eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_سی_و_یکم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے هر سہ مردانے میانسال بودند و شباهت چن
💔 ✨ نویســـنده: اما عقیــل اصرار می کرد تا این که علــے گداختــــہ را در دست او گذاشت. فریـــاد عقیــل برخاست. علــے بہ او گفت: چگونہ از داغــے آهــن ڪہ آن را گداختـــہ فريــادت بہ آسمــان مےرود، آن وقــت با تقاضـــاے خـودت مےخواهے خـداوند آتـــش را بر مـن آشڪـار ڪـند؟! نــہ بــرادر! من دینـارے از را نـہ براے خودم بر مےدارم و نــہ حاضرم آن را بہ دوستـــان و بستگانــم بدهم. این جــا بـود ڪہ دیدم ماندنـم جایـــز نیست؛ علــے حاڪمــے نبود ڪہ در حڪـومت او بتوانم بہ برسم، لذا گریختــم و بہ نزد شمــا آمـدم." پوزخندے زدم و گفتم: "بہ جـاے خوبــــے آمدید؛ اگر در معاویہ باشید و براے جنــگ با علـــے ما را همراهے ڪنید، بہ هر مقدار ثــروت ڪہ بخواهید خواهید رسید. امروز اتفاقــے افتــاد ڪہ دگرگونم ساخـت. پیش از ظہــر بہ اتفاق محمـــد و عبـــدالله بہ منزل دوستــے رفتہ بودم ڪہ زمانــے در مصـــر، بہ مـن خدمــت مےڪرد. شنیـده بــودم مــرده است و امروز سرے بہ فرزندانش زدم تا از آن ها دلجــویے ڪـنم. موقع بازگشت وقتـے از مرڪـز شہـر و از ڪنار مسجــدے مےگذشتیم، چشمم بہ خونینــے افتاد ڪہ بر سر در آویختــہ بودند. عده اے در ڪنار پیراهن ایستاده بودنــد و مــردے داشت براے آنان ے شہـــادت عثمــــــان را مےخواند و چنان از علـــــے و چگونگــے قتل عثمـــان بہ دست او سخن مےگفت ڪہ انگار خـــود در صحنہ ے وقوع قتل حضــور داشته است! او سن و سالــے نداشت و نیڪ مےدانستـم او حتـــے علــــے ڪیســـت و در ڪجـاے دیــن اســلام ایستــاده اسـت!" عبــدالله پوزخنـدے زد و گفت: "شما هم عجب اے را انداختــہ اید پدر!" محمـــد گفت: "آخر ڪسے از خود نمےپرسد این همـہ پیراهــن در روز قتل عثمـــان در او چہ مےڪرده است؟؟" گفتم: "تا وقتــے این چون طوقــــے برگردن مــردم آویختــہ مےتـوان بر آنـان ڪـرد. علــے این است ڪہ حاضــر نیست طــوق بندگـــے و حمــاقــت را برگردن مـردم بیندازد. او آن قــدر در قــرآن و پسـرعمــویش غـــرق است ڪہ متوجہ نیست نباید باعث مردم شد. اولیـــن بیـــدارے و آگاهـــے مـــردم، خود است. معاویــہ و علـــے در همیــن است. بـہ همیــن دلیــل مــن معاویــہ را تر از علــــے مےدانم." ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_هفتاد_و_ششم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے منــزل ویلایــے و بزرگ سرگئــے، آنق
💔 ✨ نویســـنده: علــي پس از جنــگ صفیـن، با دشمنانــے مواجه شد ڪه در ڪمین ڪرده بودند تا حڪومت او را سرنگون ڪنند، اما علــے تا پیش از جنگ با آنان، حاضر نشـد حقوقشـان را از بیت المال قطع ڪند. بدیهــے است ڪه چنین روشــے، هر چند و روش پیامبـــــر اســلام باشد، نمے تواند رویه ی حاڪمان پس از او باشد؛ زیــرا اگر حاڪم، مخالفان را ، تبعید نڪند یا در زندان ها نسازد، قادر نخواهد بـود حڪومتش را دوام بخشد. امیر عبدالرحمــن نیز امروز به لطف خدا و با درایتــے ڪه از خان بنے امیه به ارث برده، همه ے معترضیــن و مخالفان خود را به زنــدان افڪنده یا به رسانده و حڪومت خود را به بیش از ۲۰ سال ساختــه است. من ڪه مورخم و از تاریـــخ عبرت ها مےگیرم، بهتر مےدانم ڪه راز شڪست علــے و ڪوتاهــے عهــد حکومتش، در دادن بیش از اندازه به مـــــــردم است. اگر او این منـش و روش را نداشت، مے توانست در ڪمتر از یڪ هفتــه بر سپــاه شام در صفین غلبه ڪند، مےتوانست پس از مسأله ے قرآن بر نیــزه ڪردن معاویــه، تعدادے از مخالفانش را بڪشد و پیروز میــدان باشد، مے توانست با ڪشتن با دستگیرے تعدادے از سران خوارج، فتنه ے آن ها را از بیــن ببرد و ڪار را به جنگ نڪشاند و خود نیز قربانــي این جنگ خونین نشود؛ اما علــے با این ڪه از دست امتش استخــوان در گلو داشت، حاضــر نشد با و ، آن ها را ڪند. ڪدام خلیفه و رهبر حڪومتــي است ڪه از دست امتش آرزوے مرگ ڪند ولــے حاضر به استفاده از سلاح و سرڪوب آنان نباشد؟! علــے در جایــے فریــاد مےزند: آیا دینــے نیست ڪه شما را گرد آورَد؟ آیا غیرتــے نیست ڪه شما را براے جنگ با دشمن ڪند؟ شگفت آور نیســت ڪه معاویــه انسان هاے جفاڪار و پست را مےخواند و آن ها بدون چشمداشتــے، از او پیروے مےڪنند و من شما را براے یارے حق مےخوانم ولــے از اطراف من پراڪنده مے شوید و به تفرقــه و اختلاف روے می آورید، از دستــورات من پیروے نمےڪنید و دل به هواے نفس داده اید. اکنون داشتنــے ترین چیزی ڪه آرزو مےڪنم، مـــــرگ است. اما معاویــه و حاڪمـان پس از او، هرگز مــرگ را براے خود آرزو نڪردند، بلڪه با تازیانــه ے مرگ، مردم را نواختند. علـــے نبــود ڪه براے خود ڪاخ بسازد، اقوام و بستگــان و دوستــان خود را بر سایرین ترجیــح دهــد تا پشتوانه ے حڪومتش باشند. او حتــے مــدح و ستایــش علاقــه منـدان و اطرافیانش را بر نمے تابید و ثناگوے خود را به جاے اینڪه در ڪنار خود بنشاند و به او اهمیت بدهـد یا در پسـت و مقامــے بگمارد، سرزنش مے ڪـرد. ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_هشتاد_و_هفتم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے دخترش گفت: "از ابن رافع به #عاریــ
💔 ✨ نویســـنده: ڪلیساے حضــرت مریــم عذرا، در بلندترین نقطه ے ڪوه و لابه لاے درختان انبوه، رو به دریا ساخته شده بود و مجسمه ے بزرگ و با عظمت حضرت مریـم را در مقابل آن، مے شد از هر نقطه از دریــــا دید؛ مجسمه اے ڪه هدیه ے فرانسوے ها به مسیحیان بیـــــروت بود. ڪشیش ایوانف در طول سال ها زندگــے در بیروت، در هیچ مڪان و ڪلیسایــے چون ڪلیساے حضرت مریــم عــذرا، به آرامــش روحــے خاصــے ڪه به آن نیاز داشت، نمےرسید. در آن ســال ها هفته اے نبود ڪه چند ساعتــے را به ڪلیسا نرود و در زیر مجسمه ے بزرگ و سفید حضرت مریم، روی صندلـــے چوبــے قهوه اے رنگ، رو به دریا ننشنید و مطالعه نڪند. و اینڪ پس از سال ها، در یڪ روز ابرے بیروت، ساعت سه بعد از ظهر، روے همان نیمڪت چوبــے نشسته بود و پیــش از مطالعــه ے ڪتابــے ڪه قصــد داشت بخش هایــے از آن را بخواند داشت از نسیــم خنڪے ڪه از سمت دریا مےوزید و سرماے دلنشینے را بر گونه ها و پیشانے اش مے نشاند لذت مےبرد. هنگامــے ڪه قصــد داشت از خانه بیرون بزند، ایریــنا گفته بــود ڪه ڪلاهش را بردارد، اما او گفته بـود ڪه یڪ پیرمرد روس، نباید پاییز بیروت، از سرما یخ ڪند، به خود بلرزد و شال و ڪلاه بپوشد. او روے پیراهنش، پولیورے طوسے پوشیده بود و همین ڪافــے بـود تا خنڪاے نسیــم‌ را روے سر و گونه هایش، جدے نگیرد. پاے چپش را روے پاے راستش انداخت و به جلد ڪتاب نگاه ڪرد: "علــے بـــن ابــے طالـــب، نوشتــه عبدالفتــاح عبــد المقصــود، نویسنــده ے اهــل مصــر." با خودش فڪر ڪرد چه قــدر جالـب است ڪه به جز ، اهل و مسیحیــــــان هم درباره ے ڪتاب مےنویسند. این جلــد از ڪتاب عبــد الفتــاح عبــد المقصــود مصــرے درباره ے جنگــے بود ڪه نویسنــده، نام آن را جنــگ نهــروان گذاشتــه بـود، به گفتــه ے جــرج جــرداق، جنگ هاے علـــے همگــے جنگ هاے داخلــے بودند و علــے در زمانــِ به قدرت رسید ڪه قدرت طلبانــِ چون معاویــه براے رسیدن به حڪومت و قدرت، و بدعــت در دیــن را در پیــش گرفته بودنــد و این روش ها، علــے را ناچــار به جنگ به آنـان مےساخت. ڪشیـش عینڪش را به چشـم زد. صفحات اوليــه، مقدمـه اے بود درباره ے شڪل گیرے واقعه‌ے نهــروان. به یــاد آورد ڪه علــے وقتــے به ناچار تن به حڪمیت داد و از صفیــن به ڪوفه بازگشت، و انشقــاق بيــن یارانش فزونــے یافت. چند صفحه اے از ڪتـاب را سرسرے مطالعه ڪرد تا رسیــد به مطلبــے ڪه نویسنده در آن، از تشڪیل جلســه اے با حضــور علــے خبــر مے داد. شروع ڪرد به مطالعه ے آن: علــے جلسه اے متشڪل از افـراد خود تشڪیل مےدهد. لحظــه ے حساســے است. مسجـد ڪوفه مملــو از مردمــے است ڪه آمده اند تا سرنوشــت خود را پس از یڪ جنگ ناتمام، دنبال ڪنند. همه نگراننــد. حال، حڪمیت به پایـــان شده و حڪمین دستور به عزل علــے داده اند. مردم منتظرند تا نظر علــے را بشنوند. ایــن ڪه علـی درباره ے حڪمیت چه تصمیمــے گرفته است؟ آیا ترڪ مےڪند و تسلیــم معاویـــه و عـمــروعــاص مےگردد؟ یا با معاویـــه را از سر مے گیرد؟ ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi