eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 صفات بارز اخلاقی : بسیار خوش رو و شوخ طبع ، اهل تفریح و گردش خصوصا با دوستانش ، ورزشکار ، عاطفی ، دل رحم ، دلسوز دیگران و پیگیر برای حل مشکلاتشان ، بخشنده ، سر به زیر و با حیا ، با غیرت ، هیاتی ، مطیع رهبر ، نظامی متخصص و... علایق: کارهای هیجانی و پر استرس ، ورزش (جودو ، کاراته ، کوهنوردی و راپل) ، خوشنویسی ، نقاشی ، طراحی ، سفر ، زیارت اهل بیت علیهم السلام و شهدا ، خدمت به شهدا حتی با رنگ آمیزی قبورشان ، شرکت در مجالس اهل بیت (ع) و... ... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #شناخت_لاله_ها #قسمت_دوم صفات بارز اخلاقی : بسیار خوش رو و شوخ طبع ، اهل تفریح و گردش خصوصا
💔 ...🕊🌹شهید محمد حسن (رسول) خلیلی  20 آذر 1365 در زمان جنگ تحمیلی عراق در تهران به دنیا آمد. پدرشان همیشه در جبهه ها بود و ایشان را خیلی کم میدیدند.  وی فرزند دوم خانواده است و برخلاف برادرش شخصیت آرام و ساکتی داشت و خیلی شیطنت نمی کرد.از همان دوران کودکی نیزبا اعتقاد و مومن بود.  تا تمام شدن جنگ تحمیلی همراه خانواده در تهران زندگی می کرد و پس از اتمام جنگ به کرج رفتند.اما در سن هجده سالگی بار دیگر به تهران بازگشتند.  او مصادف با ولادت امام حسن عسگری علیه السلام به دنیا آمد به همین علت نامش را محمد حسن گذاشتند اما در خانه رسول صدایش می کردند.زمانی که  ماموریت بود وضرورت داشت که اسم مستعارانتخاب کنند؛ رسول اسم مستعار «ابوخلیل» را انتخاب کرده بود.  🌻👇🌻👇🌻👇
💔 ...🕊🌹او در دبیرستان رشته علوم انسانی را خواند و در دانشگاه رشته مدیریت را ادامه داد. در سن 13 سالگی بود که وارد بسیج شد اوایل چون سنش کمتر از حداقل مورد نظر بود، قبول نمی‌کردند اما بالاخره رفت و عضو شد.شهید رسول خلیلی یک بعدی نبود، کوهنوردی می‌رفت، ورزش می‌رفت، دعای ندبه می‌رفت. شب‌های جمعه به بهشت زهرا(س) و از آنجا هم به شاه عبدالعظیم می‌رفت. در هیئت‌های مختلفی شرکت می‌کرد از جمله هیئت ریحانه‌النبی را خیلی دوست داشت.او از دوران کودکی به نحوی تربیت شده بود که درتمام مجالس مذهبی شرکت می کرد. بصیرتی که در دفاع از حریم ولایت داشت این مجالس مذهبی بود که در استحکام ستون‌های زندگی‌ اش مؤثر بود.   به راپل و کوهنوردی خیلی علاقه داشت و برای آموزش سلاح نیز می‌رفت. از دوران کودکی به دنبال نقاشی و درس عربی و قرآن بود. سوریه هم که رفته بود در آنجا با بچه‌ها عربی صحبت میکرد. به زبان عربی تسلط کامل داشت و در خانه هم اخبار را به زبان عربی گوش میداد.  ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #شناخت_لاله_ها #قسمت_چهارم ...🕊🌹او در دبیرستان رشته علوم انسانی را خواند و در دانشگاه رشته مدی
💔 ...🕊🌹 رسول به ولایت و حضرت آقا و دفاع از حریم ولایت خیلی علاقه داشت. وقتی از همان ابتدا در خط ولایت بود در انتها نیز به دفاع از حریم ولایت رفت. چه ولایتی بالاتر از امام حسین(ع) که از حریم خواهرش دفاع کند و این هم نتیجه‌اش بود که به مقام شهادت رسید.  شهید رسول خلیلی بصیرت دینی داشت و مطیع حرف پدر و مادرش بود. از ایشان مشورت می گرفت و راهکار می‌خواست حتی در انتخاب دوست و رفیق. در تشییع جنازه‌اش سیل جمعیت، همه از قشر جوان و دوست و همکار و همکلاسی‌های خودش بودند.  به رعایت حلال و حرام اهمیت زیادی می‌داد. روزی که فردای آن عازم سوریه بود، خمس مالش را حساب کرد. در رابطه با امر به معروف و نهی از منکر فعال بود. یکی از دوستانش می‌گفت بعد رسول کسی نیست که به ما بگوید غیبت نکن، تهمت نزن.  اواسط شهریور ماه بود که تصمیم به رفتن گرفت، وصیتنامه اش را هم نوشت و به رسم امانت به پدر سپرد تا اگر برنگشت دستخطی برای آن ها به یادگار گذاشته باشد. از زیر قران رد شد و رفت و از همه چیز دل کند و مادر و پدر و برادرش برایش آرزو های خوب کردند.  🍃👇🍃👇🍃👇
💔 شهید خلیلی از همان دوران کودکی‌اش، به مسجد و هیئت‌های مذهبی علاقه نشان می‌داد. ما هم تشویقش می‌کردیم. یادم هست حتی شب‌هایی که زیر باد و باران شدید، رسول و برادرش روح‌الله را سوار موتور می‌کردیم و به هیئت می‌بردیم، به نماز اول وقت علاقه فراوانی داشت. قرآن می‌خواند، در هیئت‌ها مداحی می‌کرد. شهدا را برای خودش الگو کرده بود. هروقت در تلویزیون از دفاع مقدس می‌گفتند یا وصیت نامه شهدا را می‌خواندند، با دقت گوش می‌کرد. خلاصه خیلی در این زمینه‌ها _خدا را شکر_ فعال بود. 🍃👇🍃👇🍃👇
💔 ...🕊🌹 اولین خاطره‌ای که می‌توانم از دوران کودکی رسول برایتان بگویم، مربوط می‌شود به دوران بعد از قطعنامه، آن موقع رسول کم سن و سال بود. روزهای آخر اسفند بود که به سمت مناطق عملیاتی حرکت کردیم. سال تحویل آنجا بودیم. آن موقع هنوز برنامه راهیان نور به شکل امروزی نبود. ما به همراه خانواده و نزدیکان با یک اتوبوس رفته بودیم. ما هم مناطق عملیاتی را در خرمشهر، آبادان، شلمچه و عملیات‌هایی مثل والفجر ۸ را توضیح می‌دادیم. تا رسیدیم به فکه. همان منطقه‌ای که شهید آوینی شهید شده، کمی جلوتر از آن، مقر تخریب ما بود که اسم آنجا را گذاشتیم الوارثین. در زمان جنگ، ما آنجا به رزمندگان آموزش می‌دادیم. آن منطقه را خودمان دقیقا شبیه به یک منطقه جنگی درست کرده بودیم. میدان رزم، میدان تیر، میدان تخریب، معبر و خلاصه همه چیز را مهیا کرده بودیم و به بسیجیان آموزش تخریب می‌دادیم. خصوصیات منطقه را یک به یک می‌گفتیم. در قسمتی از آن منطقه، نزدیک حسینیه، در زمان جنگ، بچه‌ها قبرهایی ساخته بودند برای خودشان. به رسول می‌گفتم نگاه کن پسرم، ببین بچه‌ها این قبرها را زمان جنگ کنده بودند، می‌آمدند داخل این قبرها، نماز می‌خواندند، نماز شب می‌خواندند، مناجات می‌کردند، ولی حالا این قبرها غریب مانده‌اند! دیگر از آن حال و هوا خبری نیست!ساعتی بعد اذان ظهر را گفتند و نماز جماعت خواندیم. بعد نماز یکدفعه متوجه شدم رسول نیست. با مادرش دنبالش گشتیم که دیدیم رفته داخل یکی از این قبرها، به سجده افتاده و چفیه روی سرش کشیده، گریه می‌کند. بنده حقیقتا همانجا گریه‌ام گرفت. به مادرش گفتم صدایش نکن. یک عکس از همان صحنه گرفتیم و الان هم آن عکس در اتاقش هست. ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #شناخت_لاله_ها #قسمت_ششم ...🕊🌹 اولین خاطره‌ای که می‌توانم از دوران کودکی رسول برایتان بگویم، م
💔 سیزده ساله بود که وارد بسیج شد. اول او را ثبت نام نمی‌کردند. می‌گفتند سنش کم است. ما رفتیم با مسئولین پایگاه صحبت کردیم. خلاصه قبول کردند و وارد بسیج شد. یک هفته بعد او را به اردوی آموزشی بردند. مربی آموزشی شان، آقای مرتضی امجدیان بود. ایشان هم البته یک سال بعد شهادت رسول، در سوریه مجروح شدند. ایشان در مراسم سالگرد شهید خلیلی که در کرج گرفته بودند، این خاطره را تعریف می‌کرد و گریه می‌کرد. حالا من ادامه خاطره را از زبان ایشان می‌گویم. می‌گفت در دوره آموزشی بسیج، یک شب رسول، من را کنار کشید. حالا آن موقع سیزده ساله بود. گفت آقا مرتضی شما آدم خوبی هستید و من به شما اعتماد دارم. یک چیزی می‌خواهم بگویم، فقط از شما می‌خواهم که به هیچ کس نگویید. تاکید کرد که به پدرم نگویید، به مادرم نگویید، به برادرم روح الله نگویید. من اول فکر می‌کردم یک کار خطایی کرده یا تقصیری از او سر زده. گفتم خوب بگو. گفت آقا مرتضی شما آدم پاک و مومنی هستید، دعایتان هم مستجاب می‌شود. آقا مرتضی ‌گفت؛ من همانجا چشمم پر اشک شد، رفتم پشت چادرها و شروع کردم به گریه که این بچه در این سن و سال چقدر از امثال ما سبقت گرفته! 💐👇💐👇💐👇
💔 ...🕊🌹چندسالی بود که با محمدحسن هم سرویس بودم و چون مسافت محل سکونت ما تا محل کار تقریبا زیاد بود فرصت مناسبی بود تا همدیگر را خوب بشناسیم .طی این مدت بارها از اخلاق و منش ایشان لذت بردم.با اینکه محمد حسن مجرد بود و مسیر سرویس ما از مناطق بالای شهر تهران می گذشت ،‌ بارها متوجه این رفتار او شدم که خیلی. تلاش می کرد مسایل شرعی نگاه به نامحرم را رعایت کند . رسول همیشه سر به زیر بود و از نگاه به نامحرم ابا میکرد. ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #شناخت_لاله_ها #قسمت_هشتم ...🕊🌹چندسالی بود که با محمدحسن هم سرویس بودم و چون مسافت محل سکونت
💔 ...🕊🌹 رسول به ولایت و حضرت آقا و دفاع از حریم ولایت خیلی علاقه داشت. وقتی از همان ابتدا در خط ولایت بود در انتها نیز به دفاع از حریم ولایت رفت. چه ولایتی بالاتر از امام حسین(ع) که از حریم خواهرش دفاع کند و این هم نتیجه‌اش بود که به مقام شهادت رسید.  شهید رسول خلیلی بصیرت دینی داشت و مطیع حرف پدر و مادرش بود. از ایشان مشورت می گرفت و راهکار می‌خواست حتی در انتخاب دوست و رفیق. در تشییع جنازه‌اش سیل جمعیت، همه از قشر جوان و دوست و همکار و همکلاسی‌های خودش بودند.  به رعایت حلال و حرام اهمیت زیادی می‌داد. روزی که فردای آن عازم سوریه بود، خمس مالش را حساب کرد. در رابطه با امر به معروف و نهی از منکر فعال بود. یکی از دوستانش می‌گفت بعد رسول کسی نیست که به ما بگوید غیبت نکن، تهمت نزن.  اواسط شهریور ماه بود که تصمیم به رفتن گرفت، وصیتنامه اش را هم نوشت و به رسم امانت به پدر سپرد تا اگر برنگشت دستخطی برای آن ها به یادگار گذاشته باشد. از زیر قران رد شد و رفت و از همه چیز دل کند و مادر و پدر و برادرش برایش آرزو های خوب کردند.  🍃👇🍃👇🍃👇
💔 به‌خاطر دفاع از ولایت مدرسه اش را ترک کردتقریبا شانزده ساله بود. ما آن موقع کرج بودیم. اعلام شده بود که رهبر معظم انقلاب می‌خواهند تشریف بیاورند کرج. مردم هم در حال آماده شدن برای استقبال از ایشان بودند. شهر را چراغانی کرده بودند و شیرینی پخش می‌کردند و خلاصه مهیا بودند که از ایشان استقبال کنند. آن روز شهید خلیلی در کلاس درس بود که معلمش قبل از اینکه شروع به درس کند، بنا می‌کند به انتقاد از حکومت و جامعه. می‌گوید که اصلا حرفهای اینها حساب و کتاب ندارد! آدم نمی‌داند کدام حرف اینها را باور کند. از یک طرف می‌گویند اسراف نکنید. از آن طرف شما بروید ببینید در این خیابانها چقدر چراغ روشن کردند! اینها اسراف است و حرام است!بعد رسول بلند می‌شود و به اعتراض می‌گوید آقا اینها اسراف نیست! حرام هم نیست! بلکه حسنه است و ثواب هم دارد! ما تازه با بچه‌ها داریم پول جمع می‌کنیم که به‌خاطر ورود رهبری در مدرسه قربانی بکشیم.معلمش هم عصبانی می‌شود و می‌گوید خلیلی! باز دوباره شما در این مدرسه، روی حرف من حرف زدی؟ این مدرسه یا جای من است یا جای شما! چون مثل اینکه قبلا هم بین اینها راجع به ولایت و این مسائل بحث شده بود.شهید خلیلی  می‌گوید من باید بروم! چون شما استاد ما هستید و احترامتان واجب است، من از این مدرسه می‌روم. به‌خاطر دفاع از ولایت، مدرسه را ترک کرد. من بعدازظهر که از سر کار برگشتم، دیدم شهید خلیلی خانه است. از مادرش پرسیدم چرا رسول امروز مدرسه نرفته؟ گفت رفته بود. زود آمده. گفتم چرا؟ گفت با معلمش دعوایش شده. رسول ماجرا را برایم گفت. گفتم بلند شو برویم مدرسه. مدرسه شان در باغستان کرج بود، دبیرستان جابر بن حیان. در مدرسه،  سراغ مدیر را گرفتم که با او صحبت کنم. مدیر گفت حاج آقا، این پسر شما چندین بار سر همین مسئله ولایت با معلمش حرفش شده. دو سه بار خود من رفتم آشتی‌شان دادم. من هم گفتم تقصیر از شماست. شما چرا این معلم را اخراج نمی‌کنید؟ چرا گزارش نمی‌کنید؟ گفت چکار کنیم؟من همان‌جا یک کاغذ آوردم گفتم همین حالا بهترین فرصت است که برایش گزارش بنویسید! خلاصه همان‌جا گزارشش را نوشتیم و مدتی بعد هم آن معلم را از آنجا اخراج کردند. ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #شناخت_لاله_ها #قسمت_دهم به‌خاطر دفاع از ولایت مدرسه اش را ترک کردتقریبا شانزده ساله بود. ما آ
💔 بصیرت و ولایتمداری شهید شهید خلیلی در طول زندگی‌اش بارها به دفاع از حریم اسلام و ولایت اقدام کرد. به عنوان مثال در قضیه فتنه ۸۸ خیلی فعالیت داشت. در روز عاشورا که فتنه‌گران هیئت‌ها را آتش می‌زدند، ایشان با یک گروه از دوستانش در خیابانها با فتنه‌گران درگیر بود. حتی هدف ضرب و شتم فتنه گران قرار گرفت، به موتورش هم آسیب زدند. ولی خوب بحمدالله خدا کمک کرد و نجات پیدا کرد. من آن روزها خیلی نگرانش بودم. بارها از محل کارم زنگ می‌زدم خانه و از مادرش سراغش را می‌گرفتم. مادرش می‌گفت حدود یک هفته است که خانه نیامده. این بصیرت و ولایتمداری او را نشان می‌دهد و اینکه در هر شرایطی راه صحیح را تشخیص می‌دهد و وظیفه‌اش را می‌شناسد. در مرحله آخر هم به تأسی از حضرت سیدالشهداء علیه السلام از وطن خود هجرت می‌کند برای دفاع از حریم اسلام و ولایت. حتی بعضی اطرافیان ایراد می‌گرفتند که چرا اجازه دادی رسول به سوریه برود. او یک نیروی متخصص است. نظام واقعا به وجود چنین جوانانی نیاز دارد، و حرفهای از این جنس. من هم می‌گفتم شما خطر را احساس نمی‌کنید. ما وظیفه داریم از اسلام دفاع کنیم. یک زمان در دوران دفاع مقدس وظیفه داشتیم اینجا از حریم اسلام و ولایت دفاع کنیم، امروز هم وظیفه داریم آنجا بجنگیم. ما برای دفاع از حریم اسلام مرزی قائل نیستیم. هرجا اسلام در خطر باشد، ما وظیفه داریم دفاع کنیم. 💐👇💐👇💐👇
💔 خمسش را کنار گذاشت! به حلال و حرام خدا خیلی اهمیت می‌داد. در استفاده از اموال بیت المال بشدت مراقبت داشت. اهل امر به معروف و نهی از منکر بود. روزی که جنازه‌اش را آوردند خانه و به داخل اتاقش بردند، دوستان جوانش دور جنازه جمع شده بودند، گریه می‌کردند و می‌گفتند دیگر رسول نیست به ما بگوید غیبت نکن، تهمت نزن! حتی یادم هست آخرین باری که خواست به سوریه برود، آمد ۱٠٠ هزار تومان به من داد. گفت بابا این خمس من است. برایم رد کن. من دیگر فرصت نمی‌کنم. در مراقبت چشم از حرام، در رعایت حق الناس، به ریزترین مسائل توجه داشت. شب‌های جمعه به بهشت زهرا می‌رفت و پس از نماز جماعت مغرب و زیارت مزار شهدا، می‌رفت آن قبرهای شهدای گمنام را که رنگ نوشته‌هایش رفته بود، با قلم بازنویسی می‌کرد. قلم‌هایش را هنوز نگه داشتیم. بعد از آن به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام می‌رفت و در مراسم احیای حاج منصور ارضی شرکت می‌کرد و تا صبح آنجا بود. این برنامه ثابت شبهای جمعه‌اش بود. صبح می‌آمد خانه، استراحت مختصری می‌کرد و دوباره بلند می‌شد و می‌رفت بیرون. هیچ وقت بیکار نبود. وقتی که شهید شده بود، سر مزارش مداح می‌گفت تا حالا هیچ وقت استراحت نکردی. الآن وقت استراحتت است! شب و روز در تلاش و کوشش بود، برای اینکه پایه‌های ایمان و تقوایش را محکم کند. ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #شناخت_لاله_ها #قسمت_دوازدهم خمسش را کنار گذاشت! به حلال و حرام خدا خیلی اهمیت می‌داد. در استف
💔 آن طور که دوستانش تعریف می‌کنند شهید خلیلی بسیار شجاع بود. یک بار در جریان درگیری یکی از فرماندهان تیر می خورد و باید به عقب برمی‌گشت. به رسول می‌گویند تو پشتیبانی کن و آتش بریز تا ما بتوانیم  فرمانده را عقب ببریم.با خود گفتم الان رسول می‌رود پشت درختی جایی کمین می‌کند اما رسول رفت وسط جاده و شروع به تیراندازی کرد. گفتم تا بروم و برگردم رسول شهید شده. یک ربع طول کشید تا برگردم، دیدم نه هنوز مشغول تیراندازی است. گفتم بپر پشت وانت! دیدم درحال حرکت رسول اسلحه‌های روی زمین را جمع می‌کند و میگوید حیف است باید از این اسلحه‌ها استفاده شود. 💐👇💐👇💐👇
💔 محمد حسن (رسول) واقعا هیئتی بود. از آن بچه های هیئتی پاکار. با اینکه ما در محل کار از کارهای بیرون از اداره او اطلاع چندانی نداشتیم اما این نکته را خوب می دانستیم که در هفته یکبار رفتن به هیئت واقعا مقید بود. این مساله نشان دهنده ی عمق اعتقاد شهید به مجالس اهل البیت علیه السلام بویژه سالار شهیدان بود. ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #شناخت_لاله_ها #قسمت_سیزدهم آن طور که دوستانش تعریف می‌کنند شهید خلیلی بسیار شجاع بود. یک بار
💔 ...🕊🌹از همان اول هم اهداف ما در زندگی انقلاب، امام و اسلام بود. البته من از همان اولش به این راه اعتقاد داشتم. اصلا موقعی که می‌خواستم ازدواج کنم کسانی که به انقلاب و جبهه و شهادت اعتقادی نداشتند را قبول نمی‌کردم. سال 61 وقتی هم که همسرم برای خواستگاری آمدند یکی از شرایط من برای ازدواج این بود که معتقد به انقلاب و دفاع مقدسی باشد که به وجود آمده و خودش هم بخواهد که در این جنگ شرکت کند. ایشان هم همینطور بود. برای همین وقتی پسرم این راه را انتخاب کرده بود نه تنها ما ناراحت نبودیم بلکه تشویقش هم می‌کردیم. اگر از حریم اهل بیت(ع) در سوریه دفاع نشود، همان کسانی که الان در سوریه به جرم و جنایت مشغول‌اند فردا به مرزهای ما حمله خواهند کرد. 🌻👇🌻👇🌻👇
شهید شو 🌷
💔 #شناخت_لاله_ها #قسمت_سیزدهم آن طور که دوستانش تعریف می‌کنند شهید خلیلی بسیار شجاع بود. یک بار
💔 ...🕊🌹از همان اول هم اهداف ما در زندگی انقلاب، امام و اسلام بود. البته من از همان اولش به این راه اعتقاد داشتم. اصلا موقعی که می‌خواستم ازدواج کنم کسانی که به انقلاب و جبهه و شهادت اعتقادی نداشتند را قبول نمی‌کردم. سال 61 وقتی هم که همسرم برای خواستگاری آمدند یکی از شرایط من برای ازدواج این بود که معتقد به انقلاب و دفاع مقدسی باشد که به وجود آمده و خودش هم بخواهد که در این جنگ شرکت کند. ایشان هم همینطور بود. برای همین وقتی پسرم این راه را انتخاب کرده بود نه تنها ما ناراحت نبودیم بلکه تشویقش هم می‌کردیم. اگر از حریم اهل بیت(ع) در سوریه دفاع نشود، همان کسانی که الان در سوریه به جرم و جنایت مشغول‌اند فردا به مرزهای ما حمله خواهند کرد. 🌻👇🌻👇🌻👇
💔 وصیتش را ابتدا شفاها به من می‌گفت. چون وصیت‌نامه نوشتن برایش مقداری سخت بود. ولی من به او می‌گفتم که باید بنویسی (شوخی‌های اینطوری باهم داشتیم) می‌گفتم این راهی که تو می‌روی خطر دارد اگر اتفاقی برایت بیفتد باید وصیت‌نامه داشته باشی. می‌گفت من که زبانی همه چیز را برای شما گفتم. اما من می‌گفتم یک موقع آدم چیزهایی را فراموش می‌کند و زبانی فایده ندارد. خلاصه او را راضی کردم وصیت‌هایش را بنویسد . پس از شهادتش از گوشه و کنار می‌شنویم که چقدر به اطرافیانش کمک کرده و طلب دارد.وقتی آماده رفتن شد، چیزهایی را روی کاغذ نوشت و به من داد و رفت. آمادگی عجیبی پیدا کرده بود. شب تا صبح بیدار بود و در حال نوشتن. حتی وصیت تصویری هم با پسرخاله‌اش داشته و جلوی دوربین صحبت کرده اما چون بغضش گرفته نتوانسته بیشتر از پنج دقیقه صحبت کند. بدهی‌هایش را صاف کرد، در وصیت‌نامه‌اش اصلاً از طلب‌هایش چیزی ننوشته است و فقط به صورت زبانی به من گفت که اگر من برگشتم که هیچ اگر برنگشتم چنانچه بدهکارها بضاعت مالی داشتند و خودشان آوردند بدهند که دادند و گرنه شما کاری نداشته باشید. ما پس از شهادتش می‌شنویم که چقدر به اطرافیانش کمک کرده و چقدر طلب دارد. ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #شناخت_لاله_ها #قسمت_شانزدهم وصیتش را ابتدا شفاها به من می‌گفت. چون وصیت‌نامه نوشتن برایش مقد
💔 ...🕊🌹از آنجایی که شهید رسول خلیلی به دوره های سخت نظامی علاقه بسیاری داشت و با توجه به تخصص های مختلفی که در امور نظامی داشت بیشتر به تخریب علاقه داشت و تخریب چی به روز و ماهری بود و بر حسب وظیفه راهی دفاع از حرم آل الله شد و یکی از مدافعان حرم بانوی مقاومت عقیله بنی هاشم بود.مانند تمام کسانی که در مسیر پیشوایشان ابا عبدالله‌ الحسین (ع) گام برداشتند واز دین خدا دفاع کردند و به ندای «هل من ناصر ینصرنی» لبیک گفتند. سرانجام شهید رسول خلیلی روز دوشنبه 27 آبان 1392 مصادف با 14 محرم الحرام 1435 و 18/11/2013 در ساعت 14:۰۰ بعد از ظهر در حال پاکسازی یکی از محورهای دشمن بال در بال ملائک گشود و زندگی جاودانه اش در بهشت را آغاز کرد و به فیض عظیم شهادت نائل گشت.  یکی از عنایات پروردگار متعال و سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) سنگ مزار شهید رسول خلیلی که مزد دفاع از حرم بانو زینب (س) میباشد که توسط دوستان شهید از کربلا آورده شده.  این سنگ از سنگ های دیوار داخل حرم میباشد و به دلیل قدمت بالای سنگ با عنایت پروردگار صحیح و سالم به ایران آورده میشود و سنگ مزار شهید رسول خلیلی میشود.طبق وصیت شهید که گفته بود بر سر مزار من روضه حضرت زینب (س) بخوانید ،این شعر روی سنگ نوشته شده است:  ای که بر تربت من میگذری روضه بخوان  نام زینب (س) شـــنوم زیر لحد گریه کنم. 🌿👇🌿👇🌿👇
💔 بسم الله الرحمن الرحیم سوره آل عمران آیه 195  "فَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأُوذُوا فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ" آنان که از وطن خود هجرت کردند و از دیار خود بیرون رانده شدند و در راه خدا رنج کشیدند جهاد کردند و کشته شدند، همانجا بدی های آنان را می پوشانیم و آنان را به بهشت هایی که زیر درختان آن نهرهای اب جاری و روان است، داخل می کنیم و این پاداشی است از جانب خدا. با نام و یاد خداوند رحمان و رحیم و مهربان که در حق بنده حقیر از هیچ چیزی کم نگذاشته است و سلام و دورد به محضر صاحب العصر و الزمان (عج) و روح پاک امام راحل (ره) و رهبر عالم تشیع و اسلام قائدنا آیت الله سید علی خامنه ای (مدظله العالی) و روح پاک تمامی شهدای اسلام به خصوص سیدالشهداء ابا عبدالله الحسین (ع) که جان ها همه فدای آن بزرگوار.به موجب آیه شریفه "کل نفس ذائقه الموت" تمامی موجودات از چشیدن شربت مرگ ناگزیر بوده و حیات ابدی منحصر به ذات اقدس باری تعالی می باشد.این دنیا با تمامی زیبایی ها و انسان های خوب و نیکوی آن محل گذر است نه وقوف و ماندن! و تمامی ما باید برویم و راه این است. دیر یا زود فرقی نمی کند؛ اما چه بهتر که زیبا برویم.پدر و مادر عزیزم که سلام و درود خداوند بر شما باد از شما کمال قدردانی را دارم که مرا با محبت اهل بیت (ع) و راه ایشان و در کمال صبر و عاشقانه بزرگ کردید و همیشه کمک حال من بوده اید. از شما عذرخواهی می کنم و سرافکنده ام که فرزندی خوب برای شما نبودم و در حق شما آنچنان که باید خوبی نکرده ام. از شما می خواهم که مرا حلال کنید.در حق این فرزند حقیرتان دعا کرده و از خداوند بخواهید که او را ببخشد و این قربانی را در راه خود بپذیرد. می دانم که شما ناراحت نیستید؛ زیرا هیچ راهی بهتر از این نیست و این را شما به من آموخته اید و این همیشه آروزی دیرینه من بوده که خدا عاقبت مرا با شهادت در راهش ختم به خیر گرداند.خوش ندارم که این شادمانی را با لباس های سیاه و غمگین ببینم، غم اگر هست برای بی بی جان حضرت زینب (س) باید باشد، اشک و آه و ناله اگر هست برای اربابمان ابا عبدالله الحسین (ع) باید باشد و اگر دلتان گرفته روضه ایشان را بخوانید که منم دلم برای روضه ارباب و خانم جان تنگ است.اما چه خوشحالی بالاتر از اینکه فدایی راه این بزرگواران شویم. پس غمگین نباشد.برادر عزیزم مرا حلال کن و ببخش ، می دانم که در حق تو هم کوتاهی کردم، برایم دعا کن و مرا نیز حلال کن، خدا را سرلوحه کارهای خود قرار بده. از خداوند می خواهم همیشه کمک حال تو برادر عزیزم باشد. دعا برایم یادت نرود.از فامیل، همبستگان نیز می خواهم که مرا حلال کنند و ببخشند و برایم دعا کنند.رفقا، دوستان و همکاران و همنشینان عزیرم که شاید بیشترین اوقات زندگیم را در کنار شما بوده ام، خداوند را شاکرم که در رفاقت هم به من لطف عطا کرده که دوستان و هم نشینانی به خوبی شما دارم تا تکمیل کننده و یاری دهنده من باشید.شما همگی می دانید من راه خود را انتخاب کردم و این راه را دوست داشته و دارم و خیلی از شماها هم کمک کننده من بودید از تمامی شما عذر می خواهم که رفاقت را در حق شما تمام نکرده و ملتمسانه خواهانم که مرا عفو کنید و حلالم کنید.مرا ببخشید، برایم بسیار دعا کنید و در روضه های ارباب و مجالس عزاداری اهل بیت (ع) مرا فراموش نکنید.من خود را در حد و اندازه ای نمی بینم که برای کسی نصیحت و پندی داشته باشم و اگر ما دنبال پند و نصیحت باشیم چه بسیار است. فقط می خواهد چشم بینا و گوش شنوا. خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست به امید سر کویش پر و بالی بزنم من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم آن که آورد مرا باز برد تا وطنم  مرغ بال ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم پناه می برم به خداوند مهربان و از او می خواهم که بر من سخت نگیرد. شب اول قبر دعا برایم را فراموش نکنید رفقا و من الله التوفیق العبد الحقیر محمد حسن خلیلی (رسول) ... 💞 @aah3noghte💞
💔 📆تاریخ تولد : 1371/07/21 محل تولد : گیلان - رشت 📆تاریخ شهادت : 1396/08/27 محل شهادت : سوریه - بوکمال وضعیت تاهل : مجرد گلزار شهید : گلزار شهدای رشت 👇💐👇💐👇💐
💔 بابک نوری یکی از جوانترین مدافعان حرم گیلان که در سوریه به شهادت رسید در فضای مجازی محبوبیت خاصی پیدا کرده چرا که وی شبیه یک مدل فوق العاده زیبا بوده و مدافع حرم شدن وی برای مردم جذاب است! ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #شناخت_لاله_ها #شهید_مدافع_حرم #بابک_نوری_هریس #قسمت_اول 📆تاریخ تولد : 1371/07/21 محل تولد :
💔 قصه شهید بابک نوری هریس، از همین جا شروع شد، از وقتی عکس هایش یکی یکی در فضای مجازی منتشر شدند و روی قضاوت خیلی ها خط کشیدند، قضاوتی که معیار و اندازه اش چشم آدم ها بود؛ خط کشی که نمی توانست عکس آخرین سلفی بابک در سوریه را کنار عکس های قبل از اعزامش بگذارد و بپذیرد که قهرمان هر دو عکس یک نفر است. حالا اما بابک شده یک نماینده خوب برای دهه هفتادی ها ، برای همه آنهایی که متهم می شوند به وصل بودن به این دنیا، بابک از همه دل مشغولی های این دنیایی اش دل بریده و برای دفاع از مرزهای اسلام ، پرکشیده سمت سوریه؛ سمت حرم حضرت زینب سلام الله علیها و همانجا شهید شده؛ جوانی که حالا خیلی ها به او لقب زیباترین شهید مدافع حرم و شهید لاکچری را داده اند. 🌻👇🌻👇🌻👇
💔 ...🕊🌹 بابک یکی از فعال ترین جوان های شهر بود. سرشار از زندگی بود و همیشه در برنامه های مختلف پیش قدم بود. اصلا هم تک بعدی نبود و بواسطه سن و سالش جوانی می کرد و از همه قشری هم دوست و رفیق داشت . یعنی هم دوست باشگاهی داشت هم دانشگاهی هم مسجدی و هیئتی. هم از فعالین هلال احمر بود و هم در بسیج فعال بود، هم در کارهای خیر در بهزیستی شرکت می کرد، حتی بعد از شهادتش من فهمیدم که کارهای ساخت بنای یادبود شهدای گمنام در پارک ملت رشت را هم خودش انجام داده ، رئیس بنیاد شهید دیروز که به خانه ما آمده بود به من گفت که می دانستی پسرت چقدر برای اینکه اینجا ساخته شود زحمت کشید؟! من اینجا تازه فهمیدم که زمان ساخت این بنا، بابک به مسئولان گفته بود که چه شما بودجه بدهید چه ندهید روح این شهیدان اینقدر بلند و پر خیر وبرکت است که این بنای یادبود ساخته می شود و بعدا شما حسرت خواهید خورد که در این ثواب شرکت نکردید. بجز این فعالیت های فرهنگی، بابک یکی از دانشجوهای فعال دانشگاه تهران هم بود. ذاتش جوری بود که می خواست در همه ابعاد رشد داشته باشد و تک بعدی نباشد. 📞راوی: پدر شهید ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #شناخت_لاله_ها #قسمت_چهارم ...🕊🌹 بابک یکی از فعال ترین جوان های شهر بود. سرشار از زندگی بود و
💔 بابک دانشجوی ارشد حقوق در دانشگاه تهران بود اما همه این ها را ول کرد و عاشقانه قدم در این راه گذاشت. بابک قبل از اینکه به سوریه اعزام شود هم در دوره ای که سرباز حفاظت اطلاعات بود ، دوبار داوطلبانه به کردستان عراق اعزام شده بود اما ما خبر نداشتیم و بعد از شهادتش متوجه شدیم. امسال پسر بزرگ من در رشت کاندیدای شورای شهر شده بود و تمام مسائل مالی و تدارکات را هم به بابک سپرده بود ، یک دفعه در بحبوحه انتخابات و درست وسط تبلیغات من دیدم که بابک نیست، پرس و جو کردم فهمیدم که رفته اعتکاف. سه روز در مراسم اعتکاف بود و بعد برگشت پیش ما . من گفتم بابک جان چرا در این موقعیت رفتی اعتکاف، می ماندی سال دیگر می رفتی، الان کارهای مهمی داشتیم. گفت نه اصل برای من همین اعتکاف است، انتخابات و …فرعیات است، بعد هم شاید من سال دیگر نباشم که به مراسم اعتکاف برسم…حتی همان روزها من و مادرش حرف ازدواجش را مطرح کردیم ، یک دختر از خانواده نجیب و خوبی انتخاب کرده بودیم که می دانستیم بابک را هم دوست دارد اما بابک موافقت نکرد. به من گفت که بابا شما به تصمیمات من اعتماد داری یا نه؟ پس بگذار من براساس برنامه خودم پیش بروم…فعلا برنامه و مسیر من چیز دیگری است. الان که فکر می کنم می بینم بابک خودش هم می دانست که چه مسیری را می خواهد برود و به ما هم این پیام را می داد اما ما متوجه نمی شدیم. 🌻👇🌻👇🌻👇
💔 خیلی باهوش بود، همیشه دانش‌آموز ممتازی بود و فوق‌لیسانس را هم در رشته حقوق دانشگاه تهران قبول شده بود. بابک یکی از دانشجوهای فعال دانشگاه تهران هم بود. اما همه این‌ها را رها کرد و عاشقانه قدم در این راه گذاشت. ذاتش جوری بود که می‌خواست در همه ابعاد رشد داشته باشد و تک بعدی نباشد. کم‌کم گرایش پیدا کرد و رفت سمت بسیج محله، غروب که می‌شد نمازش را می‌رفت آنجا می‌خواند، با بچه‌ها فعالیت می‌کرد، این فعالیت‌ها کم‌کم بالا گرفت و بالاخره رشد پیدا کرد و بابک بزرگ‌تر شد. سن سربازی فرا رسید، بالاخره آن دوره‌های بسیج فعال و این‌ها را همه را گذرانده بود، مدارک همه آنها را هم داشت، و وقتی که برای سربازی به سپاه رفت، آنجا نگاه و استعدادش بیشتر شکوفا و علاقه‌اش بیشتر شد، آن موقع من نمی‌دانستم در آن فضا چه چیزهایی را تجربه کرد، ولی الان می‌فهمم چه چیزهایی دید؛ با امثال شهید جعفرنیا و سیرت‌نیا همنشین شد. هر کس با چنین بزرگانی همنشین باشد به نظر من، نگاهش قوی‌تر و استعدادش بیشتر می‌شود. ... 💞 @aah3noghte💞