینک آفتابیم رو زدم.
چندتا خوراکی خریده بودم که باهاشون سرگرم بشم!
نیم ساعت گذشته بود که ماشینش رو از سر خیابون دیدم،خودم رو کشیدم پایین تا منو نبینه!
از اینکه با ماشین خودم اومده بودم پشیمون شدم!
اگر شک میکرد خیلی بد میشد!
بعد چند لحظه اومدم بالا و دیدم که یکم عقب تر از من پارک کرده!!
با دستم زدم رو پیشونیم!
فکرکردم حتما لو رفتم ...
اما اون اصلا حواسش به من نبود!
داشت با گوشیش صحبت میکرد،
بعدم سرشو تکیه داد به صندلی و چشماشو بست!
نمیدونستم چرا نرفته خونه!
منتظر چیه؟
منتظر کیه؟
بعد حدود پنج دقیقه چهارتا مرد،با لباسای زشت و گشاد و کثیف رفتن سمت ماشینش و سوار شدن!!😳
بیدار شد و با لبخند با همشون یکم صحبت کرد و دنده عقب از خیابون خارج شد!!
با تعجب نگاهش کردم!
دوست داشتم بفهمم کجا میره اما حماقت بود که با این ماشین بیفتم دنبالش!
از دست خودم حرصم گرفت و به ناچار برگشتم خونه.
از فردا باید حواسمو جمع میکردم که یه وقت سوتی ندم!!
به مرجان زنگ زدم و خبر دادم که میرم پیشش.
"محدثه افشاری"
@aah3noghte
@RomaneAramesh
#انتشارحتماباذکرلینک‼️
شهید شو 🌷
💔 سلام همسنگرےها✋ #روز_چهاردهم چله رو به یاد #شھیدمحمد_شریف_قنوتی #شھیدحسین_معزغلامی #شھیدبابک_
💔
سلام همسنگرےها✋
#روز_پانزدهم چله رو به یاد
#شھیدمحرم_ترک💞
#شھیدروح_الله_قربانی💞
#شھیدحمید_سیاهکالی_مرادی💞
+ رفیق شھیدمون❤️
شروع مےکنیم
ان شالله از دعای خیرشون بےنصیب نمونیم و اسم ما هم در لیست اسامیِ یاران آخرالزمانی مولا مهدی قرار بگیرد..
و موثر باشیم در ظهور امام
#دعای_عهد رو ان شالله بعد از نماز صبح بخونیم و
تو لیست سربازان مهدیِ فاطمه حاضری بزنیم💖
#زیارت_عاشورا فراموش نشه😉❤️
از پست پین شده، بقیه اذکار و دعاها رو ببین و ان شالله استفاده کن
در طول روز هم
با هم مطالبی راجع به خودسازی شهدا میخونیم ان شالله و الگو میگیریم😊
#التماس_دعاے_شھادت
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#همسنگرےها! #جانمونین☝️
یه وقت اگه یه روز بجا نیاوردی
نگی دیگه نمیخونم‼️
دوباره شروع کن💪
این ماه شیاطین، به زنجیر کشیده شدن⛓
تو این ماه، رسیدنمون به خدا، زودتر از ماههای دیگه س.✌️
#ان_شاءالله
💔
#دلشڪستھ_ادمین...
#آسد_مرتضی_آوینی میگفتن:
"جان" امانتی است که باید به "جانان" رساند.
اگر خود ندهی، می ستانند.
فاصله #هلاکت و #شهادت
همین خیانت در امانت است..
#شھیدجواد هم مےگفتن
چه خوب است
در سن جوانی و برای عمه سادات
جانمان را بدهیم...
مےبینی رفیق!؟
تا شبیه شھدا نشوی
شھید نخواهی شد
جواد
حرف زدنش هم مثه شھدا شده بود
#شهید_جواد_محمدی
#شھیدسیدمرتضی_آوینی
#آھ_اےشھادت...
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
#کپےپیگردالهےدارد
شهید شو 🌷
💔 #پیامکےازبہشت ✍ دستانم را از تابوت بیرون بیاورید که کوردلان نگویند چیزی از این دنیا با خودشان
💔
#پیامڪے_ازبہشت
✍ "حجابٺ" را محڪمـ نگھـ دار...
نگـاه نڪن ڪھـ
اگـر حجاب و فڪر درسٺ داۺٺھـ باۺے
مسخـره اٺ مےڪنند
آنھـا ۺیطـان هستند...
ۺُما بھـ حضرت زهـرا ( س )
نگــاه ڪن❤️
ڪھـ چگـونھـ زیسٺ و خودش را حفـظ ڪرد...
.
فرازی از وصیٺ :
#شھیدسیدمحمدناصرعلوے بھـ خـواهرش
#آھ_اےشھادت...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_ڪوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدحامدجوانی قسمت یازدهم پیش خودش گفت «مقدمه میچینم.»🤔 میگویم «غ
💔
#گذرے_ڪوتاھ_از_زندگے_شھدا
#شھیدحامدجوانی
قسمت دوازدهم
همراه سیدمهدی رفتند بالای تپهای که مشرف بود به روستا
و با دوربین محل قبضه را شناسائی کردند.
حامد قطبنما را از کولهاش درآورد و هدف را انداخت لای تیغهی عمودی قطبنما و مسافت را تخمین زد.
دفترچهاش را درآورد و عددهائی را رویش نوشت.
بعد حاصل جمع و تفریقها را که شده بود گرای محل استقرار قبضهی مینیکاتیوشا،
پشت بیسیم خواند برای آتشبار توپخانه و چند ثانیه بعد... خانه و قبضهی مینیکاتیوشا و چند نفری که کنار قبضه بودند، باهم رفتند هوا در همان شلیک اول.💥
#ادامه_دارد...
#آھ_اےشھادت...
📚 #شبیه_خودش
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #چله_ی_شھدایی توصیه حضرت آقا به جوانان #فداےسیدعلےجانم❤️ #قرار_عاشقی 💕 @aah3noghte💕
💔
#چله_ی_شھدایی
#مےخواےشھیدبشی⁉️
تا آنجا که می توانست در روزهای جنگ #روزنوشت می نوشت
و یادداشت های دوران مقاومت او جزء زیباترین دست نوشته های تاریخ دفاع مقدس است.
اگر روزنوشت های این شهید را از سال ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵ مطالعه کنیم متوجه رشد جهشی او خواهیم شد
این رشد بیهوده نبود کتابهایی که مطالعه می کرد📚
جلساتی که شرکت میکرد🗣
نوارهای بزرگانی که گوش میداد..
در رشد او موثر بود.
از سال ۱۳۵۸ #برنامه_خودسازی_امام_خمینی را که برای شروع خودسازی داده بودند، همراه دیگر یارانش اجرا می کرد این دستورالعمل عبارتند از:
1- #نماز های پنج گانه را در پنج نوبت بخوانید.
2-روزهای دوشنبه وپنج شنبه را حتی المقدور #روزه بگیرید.
3-اوقات #خواب را کم کرده و بیشتر قرآن بخوانید.
4-به تهیدستان #انفاق کنید.
5-برای #عهد و پیمان اهمیت فوق العاده ای قائل شوید.
6-از مواضع #تهمت دوری کنید.
7-در #مجالس_پر_خرج و باشکوه شرکت نکرده و خود نیز چنین مجالسی نداشته باشید.
8- #لباس_ساده بپوشید.
9-زیاد #صحبت نکنید و دعاهای روزانه را بخوانید.(به خصوص دعای روز سه شنبه)
10- #ورزش کنید.
11-بیشتر #مطالعه کنید.
12- #دانشهای_فنی را بیاموزید.
13- #دانش_عربی و تجوید را بیاموزید و در هر زمینه ای هشیار باشید.
14- کار نیک خود را #فراموش کنید و #گناهان_گذشته را به یاد آورید.
15-از نظر #مادی به تهیدستان و از نظر #معنوی به اولیاء الله بنگرید.
16-از #اخبار_روز واخبار مربوط به #امور_مسلمین با اطلاع شوید
#شھیدمحمدرضا_ربیعی_زاده
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
#آھ_اےشھادت...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🔹 #او_را ...79 احساس میکردم به اندازه ی یک کوه سنگین شدم! چندین ساعت بی هدف تو خیابونا پرسه میزدم
🔹 #او_را ...80
صبح، زودتر از ساعتی که دیروز راه افتاده بودم،
از خونه دراومدم.
یه ماشین رو برای چند ساعت کرایه کردم و راه افتادم به سمت همون جایی که دیروز قایم شده بودم!
اتفاقات روز قبل تکرار شد و با دنده عقب از خیابون خارج شد!
برای احتیاط ، عینک آفتابیم رو زدم و شالمو کشیدم جلو
و دنبالش راه افتادم!
واقعا شانس آوردم که تو چراغ قرمز و ترافیک و پیچ و خم و... گمش نکردم!
بعد حدود نیم ساعت کنار خیابون نگه داشت.
با فاصله ازش پارک کردم تا ببینم چیکار میکنه.
همشون از ماشین پیاده شدن،
بجز اون، بقیه همون لباسای زشت دیروز تنشون بود!
از صندوق عقب یه کیسه برداشت و با هم رفتن سمت ساختمون نیمه کاره ای که چندتا کارگر جلوش مشغول کار بودن.
به همه دست دادن و رفتن تو!!
بعد چنددقیقه اون هم با یه دست لباس زشت مثل لباس بقیه از ساختمون خارج شد و یه کیسه گذاشت تو ماشین و برگشت !!
با چشم و دهن باز داشتم نگاه میکردم!
یعنی اون کارگر ساختمون بود!!!!؟؟؟😧
یعنی چی!؟
ناامیدانه نفسمو دادم بیرون...
انتظار داشتم از جاهای عجیب و غریب سر دربیارم!
و حالا....!😒
اما سعی کردم به خودم امید بدم!
بالاخره قبل یا بعد از اینجا یه جاهایی میرفت دیگه!
من باید میفهمیدم اون با این وضعش،
این آرامش رو از کجا میاره!
باید میفهمیدم کیه و چیکار میکنه!
تا اینجا میدونستم یه آخوند خوش تیپه،
که خودش و ماشینش و خونش پر از آرامشن!
به وقتش دعوا میکنه،
فقط زمینو نگاه میکنه،
خونش پر از عطر و انگشتر و کتابه،
و کارگر یه ساختمونه!!
هرچند همه چی تا اینجا جدید و عجیب بود برام،
ولی این همه ی اون چیزی نبود که من دنبالش بودم!
تا عصر همونجا کشیک میدادم.
کم کم داشت پیداشون میشد.
یه بار دیگه اومد کیسه رو برد و با لباس های تمیز خودش برگشت.
سوار ماشین شدن و برگشتن محلشون.
همونجا سر خیابون ماشینو نگه داشتم،تصمیم گرفتم یکی دو ساعتی صبر کنم،اگر پیداش نشد بعد برم خونه.
قبل تاریکی هوا ماشینش از سر خیابون پیچید.
روشن کردم و رفتم دنبالش.
خیابونا آشنا بودن برام!!
ماشین رو که نگه داشت،فهمیدم اینجا کجاست!
پیاده شد و رفت تو همون مسجدی که دفعه ی پیش رفته بود!
صدای اذان تو خیابون پیچید و چندنفری از لابه لای جمعیت خودشونو به مسجد رسوندن!
بارها برای این آدما احساس تأسف کرده بودم
اما حالا تقریبا میشد گفت که نظری ندارم!
بیشتر برام جالب بود که چجوری به چیزی که ندیدن اعتقاد دارن!
شاید اینا هم مثل اون،خدا رو دیده بودن!!
این دفعه اومدنش طول کشید!
چندنفر از مسجد اومدن بیرون،
معلوم بود که تموم شده!
اما از اون خبری نبود!
ماشینو بردم جلو و رو به روی مسجد نگه داشتم.
خواستم داخلو نگاه کنم که یهو دیدم با سه نفر داره میاد بیرون!
دو تا مرد میانسال و یکیشون هم کمی جوون تر از اون ها بود.
سریع رومو برگردوندم تا منو نبینه!
صداشون نزدیک و نزدیکتر میشد!
تا اینکه دقیقا کنار ماشین ایستادن!!
نفسمو حبس کردم و شالمو جلوتر کشیدم و به طرف خیابون نگاه کردم!
یکی از مردها گفت
" حاج آقا! انصافا تعارف میکنی؟؟ "
صدای خنده ی "اون" اومد و یکی دیگشون که بنظرم اون جوون تره بود، گفت
" شما برای ما ثابت شده ای آقاسجاد،
ولی این دفعه دیگه نمیتونی ما رو بپیچونی! "
باز خندید و صدای خودش اومد
"چه پیچوندنی داداش؟ تو که میدونی...."
اون یکی پرید وسط حرفش
"آخه حاج آقا اینجوری که نمیشه!
شما از وقتی پیشنماز این مسجد شدی یه قرون هم نگرفتی!"
باز صداش اومد
"آقای غفاری آخه این چه حرفیه برادر من!
مگه من قبلا برای شما توضیح ندادم؟؟
من نذر کردم برای این کار هیچ پولی نگیرم!
بعدم امام زمان،فداشون بشم،
جلو جلو با ما این پولا رو تسویه کردن!
ما چندساله داریم از سفره آقا میخوریم که همین کارا رو انجام بدیم دیگه!
اگرم پولی برای من گذاشتید کنار،
بدین به نیازمندای محل! والسلام!
دیگه چه حرفی میمونه؟؟"
اونی که اول از همه صحبت کرده بود ادامه داد
"هیچی حاجی جون! دمت گرم!
چی بگم!"
باهم خداحافظی کردن و رفتن.
داشتم فکر میکردم که یعنی چی!
مگه آخوندا از همین کارا پول در نمیارن!!؟
دنبالش رفتم،
وقتی دیدم داره میره سمت خونه ،منم از همونجا برگشتم سمت خونمون!
"محدثه افشاری"
@aah3noghte
@RomaneAramesh
#انتشارحتماباذکرلینک ‼️
💔
#دلشڪستھ_ادمین...
میگـن امشب تولد یه آقازاده ست..
آقازاده پسر آقازاده..
اصلا آقا تر از این خانواده و خاندان مگه داریم؟!
معطل چیزی نباش
زیاد نمیخاد ڪبرا ، صغرا بچینی...
#بآ_ڪړىمإڼ_ڪٲڒھٲ_ڍۺۇأڒ_ڼىښت💚
میلاد قاسم ابن الحسن مبارڪ
#ێإقاسم_إبڹ_اڵحښن
#يٲ_ځسڼ_آبڼ_علے
#مآڈڕےٺرێڹ_ڀښڔ....
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
#کپےپیگردالهےدارد
شهید شو 🌷
💔 ما میزبانان خوبی نبودیم... قطعه ۵۰، از پایین قطعه ردیفی یکی در میان دور قطعه را پوشانده! #فاطمی
💔
"گوگل هم نمیتواند، عراقچی که هیچی"😏
در گوگل که شهید #سیدمصطفی_موسوی را سرچ کنید عکس دونفر آدم با دوتا قیافه متفاوت میآید.😳
جالب است بدانید که اشتباهی رخ نداده و هر دوتا سید مصطفی موسوی هستند.😊
هر دو عکس از شهدای مدافع حرم هستند.
هر دوتا از جوانترین شهدای مدافع حرم هستند.
هر دوتا متولد سال ۷۴ هستند.
هر دوتا در حلب شهید شدهاند.
هر دو تا در سال ۹۴ شهید شدهاند.
فقط یکی ایرانی است و یکی افغانستانی است.❤️
حالا جالبتر اینکه این دو شهید نزدیک دو ماه تاریخ شهادت شان باهم فرق دارد ولی خبرشهادت اولی که فردای همانروز منتشر شد خیلی ازسایتها با عکس دومی کار کردهاند. باور کردنی نیست.😐
سید مصطفی موسوی (ایرانی) ۲۱ آبان ۹۴ سه روز بعد از تولدش و در بدو ورود به سن بیست سالگی وقتی در ریف جنوبی حلب شهید شد سید مصطفی موسوی (افغانستانی) زنده بود.
داشت بیخبر از شهید ایرانی درحلب میجنگید ولی عکس رزمنده افغانستانی زنده را در سایتها بعنوان شهید ایرانی منتشر کردند.😅
#خون_شریکی در دفاع از حرم کاری کرد که حتی الآن هم بعد از ۴ سال، گوگل هم دیگر نمیتواند ماها را از هم تفکیک کند، عراقچی که هیچی.
#فاطمیون_قهرمان
#عراقچی
#آھ_ز_بےبصیرتی
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 "گوگل هم نمیتواند، عراقچی که هیچی"😏 در گوگل که شهید #سیدمصطفی_موسوی را سرچ کنید عکس دونفر آدم
💔
وقتی سربازان #آتش_به_اختیار انقلاب در فضای مجازی معادلات غربگرایان را بهم میریزند✌️
عراقچی حرف هاش درمورد برادران افغان رو پس گرفته😏
از طرفی فضای مجازی پر شده از جلوه های اتحاد و ارادت مردم ایران و افغانستان به همدیگه
هرطور می خواستیم برنامه ریزی کنیم بعید بود این حجم از اتحاد و اظهار عشق این دو ملت به هم علنی بشه👐
دوران بزن در رو هم تمام شده💪
به خیال خودشان در قرارگاه های فضای مجازی به ظاهر انقلابی نفوذ کرده اند و آنها را دچار اختلال کرده اند اما ببینید قدرت نوظهور سربازان آتش به اختیار امام خامنه ای را😏
🔹ازین به بعد معادلات جنگ روانی دشمنان را بهم خواهیم ریخت
#الله_اکبر✌️
#آتش_به_اختیاریم💪
4_5949382354752505909.mp3
8.96M
💔
#مناجات 👌
🎼 یک عمر اگر توبه شکستی بازآ..
#حاج_میثم_مطیعی
💕 @aah3noghte💕