eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
70 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_صد_و_نود_و_ششم #ابراهیم_حسن_بیگے پیرمرد همان طور که مشغول تیز کردن شمشیر بود
💔 ✨ پیر مرد گفت: امیدوارم مجبور نشوی از این شمشیر استفاده کنی. برک سرش را آرام تکان داد و پوزخندی زد. برک، معاویه را اولین بار در صفین دیده بود؛ اما معاویه ای که در شام دید، با معاویه ی صفین تفاوت بسیاری داشت. آن روز او خود را سرتا پا در لباس رزم پوشانده بود. معاویه ی شام اما برای خود هیبتی داشت پر دبدبه و کبکبه؛ به خلیفه ی مسلمین نمی مانست. خانه اش به جای آنکه اتاقی در کنار مسجد باشد، قصری بود که مردم شام به آن قصر خضرا می گفتند. با گنبد و بارو و دیوارهایی بلند که چون نگینی در مرکز شهر می درخشید. معاویه در پوشش محافظان و همراهانش به مسجد می آمد. موقع نماز، محافظانش هم به او اقتدا می کردند. برک هر بار که به مسجد آمده بود، از زوایای مختلف نقشه ی ترور را بررسی کرده بود. به نظر نمی رسید انجام کار، مشکل باشد. اگر قرارش برای ترور، صبح نوزدهم رمضان بود، می توانست یکی دو شب پس از ورودش به شام، کار معاویه را یکسره کند. بالاخره آن صبح موعود فرا رسید. آن شب برک تا اذان صبح بیدار بود؛ نه از این که اضطراب اجرای نقشه را داشته باشد یا از چیزی بترسد و بی خواب شود، بلکه عادت داشت در شب قدر بیدار بماند و قرآن بخواند و نماز. این شب قدر اما متفاوت تر از شب های قدر سال های پیش بود؛ او قصد داشت به یک تکلیف بزرگ و عبادتی بزرگتر عمل کند. مردی که یکی از عوامل تفرقه و اختلاف در دین بود، ثوابش کم از عبادت، و کشته شدن در این راه کم از شهادت نبود. طبق نقشه، بعد از به قتل رساندن معاویه باید به سمت مناره ی مسجد می رفت، از پله های باریک آن بالا می کشید و تا خلوت شدن مسجد و طلوع خورشید در آن جا می ماند و با لباس مبدلی که زیر لباسش پوشیده بود، از مسجد خارج می شد. ... 😉 ... 💕 @aah3noghte💕 @chaharrah_majazi رمانی که هر بچه شیعه‌ای باید بخواند‼️