eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 روایتی متفاوت از #شهیدسعید_چشم_براه #قسمت_دوم +بابا الان تابستونه و مدرسه‌ها تعطیل.شما میگید من
💔 روایتی متفاوت از #شهیدسعید_چشم_براه #قسمت_سوم سعید در جبهه #فرمانده بود ولی نه من از این قصه خبر داشتم نه پدرش، تا موقعی که به #شهادت ‌رسید و پلاکاردهای شهید در محله و روی در و دیوار نصب شد. مادر می‌گوید: خودش که هیچ وقت در این خصوص حرفی با ما نزده بود، ما از روی پلاکاردهای بنیاد شهید فهمیدیم سعید در جبهه #فرمانده بوده است. او زیاد اهل تعریف کردن از جبهه و اینکه آنجا چه می‌کند، نبود. فقط یکبار که سعید اصفهان بود و صدای آژیر قرمز بلند شد، رنگ صورتش یکدفعه مثل گچ ‌شد. به پسرم گفتم ”شما که بدتر از اینها را آنجا می‌بینی، چرا برای یک آژیر قرمز این حال شدی“؟ گفت: مامان اینجا ناموس مردم زندگی می‌کند. خصوصیات خوبی که در وجود سعید بود. از منظم بودنش، احترام خاصش به بزرگترها؛ به ویژه به پدر و مادرش، از گذشتی که از همان ابتدای دوران کودکی‌اش با او همراه بود و البته از #فداکاری‌ و کمک‌حالی‌اش، خیلی خاطره دارم..." #ادامه_دارد #ڪپے📛 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 روایتی متفاوت از #شهیدسعید_چشم_براه #قسمت_سوم سعید در جبهه #فرمانده بود ولی نه من از این قصه خب
💔 روایتی متفاوت از مادر حالا از خصوصیات خوبی که در وجود پسرش دیده است، می‌گوید. از منظم بودنش، از احترام خاصش به بزرگترها؛ به ویژه به پدر و مادرش، از گذشتی که از همان ابتدای دوران کودکی‌اش با او همراه بود و البته از و کمک‌حالی‌اش. " اکثرا وقتی که از جبهه می‌آمد، شب بود. از راه رسیده و نرسیده، می رفت حمام و تا زمانی‌که تمام لباس‌های داخل حمام را نمی‌شست، بیرون نمی‌آمد. با اینکه خسته راه بود اما عجیب در مقابل من و کارهای خانه احساس مسئولیت می‌کرد. خلوص نیتش زبانزد بود، «همیشه به اطرافیانش توصیه می‌کرد اگر دنیا و آخرت می‌خواهید، فقط و فقط برای خدا کار کنید و برای کسب رضای او قدم بردارید.» سعید از بیت المال هم هراس زیادی داشت و تا جایی که می‌توانست از وسایل شخصی خودش استفاده می‌کرد و کمتر به سراغ وسایلی که در جبهه بهشان داده بودند می رفت. آن موقع به بسیجی‌ها ماهی دوتومن می دادند. یک روز دیدم با پسر برادرم یک دسته پول دست شونه. گفتم این چه پولیه؟ گفت مامان این پول‌های بیت الماله. همه را گرفتم تا ببرم به بیت المال بدهم.... او حتی در سن هفده سالگی سه هزارتومان خمس پرداخت می‌کند و این  کار او، باعث تعجب خیلی‌ها می‌شود که یک پسربچه با این سن و سال چرا باید به فکر خمس دادن باشد. البته خودش میگفت: وظیفه ام را انجام دادم. ... 💕 @aah3noghte💕