💔
اگه یه کلاس اولی توخونه داشته باشی
اینروزها رسیدند به حرف #ب
و باید کلمه بسازند مثلا #بابا
و مادر برای اینکه فرزندخوب یاد بگیرد باید مدام کلمه را تکرار کند و برایش صداکشی کند و او جواب دهد #بااا #با
فاطمه اینروزها مدام بایداین کلمه را بنویسه صداکشی وبخش بخش کنه
وذوق کنه یادگرفته بنویسه #بابا
اےکاش زودتربه درس #ش برسدتاسوالاتش باکلمه شهادت کمترشود
راستی...
بابا۲بخش دارد
همه باهم بخش کنیم
سر و بدن
جواد که یک بخش بیشترنداشت
#شهید_جواد_محمدی
#فاطمه
#دخترابابائےاند
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 من اگــــہ جای #تو بودم کمی به
💔
#دلشڪستھ
یه روز جواد به من گفت:
رفاقت یه اتوبان دوبانده ست
باید دوباندش پر باشه تا بشه بهش گفت #رفاقت
رفاقت دلیه💕
دلت که با کسی صاف شد اون رفیقته
اگه رفاقتت طوری شد که جیبت با رفیقت یکی شد
غمت غم اونم شد
جونت جون اونم شد
#اون_رفیقه👌
همه اینام وقتی پیش میاد
که رفاقتت #خدایی باشه و برای #رضای_خدا
نه برای شهوت نه برای پول نه برای استفاده
#رفاقت
راوی: #رفیق_شهیدجوادمحمدی
#آھ...
💕 @Aah3noghte💕
#کپی فقط با ذکر لینک کانال‼️
همیشه روضه شنیده ایم اما دیدنش هم عالمی دارد
روایتی بخوانید از #خواهر_شهیدمحمدرضادهقان
❌صحنه اول:
محمد رضا از سوریه تماس گرفته؛
پشت تلفن التماس میکنه
_مامان تو رو خدا دعا کن شهید بشم
_تو خالص شو ،شهید میشی..
_به خدا دیگه خالص شدم ،دیگه یه ذره ناخالصی تو دلم نیست
_پس شهید میشی😇
_حالا که راضی شدی ،دعا کن بی سر برگردم .....
#شهید_محمدرضا_دهقان
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
❌صحنه دوم:
مهمان معراج شهدا شدیم
قرار است بدن پاره جگرمان راتحویل بگیریم ووداع کنیم
بعداز40روز دلتنگی
با خودم گفتم محکم درآغوشش میگیرم والتماسش میکنم سلام وارادت ودلتنگی مرابه سیدالشهدابرسانداما..
-به سینه اش دست نزن
_نمیشوددرآغوشش بگیری
_صورتش راآرام ببوس واذیتش نکن
_به سرش زیاددست نزن
مضطر به روی ماهش نگاه کردم وپرسیدم:
برادر چه کردی با خودت؟
راوی: خواهرشهید
❌صحنه چهارم
برای بدرقه اش نشسته ایم کنارمنزل جدیدش
آرام درخاک خفته
بےترس،بےدرد،آرام
متحیرایستاده و این پا و آن پا میکند
_پس چرا تلقین نمیخوانی؟
_بازویی نیست که تکان دهم و تلقین بخوانم
حالامےدانیم ارباًاربا یعنی چه
ذبیح یعنی چه
#خَدُّ_التّریب یعنی چه
شکستن صورت یعنی چه
از تو ممنونیم که به اندازه بال مگسی درد سید الشهدا را به ما چشاندی
گوارای وجودت نازنینم
#آھ...
💕 @aah3noghte
شهید شو 🌷
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی قسمت ۱۰ مدل حرف زدنمم هر چقدر خودسازی کردم بهتر شد...الان که دیگه واق
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی
قسمت۱۱
سلام
به این فصل خوش اومدی.
میخوام از سال ۱۳۹۴ خودم بگم...
سعی کردم سال ۹۳ رو کامل براتون بگم اما روند رو به پیشرفتم دقیقا از سال ۱۳۹۴ شروع شد؛ اگه یادت باشه تو قسمت قبلی بهت گفتم که سال ۹۳ خیلی تشنه بودم.
حس میکردم تربیت نشدم. حس میکردم نیاز به رشد و آگاهی دارم. احساس میکردم هیچی حالیم نیست.
میدونی میخوام چی بگم؟
میخوام بگم از بس تشنه بودم که حاضر بودم هر چی دارم و ندارم رو بدم تا فقط یه کسی بهم اطلاعات مفید بده.
در واقع سال ۱۳۹۴ سال کسب آگاهی من بود.
اگه میبینی الان انقدر اطلاعاتم خوبه دلیلش فقط سال ۱۳۹۴ بود.
بالای ۳ هزار ساعت سخنرانی گوش دادم و بالای دویست سیصد تا کتاب خوندم.
روزانه ۸ ساعت سخنرانی گوش میکردم.
اینو به هر کی میگم باور نمیکنه...اما واقعا همین بود.
از بس تشنه یاد گیری بودم که اصلا نمیفهمیدم هشت ساعت گذشته.
دیوووونه و عاشق مطالعه شدم.
منی که حالم از هرچی مطالعه بهم میخورد سال ۱۳۹۴ نزدیک سیصد تا کتاب در حوزه های مختلف روانشناسی و موفقیت و مذهبی خونده بودم . دیگه از بس آگاهی هام بالا رفته بود که حس میکردم خود مذهبی ها هم انقدر آگاهی های درست ندارن.😐
دیگه جوری شده بودم که خیلی از مذهبی ها میومدن ازم سوال میپرسیدن و منم به لطف خدا مثل بلبل جوابشونو میدادم.
همه میگفتن:
"دمت گرم رضا. جوابت عالی بود."
حالا فکرشو بکن.
من آدمی بودم که تا سال قبلش #سفیر_ابلیس بودم و همه رو دعوت و تشویق به گناه میکردم اما الان شده بودم #سفیر_پاکی و کلی آدم میومد تو سایت و ازم کمک میخواست و میگفت:
"رضا چکار کنم گناه نکنم؟؟؟"..
خیلی جالبه نه ؟
آدم به کی بگه انقدر تغییر رو آخه ؟ واقعا به خودم افتخار میکنم.😇
دقیقا مهر سال ۱۳۹۴ بود که حس کردم دارم از پس مشکلات زندگیم بر میام.
کار شبانه روزیم نوشتن بود.
تقریبا ۴۰ تا دفتر پرکرده بودم و هفته ای یه خودکار تموم میکردم.
قشنگ پیشرفت رو داشتم حس میکردم...
روز به روز داشتم خدایی تر میشدم...
آنچنان واسه پاکیم تلاش میکردم که هیشکی جلو دارم نبود.
هر چقدر اطلاعاتم بالاتر میرفت بیشتر میتونستم مشکلاتمو حل کنم.
خدارو شکر یکی از بزرگترین استعدادهایی که دارم اینه که میتونم مسائل سخت رو ساده حل کنم...
یعنی یه سری استعداد های درونی دارم که میتونم با خلاقیت و داشتن نگاه متفاوت از پس چالش های زندگیم بر بیام و حالا که سفیر پاکی شده بودم این حس خیلی کمکم میکرد.
اونایی که منو بشناسن میدونن چی میگم و با اخلاق من آشنا شدن...
مثلا دی ماه سال ۱۳۹۴ تصمیم گرفتم یه کتاب بنویسم تا هر کسی مشکل شهوت داره بخونه و در برابر شیطان قوی بشه.
همه تو سایت میگفتن کنترل شهوت خیلی سخته و نمیشه.
رضا نمیتونم...
رضا تو با ما فرق داری...
و از این حرفا...
منم این کتاب رو نوشتم....
وقتی این کتاب رو نوشتم خیلی ها فقط ایمیل میزدن و اشک شوق میریختن که "رضا خدا پدر مادرتو بیامرزه"..
تا همین لحظه شاید بالای یک میلیون نفر این کتابو خوندنش ... نکته جالب این کتاب همون حل مسئله ای بود که همه میگفتن نمیشه...
یا مثلا کتاب بهترین نسخه خودت باش که درمورد عزت نفس نوشته شده خیلی خوب تونست چیزی که خودم درگیرش بودم رو بیان کنه...
اینا همش به خاطر استعدادم تو حل مسئله بود.
در کل یه سری استعداد ها داشتم که حقیقتا رو پاکیم تاثیرگذار بود.
تو این پنج سال در برابر مشکلاتم نگفتم : چرااا من ....چرا این اتفاق باید برای من بیوفته...
من فقط تمرکزم رو #حل مسئله بود...
شاید کمی غر غر هم میکردما...اما از درون فقط دنبال حل مسئله بودم.
و از همه جالب تر اینکه:
هر مشکلی که حل میکردم عزت نفس و خودباوریم بیشتر میشد💪
وقتی اسفند سال ۱۳۹۴ شد دیگه تعداد نظرات و ایمیل ها داشت روز به روز بیشتر میشد. دیگه اصلا نمیتونستم پاسخگو باشم.
قبلا میشد...
اما دقیقا از فروردین سال ۹۵ دیگه شرایط پاسخگویی نداشتم...😐
#ادامه_دارد...
دستنوشته های #داداش_رضا
@aah3noghte
#انتشارداستان_بدون_ذکر_لینک_کانال_ممنوع