💔
آن روز عصر دلگیر پنجشنبه 22 مهر 1361 که مصطفی کاظم زاده در بغلم خندید و رفت، تا صبح سوختم.
نگذاشتم کسی از بچه ها بیاید در سنگر.
یکه و تنها ماندم و خوب درد تنهایی را حس کردم.
در خواب و بیداری، مدام چهره خندان او جلوی چشمم بود.
باهاش حرف می زدم.
می خندیدم و وقتی می فهمیدم دیگر مصطفی نیست، های های گریه می کردم.
ولی طوری که بچه ها در سنگر بغلی نشنوند!
سالها داغ جدایی را با خود حمل کردم.
در جبهه، هرکس را که به نگاهم خوش می آمد، می جستم و می چسبیدم بلکه نشانی و عطری و نظری از مصطفی داشته باشد:
حسین نصرتی، سعید طوقانی، حسن شریعتی، سیدمحمد هاتف، حسین اکبرنژاد، حسن نوروزی فهیم، محسن صباغچی، سیدرضی الدین برقعی و ...
شاید برای اینکه آرام شوم این گونه بودم. چون با شهادت هرکدام از آنها، جز اینکه داغم بیشتر شد، چیزی در برنداشت!
امروز مصطفی شدن، شاید که راحت تر باشد تا آن روزها!
فقط میتونم بگم:
خوش به حال رفقا و دوستان جدید مصطفی، چون خوب میدونم که خییییلی تحویلشون می گیره.
واسه ما دل سوخته های زخم کهن بر دل هم دعا کنید که بر این رفاقت پایبند بمانم و عاقبت بخیر شوم.
کوچکتان حمید داودآبادی نویسنده کتاب #دیدم_که_جانم_می_رود
#شهید_مصطفی_کاظم_زاده
💕 @aah3noghte💕
@hdavodabadi
💔
کریم کار ندارد که کیست سائل او
نگاه خاص ز الطاف؏ـام ؏ـسکری است
گدای سامره ایم و نمی رویم از رو
همیشه روی گدا از مرام؏ـسکری است
برای مهدی اش انگار یار میطلبد
"هرآنکه کرد اطاعت"، غلام؏ـسکری است
أَلْسَّلْاٰمُ؏َـلَیٖکَٔ یٰاْأِمٰاْمِ حَسَنِ أَلْـ؏َـسّْکَٔرِیٖ(؏)
میلاد امام حسن عسگری مبروک
💕 @aah3noghte💕
7.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
#قرار_عاشقی
من یقین دارم
آخر آرزوی دل
کبوترهای دنیا
آسمان توست...
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#الامام_الرئوف
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
حاج حسین یکتا: توکل به خدا، توسل به اهلبیت، توجه به دو لبِ سیّدعلی؛ والسلام. هیچ خبری دیگه تو عالَم نیست!
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
سهم ما در وسط معرکه عشق چه بود؟
غم و
دلتنگی و
حسرت...
همه یک جا با هم...
#شھیدجوادمحمدی
#شهید_مدافع_حرم_آلالله
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#آھارباب
#آھزینب
#آھڪربلا
#حجاب
#رفیق_شھید
#مدافع_حریم_عمه_سادات
#قیامت
#حسرت
#رفاقت
#شھادت
#حسرت
#شفاعت
#جامانده
#کوچه_شهدا
#کوچه_شهید
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
پیج ایستگاه دل را دنبال کنید😉
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا💞
سر بزارین روی سجده به خدا بگین:
خدایا،من یه مشت خاک بیشتر نبودم
تو بهم زندگی دادی
تو بهم هستی دادی
تو بهم قیمت دادی
تو بزرگم کردی...
خدایا چطور شکر اینهمه لطفت رو به جا بیارم
#شکر_لله
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
👈کتاب امام خمینی در دستان وزیر جنگ رژیم صهیونیستی
رسانههای رژیم صهیونیستی:
نفتالی بنیت، وزیر جنگ رژیم صهیونیستی هنگام بازدید از پایگاه هوایی حتسور کتابی از [امام] خمینی رهبر انقلاب ایران را در دست داشت
باراک رافید روزنامهنگار اسرائیلی در توییتر خود نوشت:
کتابی که نفتالی بنیت در دست داشت جلد اول کتاب «اسلام و انقلاب» اثر [امام] خمینی بود.
وی این کتاب را از هنگام پیاده شدن از هواپیمایش در پایگاه نظامی به همراه داشت و به نظر میرسد در طول پرواز مشغول مطالعه آن بوده است
#امام_خمینی
#انقلاب_اسلامی
#اندڪےبصیرت
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 رمان_رهـایــے_ازشبـــ ☄ #قسمت_صد_و_شصت_و_هشتم _خفه شو نسیم..دیگه نمیخوام حرفهاتو بشنوم. کثافت ک
💔
#رمان_رهـایــے_ازشبــ ☄
#قسمت_صد_و_شصت_و_نهم
کی تموم میشه؟خدایا من به درک ولی حواست به آبرو😥وبچم👶 باشه!کاش حاج کمیل آدرسم رو داشت.کاش یک جوری مطلعش کرده بودم میومد و به فریادم میرسید.
با اندک نایی که داشتم ساعت روی دیوار رو نگاه کردم.حاج کمیل حتما تا به الان کلاسش تموم شده بود.
حتما کلی به گوشیم زنگ زده بود و الان نگران حالم بود.اشکم از کنار چشمم لابه لای موهام غلتید.🔥نسیم🔥 مقابلم زانو زد.چشمهاش کاسه ی خون بود و در دستش یک لیوان آب.لیوان رو روی زانوم گذاشت:
_بخور عسل..بخور تا یه بلایی سر بچه ت نیومده.من نمیخواستم بزنمت..
سرش رو روی زانوم گذاشت وهای های گریه کرد.
_عسل مسعود همه چیز من بود..از روزی که فهمیده نمیتونه راه بره دو بار خودکشی کرده. باهام یک کلمه هم حرف نمیزنه..عسل مامانم مامانم وقتی فهمید من وگرفتند از غصه ی آبروش و هرزگی من سکته کرد و مرد..عسل من خیلی بدبختم..خیلی..روز و شب کارم گریه ست..همه ش خواب مامانمو میبینم.اون بدبخت بود.اون از جوونیش که اسیر شهوترونیها و زن بازیهای پدر (فحش رکیک)شد اینم از عاقبت دخترش!!
اینقدر بلند بلند و از ماورای جان گریه میکرد که تن وگوش هر شنونده و بیننده ای میلرزید. مادر نسیم مرده بود؟!یعنی بیمار نبود؟!😣 بخاطر تکونهای زانوم لیوان آب نقش زمین شد.زیر لب آهسته و با اشک گفتم:
_دیگه نمیدونم کدوم حرفت راسته کدوم حرفت دروغ..ولی بخاطرمسعود متاسفم. من نمیدونم جریان چیه؟نمیدونم چیشده.. ولی تقصیر من چی بوده نسیم؟؟ من اگه دنبال آزار تو بودم الان اینجا چیکار میکردم؟
🍃🌹🍃
نسیم همچنان گریه میکرد.با مشت به سینه ی خودش میکوبید ومیگفت:
_دیگه نمیخوام زنده باشم..دیگه نمیخوام….
سرم از درد میسوخت و حالت تهوع داشتم.خودم رو از روی مبل به طرف پایین سر دادم و بغلش کردم.او روی شونه هام بلند بلند گریه میکرد.تنم میلرزید. نمیتونستم آرومش کنم.سرش رو نوازش کردم و کنار گوشش آروم نجوا کردم:
_آروم نسیم آروم.. صدای گریه هات مسعود وبیشتر آزار میده. این سختیها اولشه..الان بدترین دردها درمان داره..
منو با ناراحتی کنار زد.زانوهاش رو بغل گرفت:
_باهام صمیمی نشو..ازت متنفرررم! اگه میبینی رو شونه ت گریه کردم از بی کسیه.اگه دیدی برات آب آوردم بخاطر اون توله سگیه که تو شکمت داری.. همتون تقاص پس میدید..از تو گرفته تا کامران!
پرسیدم:
_کامران چطوری این بلا رو سر مسعود آورد؟ الان کجاست.؟ زندانه؟!
لعنتی!!! دوباره یک سیگار دیگه..دست کرد توی پاکتش! خداروشکر پاکتش خالی بود.با حرص پاکت و پرت کرد گوشه ی دیگه ی خونه.گفت:
_اون بی شرف تبرئه شد.چون باباش حاجی بازاریه.عموهاش همه کله گنده اند. فقط براش دیه بریدن که اونم ارزشش به قیمت کل این بدبختیها نیست..
پرسیدم:
_کامران چطوری اینو زد که مسعود این بلا سرش اومد.؟
دستش رو با کلافگی لای موهاش برد و گفت:
_چندبار بهت بگم درگیر شدن؟! مسعود رفته بود اونجا با توپ پر! اون اولش آروم بود ولی بعد که مسعود بهش حمله کرد اونم کم نذاشت..بعد وقتی مسعود چاقو کشید اون هلش داد کمر مسعود محکم خورد به میز و میزم خورد به شیشه!! شیشه هم کلا خراب شد رو سر مسعود.
آه کشید:
_بیچاره مسعود! کاش میمرد وبه این روز نمی افتاد.
با احتیاط گفتم:
_خب اینکه تو تعریف میکنی جرم با مسعوده نه کامران! مسعود نباید میرفت سروقت اون..
او سرش رو با حرکتی سریع به سمتم چرخوند.چشمهاش از زیر موهای به هم ریخته ش پیدا بود.برق نفرت و انتقام از لای اون موها هم پیدا بود.وقتی حرف میزد دندونهاش کاملا پیدا میشد.
_یعنی پر روتر از تو آدم ندیدم! تو این شرایط داری وکالت کامران و به عهده میگیری میگی کی مقصره کی نیست؟؟ تو این شرایط که من دارم از غصه ی کارهای تو و اون عوضی می میرم؟؟؟
🍃🌹🍃
او خطرناک بود دچار جنون آنی میشد! تجربه ثابت کرده بود.ازش فاصله گرفتم و کمی عقب تر به دیوار تکیه زدم.گوشیم باهام یک قدم فاصله داشت.ولی تمام قطعاتش به گوشه ای پرت شده بود.دیگه توان یک مبارزه ی دیگه رو نداشتم.او زورش بیشتر از من بود چون من مجبور بودم محتاط تر عمل کنم تا بلایی سر بچه م نیاد.
فقط میخواستم سریع تر از اون خونه بیرون برم.با درماندگی التماس گفتم:
_نسیم من خیلی حالم بده.برو چادرم و بیار برم؟!!!!😖🙏
ادامه دارد..
نویسنده:
#فــــ_مــقیـمــے
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
🔴 بیانیه جدید میر حسین موسوی و کروبی را چه کسی نوشته است؟!
طبق خبرهای رسیده، میرحسین موسوی به علت کهولت سن، دچار اختلال، خوابپریدگی، لرزش فک پایین صورت و دستها شده است به طوری که امکان نوشتن و صحبت به راحتی برای او ممکن نیست.
یک تیم پزشکی متخصص پس از انجام معاینات لازم این عوارض را ناشی از کهولت سن او عنوان کردند.
کروبی نیز به علت سن بالای خود، چند سالی است دچار لرزش بدن و آلزایمر خفیف شده است.
حال این سوال مطرح است مواضع و بیانیه این دونفر که شباهت فراوانی به بیانیه عجوزه پهلوی دارد، توسط چه کسی یا کسانی نوشته و منتشر شده است؟!
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕