eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_دویست_و_هشتم #ابراهیم_حسن_بیگے خدا را... خدا را! درباره ی همسایگان! حقوق آنا
💔 ✨ کشیش بعد از این که با پرفسور صحبت کرد، گوشی را گذاشت و همان جان کنار میز تلفن ایستاد. به فکر فرو رفت. ایرینا از توی آشپزخانه بیرون آمد، کنار کشیش ایستاد، نگاهش کرد و پرسید: چه شده میخائیل؟ چرا رنگت پریده است؟ کشیش که انگار نای ایستادن نداشت، دست هایش را به میز تکیه داد و کمرش را قوز کرد. ایرینا با نگرانی بیشتر سؤالاتش را تکرار کرد و افزود: پرفسور چی گفت؟ چه کارت داشت؟ خشکی دهان و مور مور شدن زیر پوست و افزایش طپش قلب، خبر از بالا رفتن فشار خون داشت. نشست روی صندلی و بدون این که به چهره ی نگران ایرینا نگاه کند گفت: قرص فشارم را بیاور، حالم خوب نیست. ایرینا با عجله رفت و وقتی با لیوانی آب برگشت که کشیش احساس سرگیجه می کرد. ایرینا قرص را گذاشت بين لب های او و لیوان آب را به دستش داد. کشیش قرص را بلعید و آب را تا نیمه سرکشید. پشتش را به صندلی تکیه داد. ایرینا لیوان را از او گرفت و پرسید: به من بگو چه شده میخائیل؟ چرا حرف نمی زنی؟ کشیش با نوک زبان، خشکی لب هایش را زدود و گفت: سارقان به منزلمان در مسکو دستبرد زده اند. ... 😉 ... 💕 @aah3noghte💕 @chaharrah_majazi رمانی که هر بچه شیعه‌ای باید بخواند‼️