eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 خبر آمدنش را همه جا پخش کنید ! مےرسد لحظه میعاد، به امّید خدا ! منتقم میرسد و روز ظهور ش، حتماً ، می شود فاطمه دلشاد، به امّید خدا ! حرم خاکی خورشید و قمرهای بقیع ، عاقبت می شود آباد، به امّید خدا ! مثل مشهد، وسط صحن بقیع نصب کنیم ، دو سه تا پنجره فولاد، به امّید خدا ! لذتی دارد عجب، گر که به ما، او گوید : آفرین! دست مریزاد! به امّید خدا! #اللهّمَ‌عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج 💕 @aah3noghte💕
💔 ، کار آسانی نیست. بزرگترین وظیفه منتظران امام زمان(عج) این است که را از لحاظ از لحاظ ، از لحاظ دینی و اعتقادی و عاطفی با مومنين، از لحاظ آمادگی برای پنجه در افکندن با زورگویان آماده کنند. (سید علی حُسینی خامنه ای) و 💞 علاوه بر دغدغه برای ساخت مدینه فاضلهء عاری از زورگویی صهیونیسم ها به و رهایی از رذائل اخلاقی هم اهتمام داشت ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 قسمت هفتاد و یکم #بےتوهرگز ❤️ 🌀غریب آشنا بعد از چند سال به ایران برگشتم … سجاد ازدواج کرده بود
💔 قسمت هفتاد و سوم ❤️ 🌀بخشنده باش زمان به سرعت برق و باد سپری شد … لحظات برگشت به زحمت خودم رو کنترل کردم … نمی خواستم جلوی مادرم گریه کنم … نمی خواستم مایه درد و رنجش بشم … هواپیما که بلند شد … مثل عزیز از دست داده ها گریه می کردم … حدود یک سال و نیم دیگه هم طی شد … ولی دکتر دایسون دیگه مثل گذشته نبود … حالتش با من عادی شده بود … حتی چند مرتبه توی عمل دستیارش شدم … هر چند همه چیز طبیعی به نظر می رسید … اما کم کم رفتارش داشت تغییر می کرد … نه فقط با من … با همه عوض می شد … مثل همیشه دقیق … اما احتیاط، چاشنی تمام برخوردهاش شده بود … ادب … احترام … ظرافت کلام و برخورد … هر روز با روز قبل فرق داشت … یه مدت که گذشت … حتی نگاهش رو هم کنترل می کرد… دیگه به شخصی زل نمی زد … در حالی که هنوز جسور و محکم بود … اما دیگه بی پروا برخورد نمی کرد … رفتارش طوری تغییر کرده بود که همه تحسینش می کردن … به حدی مورد تحسین و احترام قرار گرفته بود … که سوژه صحبت ها، شخصیت جدید دکتر دایسون و تقدیر اون شده بود … در حالی که هیچ کدوم، علتش رو نمی دونستیم … شیفتم تموم شد … لباسم رو عوض کردم و از در اتاق پزشکان خارج شدم که تلفنم زنگ زد … – سلام خانم حسینی … امکان داره، چند دقیقه تشریف بیارید کافه تریا؟ … می خواستم در مورد موضوع مهمی باهاتون صحبت کنم … وقتی رسیدم … از جاش بلند شد و صندلی رو برام عقب کشید … نشست … سکوت عمیقی فضا رو پر کرد … – خانم حسینی … می خواستم این بار، رسما از شما خواستگاری کنم … اگر حرفی داشته باشید گوش می کنم… و اگر سوالی داشته باشید با صداقت تمام جواب میدم … این بار مکث کوتاه تری کرد … – البته امیدوارم … اگر سوالی در مورد گذشته من داشتید … مثل خدایی که می پرستید، بخشنده باشید … قسمت هفتاد و چهارم ❤️ 🌀متاسفم حرفش که تموم شد … هنوز توی شوک بودم … 2 سال از بحثی که بین مون در گرفت، گذشته بود … فکر می کردم همه چیز تموم شده اما اینطور نبود … لحظات سختی بود … واقعا نمی دونستم باید چی بگم … برعکس قبل … این بار، موضوع ازدواج بود … نفسم از ته چاه در می اومد … به زحمت ذهنم رو جمع و جور کردم … – دکتر دایسون … من در گذشته … به عنوان یه پزشک ماهر و یک استاد … و به عنوان یک شخصیت قابل احترام … برای شما احترام قائل بودم … در حال حاضر هم … عمیقا و از صمیم قلب، این شخصیت و رفتار جدیدتون رو تحسین می کنم … نفسم بند اومد … – اما مشکل بزرگی وجود داره که به خاطر اون … فقط می تونم بگم … متاسفم … چهره اش گرفته شد … سرش رو انداخت پایین و مکث کوتاهی کرد … – اگر این مشکل … فقط مسلمان نبودن منه … من تقریبا 7 ماهی هست که مسلمان شدم … این رو هم باید اضافه کنم … تصمیم من و اسلام آوردنم، کوچک ترین ارتباطی با علاقه من به شما نداره … شما همچنان مثل گذشته آزاد هستید … چه من رو انتخاب کنید … چه پاسخ تون مثل قبل، منفی باشه … من کاملا به تصمیم شما احترام می گذارم … و حتی اگر خلاف احساس من، باشه … هرگز باعث ناراحتی تون در زندگی و بیمارستان نمیشم … با شنیدن این جملات شوک شدیدتری بهم وارد شد … تپش قلبم رو توی شقیقه و دهنم حس می کردم … مغزم از کار افتاده بود و گیج می خوردم … هرگز فکرش رو هم نمی کردم … یان دایسون … یک روز مسلمان بشه … ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #پیامکےازبہشت #امام را تنها نگذارید... #مساجد را خالی نگذارید... از اسلام و میهن اسلامی خود دف
💔 وحدت را حفظ کنید و با شرکت در که بزرگترین سلاح ما است ، مشت محکمی بر دهان ابرقدرتهای جهانخوار بزنید. 📚گزیده موضوعی وصیتنامه شهدا جلد چهارم ... 💕 @aah3noghte💕
💔 باز هم شهادت دو نیروی ناجا #ستوانیکم #شھیدقربانعلی_امیدی و استوار دوم #شھیدامیرمختار_جعفری در درگیری با اشرار شرق کشور ضمن به هلاکت رساندن عامل شرارت منطقه و کشف مقادیری سلاح خود نیز به #شھادت رسیدند... آری... #امنیت_اتفاقی_نیست #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
💔 دکتر بیا... درد مرا تشویق کن لطفا تنهائےام را با سِرُم تلفیق کن لطفا کمبود دارم... نه فقدان یُد و آهن دکتر کمی از #او به من تزریق کن! لطفا #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
Narimani-3.mp3
3.5M
💔 نامهء اعمال من حال تو را بد مےکند😭 جمعه ها بدجور احساس خجالت مےکنم مناجات باامام زمان عج .... 💕 @aah3noghte💕
چله دعای توسل روز شانزدهم یادمون نرهシ
شهید شو 🌷
💔 🌷 #بسم_رب_المھدی 🌷 #و_آنڪہ_دیرتر_آمد #پارت_بیست_و_دوم... از سرمایه ای که پدرم داد
💔 🌷 🌷 ... پرسید: "شما محمود فارسی هستید؟ شنیده ام حیوان کرایه مےدهید..."🙂 گفتم: "من محمود فارسی هستم اما دیگر حیوان کرایه نمےدهم😡؛ مسافران قبلی چنان بلایی به سرم آوردند که دیگر قید این کار را زده ام...." با مهربانی گفت: "آخر همه که محمود فارسی نمیشوند که در کمترین زمان، ما را به سامرا برسانند"😉 داغ دلم تازه شد؛ گفتم: "بله دیگر... ما این طور رسیدگی مےکنیم آن وقت مسافرها حقمان را مےخورند"🙁 خندید.... دندانهایش مثل مروارید، سپید بود.... گفت: "آدم با آدم فرق مےکند؛ ما چند نفر زوار شیعه هستیم که مےخواهیم زودتر به سامرا برویم، پول کرایه ات را هم پیش مےدهیم😊 به هر قیمتی که خودت تعیین کنی... حالا برادری کن و جواب رد نده" صدایش، چنان دلنشین بود که خُلق تنگم را باز کرد... گفتم: "فعلا که حیواناتم خسته اند... فردا آنها را به کنار چشمه مےبرم؛ بیایید آنجا تا جواب بدهم که مےآیم یا نه...."😒 گفت: "خدا خیرت بدهد..." و آرام رفت.... ... ✨ 💕 @aah3noghte💕 چون بزرگواران همراه، زحمت تایپ رو کشیدن، کپی بدون ذکر لینک مورد رضایت نیست
💔 #ایھاالارباب... #عشق، بالا بردا دستم را به سوی گنبدت اختیاری نیست اینجا... دست، بالا بردنم✋ #اللهم‌ارزقنازیارت‌الحسین‌علیه‌السلام #صلے‌الله‌علیڪ‌یااباعبدالله #السلام‌علیڪ‌دلتنگم💔 #آھ_ڪربلا 💕 @aah3noghte💕