شهید شو 🌷
بسم الله النور #جنگ_با_دشمنان_خدا قسمت 4⃣1⃣ 🔶 عقیق یمنی وقتی این جمله رو گفتم ... یکی از خا
بسم الله النور
#جنگ_با_دشمنان_خدا
قسمت 5⃣1⃣
🔶ترمز بریده
دو ساعت نشده بود که حاجی بهم زنگ زد ... با خنده و حالت خاصی گفت:
"سلام رزمنده، شنیدم ترمز بریدی "...
منم که حالم اصلا خوب نبود سلام کردم و گفتم:
" نمی دونم معنی این جمله چیه ولی حاجی حالمم افتضاحه. تو رو خدا سر به سرم نزار ... ."
دوباره خندید و گفت:
" پاشو بیا اینجا بهت بگم یعنی چی ... نیای اجازه خروج بی اجازه خروج ... "
در کمتر از ثانیه ای رفتم پیشش ...
پریدم توی اتاقش و با خوشحالی گفتم: " حاجی جدی بهم اجازه خروج میدی؟ ... ."
همون طور که سرش پایین بود پرسید: " این داعشی ها از کجا اومدن؟ ... "
فکر کردم سر کارم گذاشته ... خیلی ناراحت شدم ... اومدم برم بیرون که ادامه داد ...
" کانادا، آمریکا، آلمان، انگلیس و ... مسلمون ها یا تازه مسلمون هایی که اگر ازشون بپرسی، همه شون شعار حقیقت خواهی سر میدن ... یا از بیخ دلشون سیاه بوده ...
یا چنان گم شدن و اسیر شیطان شدن که الان مصداق آیه قرآن، کر و کور و سیاهن ... باور کردن این مسیر درسته ...
مغزهاشون بسته شده و دیگه الان راه نجاتی براشون نیست ...
این جایگاه یه مبلغه ... می تونه یه آدم رو ببره جهنم یا ببره بهشت ... ."
منتظر جوابم نشد ... بلند شد و اجازه نامه رو داد دستم و گفت:
" انتخاب با خودته پسرم ... "
کشور من پر بود از مبلغ های وهابی و جوان هایی که با جون و دل، عقل و ایمان شون رو دست اونها می دادن ... .
حق با حاجی بود ...
باید مانع از پیوستن جوانان کشورم به داعش می شدم ...
باید کاری می کردم که توی سپاه اسلام بجنگن، نه سپاه کفر ... .
از اون روز، کلاس، #جبهه نبرد من شد و قلم و کتاب ها، #سلاحم ... باید پا به پای مجاهدان می جنگیدم ...
زمان زیادی نبود ... یک لحظه غفلت و کوتاهی من و عقب موندنم، ممکن بود به قیمت گمراهی یک هموطنم و جان یک مسلمان دیگه تموم بشه ... .
خستگی ناپذیر و بی وقفه کارم رو شروع کردم ... غذا و خوابم رو کمتر کردم و تلاشم رو چند برابر ... به خودم می گفتم:
" یه مجاهد ممکنه مجبور بشه چهل و هشت ساعت یا بیشتر، بدون خواب و استراحت یا با وجود مجروحیت، بی وقفه مبارزه کنه ... تو هم باید پا به پای اونها بجنگی ... ."
در مورد دفاع مقدس و شهدای ایران خیلی مطالعه کرده بودم ...
خیلی ها رو می شناختم و توی خاطرات خونده بودم که چطور و در چه شرایط وحشتناکی ایستادگی کرده بودند ...
اونها رو الگو قرار دادم و شروع کردم ... .
.
اما فکرش رو هم نمی کردم که با آغاز این حرکت، نبرد سخت دیگه ای هم در انتظار من باشه ...
هر لحظه، هجوم #شیاطین رو حس می کردم ...
هجمه و فشاری که روز به روز بیشتر می شد ... شبهه، تردید، خستگی، یأس، رخوت، تنبلی و ... از طرف دیگه ...
⏮ ادامه دارد...
به قلم #شهید_مدافع_حرم_سیدطاهاایمانی
@aah3noghte
#انتشارداستان_بدون_ذکر_لینک_کانال_ممنوع
💔
❣پروردگارا از وسوسه های #شیاطین به تو پناه می برم❣
#قران
#مومنون
#آیه۹۷
#آیه_های_ازجنس_نور
#دعاهای_قرانی
💕 @aah3noghte💕