eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت188 به خودم که
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم:  


مرصاد نفس‌نفس می‌زند و می‌گوید:
- اون خط سفیده؟

- لابد سفیده که هنوز ازش استفاده می‌کنم!

نفسش را از سر خشم بیرون می‌دهد:
- خب... بگو ببینم کجایی؟

- هلال احمر. چطور؟

- همونجا بمون تا بیام دنبالت.

قبل از این که حرفی بزنم، بوق اشغال را می‌شنوم و نگرانی به جانم چنگ می‌اندازد.

مرصاد کِی آمد سوریه؟ چرا انقدر حساس شده‌اند روی من؟

کلافه در راهرو قدم می‌زنم. این ماجرا بوی خوبی نمی‌دهد و به احتمال نود درصد، مربوط است به همان جریان  در بیمارستان دمشق.
نمی‌توانم یا شاید نمی‌خواهم بپذیرم موضوع انقدر جدی ست.

ده دقیقه‌ای می‌گذرد که دوباره گوشی‌ام زنگ می‌خورد و مرصاد می‌گوید بروم در پشتی ساختمان.

بدون این که با نیروهای هلال احمر حرفی بزنم، در پشتی را پیدا می‌کنم و از آن بیرون می‌زنم.

مرصاد و کمیل داخل یک جیپ نشسته‌اند. کمیل برایم دست بلند می‌کند که ببینمش.

سوار که می‌شوم و عقب می‌نشینم، مرصاد با چهره‌ای که از خشم سرخ شده به سمتم برمی‌گردد و می‌غرد: تو اونجا چکار می‌کردی؟ نمی‌گی خطرناکه؟

داد زدنش فشار عصبی مضاعفی می‌شود روی ذهنِ درگیرم و صدایم را بالا می‌برم: مگه من بچه‌م که اینطوری حرف می‌زنی؟ همه جای این مملکت خطرناکه! چرا نمی‌گی چی شده؟😠

مرصاد دهانش را باز می‌کند برای جواب؛ اما کمیل پادرمیانی می‌کند که کار به دعوا نکشد:
- آقا مرصاد! آروم باشید!

مرصاد دست می‌کشد به صورتش و یک نفس عمیق می‌کشد؛ من هم. برمی‌گردد به سمت جلو و استارت می‌زند.

دست به سینه و با اخم، منتظر می‌شوم مرصاد آرام شود و برایم توضیح بدهد؛ اما کمیل زودتر اقدام می‌کند برای شکستن این سکوت سنگین:
- علت این که گفتن باید برگردید تهران، اینه که فهمیدیم . احتمالا برنامه دارن برای ترورتون.😕



مرصاد بالاخره به حرف می‌آید و جمله کمیل را کامل می‌کند:
- ولی حداقل اگه ایران باشی، می‌تونیم بفهمیم کی بودن و چی بودن. خودتم به جهنم.

خنده‌ام می‌گیرد از عصبانیت مرصاد؛ اما خودم را کنترل می‌کنم: من حواسم به دور و برم هست. اگه جایی می‌رم یعنی اولا مطمئنم امنه دوما باید برم.

مرصاد جواب نمی‌دهد و زیر لب می‌گوید: الان می‌ریم فرودگاه، یک ساعت و نیم دیگه پروازت می‌پره. خودمم هستم حواسم بهت باشه.

...و تا خود فرودگاه دیگر چیزی نمی‌گوییم. سکوت ماشین پر است از صدای باد. 

نزدیک اذان مغرب است و خیابان‌ها خلوت شده. همه‌جای این شهر و کشور، خطری تهدیدت می‌کند و شب‌ها بیشتر؛ تازه الان اوضاع خوب است.

تا چند سال پیش واقعا در دمشق قانون جنگل حاکم بود. هرکسی زورش بیشتر بود، می‌آمد و می‌زد و می‌کشت و می‌دزدید و پلیس و نیروهای نظامی هم اگر خودشان دزد و رشوه‌گیر نبودند، باز هم کاری از دستشان برنمی‌آمد. 

همین بی‌قانونی و هرج و مرج سوریه را به جولان‌گاه داعش تبدیل کرد؛ همین رشوه‌گیری و قبیله‌بازی.😏

... 
...



💞 @aah3noghte💞
قسمت اول را اینجا بخوانید