eitaa logo
شهید شو 🌷
4.5هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
4.1هزار ویدیو
72 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ پست های برجسته به قلم ادمینِ اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: 📱@Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت220 حوصله حرف‌
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم:  



- نمی‌دونم آقا. کلا حس می‌کنم همه چیز داره کند پیش میره. شایدم مشکل از جای دیگه ست. من به آقای ربیعی گفتم پیگیری کنن ببینن چرا اینطوریه.

با ذهن درگیر، اصلا نمی‌فهمم چطور وضو گرفته‌ام...

جواد هم که دارد آماده وضو گرفتن می‌شود، بالای سر محسن می‌ایستد و از پشت سر لگد آرامی به پهلوی محسن می‌زند:
- به! اوباما جان! چه خبر؟

محسن سرخ می‌شود و حرص می‌خورد:
- جواد بس کن دیگه! زشته!

جواد بلند می‌خندد:
- به من چه؟ خودت گفتی اسمتو عوض می‌کنی می‌ذاری اوباما!😛

محسن صدای حرص‌آلودش را پایین‌تر می‌آورد تا مثلا به گوش من نرسد:
- من یه چیزی گفتم، تو چرا جدی می‌گیری؟

- اِ! توی کار ما همه‌چی جدیه!

دیگر به کل‌کل کردنشان گوش نمی‌دهم و به اتاقم می‌روم برای نماز.

سرم درد گرفته است و می‌دانم از سوز پاییزی نیست. خسته‌ام و تصادف صالح، خسته‌ترم کرده.

بعد از نماز، نقاشی سلما را از جیب اورکتم در می‌آورم و نگاهش می‌کنم. دوباره صدای کودکانه سلما که گفت «بابا» را در سرم می‌شنوم و لبخند غریبی روی لبم می‌نشیند.

دختربچه‌ها همینطورند؛ همه‌جای دنیا. که مثل نسیم خنک تابستانی هستند؛ وسط گرما و خستگی می‌آیند و روحت را نوازش می‌کنند.

خوش به حال دختردارها.😍

نقاشی سلما را روی میزم کنار تخت می‌گذارم تا یادم بماند آن را به دیوار اتاق بچسبانم.
می‌خواهم جلوی چشمم باشد که هربار مثل الان خسته بودم، با دیدنش روحم تازه شود و بتوانم لبخند بزنم.☺️

شاید اگر دختر داشتم، همه اتاقم و میز کارم پر از نقاشی می‌شد؛ رنگیِ رنگی.

محسن فیلم‌ها را فرستاده روی سیستم خودم. پشت میز می‌نشینم و در سکوت، فیلم را با سرعت آهسته پخش می‌کنم.

تسبیحم را از سر سجاده برداشته‌ام و دانه‌های تسبیح را یکی یکی با ذکر صلوات، از زیر انگشتانم رد می‌کنم.

نمی‌دانم این صلوات‌ها برای سلامتی صالح ست یا برای این که مطمئن بشوم تصادف عمدی نبوده؛ شاید هم برای هردو.

با این که همه فیلم‌ها با بالاترین کیفیت ضبط و ارسال شده‌اند، اما هرچه جلو و عقب می‌زنم نمی‌توانم پلاک موتور را بخوانم. 

فیلم را نگه می‌دارم و روی پلاکش زوم می‌کنم. مخدوش و گِلی ست و نمی‌شود خواندش.
طبیعی نیست.🤨

سرِ دردناکم نبض می‌زند و ماری که درون سینه‌ام بود دوباره زبان دوشاخه‌اش را نشانم می‌دهد.🐍


... 
...



💞 @aah3noghte💞
 @istadegi
قسمت اول